خانه / بر بال ملائک / جانم به قربان او که با آمدنش دل ها آرام گرفت.

جانم به قربان او که با آمدنش دل ها آرام گرفت.

3625185220421619120923917323821264162138173

چند روزی بود دلم شور می زد و همیشه و در هر حال مضطرب بودم همیشه گوش هایم به بلندگوهای مساجد تیز شده بود و این دست خودم نبود و بی اختیار انتظار روزی دهشت ناک را می کشیدم. هر گاه از بلندگوی مسجدی نوای قرآن می شنیدم دلم فرو می ریخت و با عجله پیچ رادیو را می چرخاندم. خدایا دلم چرا این چنین بی تاب است؟

سال ۱۳۶۸ بود و حقیر فرمانده ی حوزه ی حمزه سیدالشهداء در دزفول بودم. نمی دانم چگونه شد که روز سیزدهم خرداد ماه، هیچ اخباری را از صدا و سیما گوش نکرده بودم و در جریان وضعیت جسمی امام در این روز نبودم. صبح روز چهاردهم خرداد از منزل قصد رفتن به سمت حوزه را داشتم ولی پاهایم میل به رفتن نداشتند. دوباره برگشته و رادیو را روشن کردم برنامه های رادیو حالت عادی نداشت و نوای قرآن پخش می شد. خداوندا چه اتفاقی افتاده است؟ به ناگاه مجری، خبر رحلت حضرت امام خمینی(ره) را با آن سوز و گداز معروف اعلام نمود.

سپاه آماده باش اعلام کرده بود و همه ی بسیجیان و سپاهیان در مراکز سپاه و مساجد حضور داشتند. آن هم چه حضوری، از در و دیوار گریه و اشک و آه به گوش می رسید. وضعیت بسیار خطرناکی بود. دائم احساس می کردم که دشمنان ما حال که خبر ارتحال حضرت امام را شنیده اند در صددند تا کار جمهوری اسلامی را با یک یورش ناگهانی یکسره کنند. خصوصا این که صدام هنوز قدرت حمله را به ما داشت. نگرانی، دلهره، تشویش از سر و روی بسیجیان و پاسداران می بارید. هر کس را که می دیدی در گوشه ای کز کرده و گریه می کرد. آیا واقعا امام، ما را تنها گذاشت. آیا او که همانند پدری مهربان برای ما بود از پیش ما سفر کرد؟ فکر می کنم اوضاع کاملا از کنترل خارج بود و مردم سرگشته و حیران در حسینیه ها و مساجد دنبال مأمنی مطمئن بودند. خدایا بر این ملت چه می گذشت. روزگار اشک و آه و دریغا بود و چشم ها همه خیس و دیده ها همه گریان.

بعد از ظهر روزچهاردهم خرداد چشمانم به تلویزون دوخته شده بود. در افکارم غوطه ور بودم، خدایا آینده ی ما چه خواهد شد و بر سر ما چه خواهد رفت؟ آیا کسی هست که بتواند جانشین امام بشود و این همه درد و آلام ملت را تسکین دهد؟ و او چه کسی خواهد؟

01

ناگاه مجری تلویزیون خبر رهبری آیت الله خامنه ای را اعلام نمود. نمی دانم چرا اشک ها بی امان می آمد و قلبم به صورت شگفت آوری آرام گردید. آری، امام خامنه ای. جانم به قربانش که با اعلام نام او، دل ها بسویش گرایش نمود و دریاهای غم و اندوه را محو و به صبح امیدی دیگر رهنمون ساخت.

بیست و پنج سال از آن روز پر حادثه می گذرد و ما بار دیگر با امام خامنه ای عزیز پیمان می بندیم که به حول و قوه ی الهی تا آخرین قطره ی خونمان با او خواهیم ماند.

نگارنده: ناصر آیرمی

درباره ی رایحه

همچنین ببینید

سپاهیان ظفرمند کشور ایثار***ز ره رسیده به میدان افتخار ببین

شعری برای آزادگان دلاور به مناسبت سالگرد ورود دلیر مردان آزاده به کشور در تاریخ …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.