شاهگل

100951075942

عملیات والفجر مقدماتی در سال ۱۳۶۱ در جبهه های جنوب خوزستان شروع شده بود. جمع زیادی از نیروهای رزمنده و داوطلب بسیجی از شهرستان دزفول در عملیات شرکت کرده بودند.

عملیات در نیمه های شب شروع و پس از درهم کوبیدن متجاوزین عراقی و گرفتن جنگل امقر و مناطقی از خاک مقدس جمهوری اسلامی و به اسارت گرفتن جمع زیادی از مزدوران عراقی، من و برادر بسیجی علی عبدال پور از دزفول که از بچگی با هم بزرگ شده بودیم و با هم از خانواده امان خداحافظی کرده بودیم و از یک پایگاه مقاومت بسیج ثبت نام کرده و در عملیات شرکت داشتیم. به ناگاه چند گلوله کلاش به دوستم علی اصابت کرد و بدنش غرق خون شد.

هر دو پایش تیر خورده بود و خون زیادی از او می رفت، خودم را به بالینش رساندم، همین امر باعث شد از جمع رزمندگان فاصله گرفته و گم شویم.

لحظاتی بعد مزدوران عراقی ما را محاصره کردند و به همراه تعداد دیگری از رزمندگان ایرانی به اسارت عراقی ها درآمدیم.

فرمانده ی آنها دستور داد مجروحین را تیر خلاص بزنند و افراد سالم را به پشت جبهه ها ببرند. مجروحین را یکی یکی جدا کردند و دوستم علی را در صف اعدامی ها گذاشتند، خیال کردم برای ترسانیدن ماها این حرفها را می زنند، اما دیدم نه، یکی یکی تیر خلاص می زنند. علی که وضع را چنین دید به صدای بلند فریاد زد: شاهگل.

من که در محاصره ی عراقی ها بودم و فاصله ام با مجروحین حدود ده متر بود خودم را با شتاب، به علی رساندم و مثل سپری جلوی او قرار گرفتم و گفتم: او را نزنید ما از کودکی با هم عقد اخوت بسته ایم، قرار ما آن بود که با هم شهید شویم.

گفتم اول مرا بکشید، هرچه مرا کشیدند من دست بردار نبودم، تهدیدم کردند، با لگد زدند، دیدند جدی هستم، علی دیگر توان حرف زدن نداشت، خون زیادی از او رفته بود. وقتی فرمانده ی عراقی و مزدوران آنها حرکت مرا دیدند، گفتند: به خاطر مردانگی شما و نترسیدن از مرگ به خاطر دوستت، او را تیر خلاص نمی زنیم و با همان حال او را در جمع اسرا گذاشتند و به عقب جبهه ی عراق منتقل کردند.

من و علی ۸ سال در اسارت بودیم و او را در اردوگاه های عراق مداوا کردند و بحمدالله  زنده ماند و در سال ۱۳۶۹ به لطف خدا و امام عصر (عج) و امام خمینی (ره) و ایستادگی مردم شهید پرور ایران و رزمندگان اسلام آزاد شدیم.

شغلی انتخاب کرده و تشکیل زندگی دادیم و هنوز با هم هستیم و دوستی و برادری ما و عقد اخوت ما ادامه دارد.

راوی: شاهگل عطر باغکار

نگارنده: غلامحسین سخاوت بر گرفته از کتاب سرو قامتان

درباره ی رایحه

همچنین ببینید

ماجرای داعشی‌هایی که محسن حججی به هلاکت رساند

روایت فرمانده و همرزم شهید حججی: ماجرای داعشی‌هایی که محسن حججی به هلاکت رساند به …

یک دیدگاه

  1. شاهگل خاطر ه اش بسییا رمرا تکان داد چون من شاهگل عطر با غکار و برادر ازاده علی عبدالپور که مادر وخو اهرش مظاو مانه درمشکباران شهیده شدند مشناسم ازادگان ورز مندگان و جانبازان افتخا رات بزرگی برای کشور وتاریخ شدند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.