خانه / خاطرات درباره ی حملات موشکی،بمباران،توپخانه / تا خون در رگ ماست/اندیمشک سنگر ماست

تا خون در رگ ماست/اندیمشک سنگر ماست

63144147933451389692

آفتاب آبان ماه، می خواست خودش را به زمین نشان دهد که شهرم برای بیست و نهمین بار مورد هجوم خشم دشمن بعثی قرار گرفت و خیابان شهید مصطفی خمینی (ره) در آبان سال ۶۲ موشک باران شد. جمعیتی سراسیمه و پر اضطراب به محل حادثه رسید، شیشه های شکسته در میان ضجه های کودکان و زنان نفس ها را در سینه حبس کرده بود. مردم مشاهده نمودند نوزادی چند ماهه با قنداقی خونین و در کنار آن کودکی چند ساله با لباس هایی پاره و رنگین از خون زیر آوار مانده بودند. . . اما ” حاج عبدالمجید گلستانی ” پیر باتقوای شهرمان فرزندانش را جمع کرد و گفت: امروز مثل هر روز راضی ام به رضای حق، فرزندان عزیزم! مال و فرزند به دست می آید، مواظب باشید در این امتحان الهی دین خود را از دست ندهید که عاقبت و آبروی ما به آن گره خورده است. . . فردا که فرزند ” حاج عبدالمجید گلستانی ” – حسین – نوزاد خود را بر فراز دستان خود بلند کرده بود، در مراسم تشییع شهدا، صحنه های کربلا تداعی گردید و شعارهایی که برای من رنگ و بویی دیگر داشت. تا خون در رگ ماست اندیمشک سنگر ماست و این چنین بود که شهرم به مانند یک دژ محکم پای بر پایمردی فشرد و در هشت فصل عاشقی اندکی از نفس نایستاد.

* این خاطره را از برادر عزیزم « حاج علی اخوان صباغ » وام گرفته ام.

منبع: وبلاگ روشنای صبح

http://roshanayesobh.blogfa.com/

درباره ی رایحه

همچنین ببینید

اصابت موشک به محله ی آقامیر دزفول

خانم فاطمه عادلیان ما خانه­ ی برادرم مهمان بودیم. منزل ایشان در خیابان وصال بود. …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.