خانه / خاطرات دفاع مقدس / درود بر برادری

درود بر برادری

1

        در عملیات بستان و در تنگه ی چزابه با عده ای از رزمندگان دزفولی از محور مهمی از خط پدافندی کنار هورالعظیم محافظت می کردیم. شرایط بسیار سختی را در پیش داشتیم. از نظر موقعیت زمینی، نیروهای عراقی کاملا بر ما مسلط بودند و فاصله ی نیروهای خودی با دشمن کمتر از صد متر بود. خمپاره های دشمن بی امان بر ما می بارید و آنقدر حجم آنها سنگین بود که رمل های زیر پای ما تبدیل به گرد وخاک شده و فضای اطراف ما را آلوده می کردند بطوری که که حتی نفس کشیدن هم برایمان مشکل می نمود.

قرار بود شهید محمدعلی روغنی به عنوان فرمانده آن محور جایگزین فرمانده ی قبلی گردد. برای همین موضوع، به همراه بی سیم چی خود برادر مجید سعدون زاده به طرف خاکریز ما می دویدند. وضعیت بسیار خطر ناکی ئبود و تیر بار دشمن زمین اطراف آنها را شخم می زد. ناگهان گلوله ی خمپاره ای بین آنها اصابت کرد و هر کدام به یک طرف پرتاب شدند. من به عنوان امدادگر با شتاب خودم را به آنها رساندم. پای محمدعلی کاملا قطع شده و خون فوران می کرد. با چفیه ای بالای پای او را محکم بستم تا شاید از خونریزی شدید جلوگیری کرده باشم. مشغول پانسمان زخم بودم که نگاهم به بی سیم چی فرمانده افتاد که سرش بر دامان برادر مهربانش آرام گرفته بود. تازه یادم آمد که داداش بی سیم چی در کنار ما بود و این صحنه ی دلخراش را نظاره می کرد. خدایا چه می دیدم، با یک حالتی که قابل گفتن نیست، سر برادر را به سینه چسبانده و آرام نوازش می کرد و بر گونه هایش بوسه می زد و با دلداده ی خود که دیگر رمقی در بدن نداشت آرام زمزمه می کرد.

ناخواسته به یاد حضرت اباعبدالله(علیه السلام) افتادم که پیکر بی جان برادرش، عباس(علیه السلام) را بر دامن داشت و عاشقانه برایش نجوا می کرد.

از همه عجیب تر آن بود که هر چه از این برادر رنجور خواهش کردیم که با داداش شهیدش به عقب برگردد امتناع کرد و گفت: من به عقب برنمی گردم و تا آخر ماموریت با شما می مانم! سپس عزیز خود را به همراه محمدعلی با آمبولانس، راهی پشت جبهه کرد. قبلا گفتم. ای برادر دارها قدر خود را بیشتر بدانید و از صمیم قلب به هم عشق بروزید که …………………………………………. درود بر برادری

نگارنده: ناصر آیرمی

درباره ی رایحه

همچنین ببینید

مردی که ترس و مرگ را به سخره گرفت(قسمت اول)

مردی که ترس و مرگ را به سخره گرفت شهید عبدالرحیم مشکال نوری  فرزند حسین  …

۴ دیدگاه

  1. سلام
    دوست عزیر ضمن عرض تشکر از شما که همیشه دعوت ما را میپذیرید و به وبلاگ ما سر میزنید
    وبلاک حرم مطهر سبزقبا(ع) با سه پست جدید بروز می باشد
    منتظر نظرات شما هستیم

  2. با سلام و ادب و احترام
    خاطره زیبا و دردناکی بود. در جنگ تحمیلی از این صحنه ها زیاد بوجود می آود. پیشنهاد می کنم شهادت شهید مهدی انیس حسینی را از زبان برادرش هوشنگ (محمد) بپرسید. او هم چنین خاطره ای دارد و اینگونه با برادر شهیدش وداع کرده است.
    والعاقبه للمتقین – یاحسین(ع)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.