شربت شهادت

58824527679132731767

«شربت شهادت» یک اصطلاح رایجی بود که در بین رزمندگان اسلام معمولا به طنز گفته می شد . و هرگاه چند نفر دور هم جمع می شدند ، برای فرار از گرما ، یک شربت آبلیمو درست می کردند و می گفتند : این «شربت شهادت» است بخورید !

زمانی که گردان بلال در ماموریت پدافندی فاو بود ، یک روز قبل از ظهر ، نیروهای مستقر در منتهی الیه سمت راست خاکریز که در واقع خط مقدم جبهه فاو محسوب می شد ، در نزدیکی اروند رود ، گزارش دادند که احتمالا غواصان عراقی قد نزدیک شدن به خط ما را دارند ! فرماندهی گردان به نیروهای اطلاعات ماموریت داد تا موضوع را بررسی کنند  من و محمد علی بی باک به آن قسمت خط رفتیم ، بعد از سرکشی در برگشت حین عبور از کنار خاکریز ، به سنگر بهمن دُرولی رسیدیم ، وقتی ما را دید بعد از سلام و احوال پرسی از ما خواست تا برای صرف چای چند دقیقه ای پیش آنها بمانیم .

خدایا این بهمن دُرولی که زمانی برای خودش در سپاه دزفول کسی بود و اگر در شهر می ماند حتما فرمانده سپاه می شد ، حالا با لباس خاکی و در کنار بچه بسیجی های بی نام و نشان به ما بسیجیان یک لاقبا اصرار می کند ، اصرار که نه التماس می کند تا چند دقیقه ای پیش او بمانیم و از ما پذیرایی کند ؟!

بهر حال قبول نکردم و گفتم کار دارم باید برویم ! اصرار کرد پس حداقل چند لحظه بمانیم و یک شربت آبلیمو برایمان درست کند . تا گفت شربت آبلیمو ، گفتم اصلا حرفش را نزن ! گفت چرا ؟ گفتم این «شربت شهادت» است و هرکس از آن بخورد شهید می شود و من فعلا قصد شهید شدن ندارم !

همه بچه ها بهمن را می شناختند ، بهمنی که شهادت را از عسل شیرین تر می دانست و بارها و بارها بر روی دوش بچه ها شعار داده بود که :

«اَ عسل شرین تَرَه »

اصرارهای بهمن فایده ای نداشت و از او خداحافظی کردیم ورفتیم . فاصله سنگر ما تا سنگر بهمن کمتر از دویست متر بود . سنگر آنها در یک سه راهی قرار داشت ، جاده ای که از عقب به طرف خط می آمد و عمود بر خاکریز بود تقریبا روبروی سنگر او بود و معمولا بر اثر تردد خودروها و گرد و خاکی که از جاده بلند می شد باعث می شد تا عراقی ها گرای آن نقطه را داشته باشند .

هنوز به سنگر خودمان نرسیده بودیم که صدای انفجار یک خمپاره آمد ، نگاه به پشت سرم که کردم گفتم این خمپاره باید نزدیک سنگر بهمن اصابت کرده باشد ! سریع برگشتم وقتی رسیدم ، دیدم شربت کار خودش را کرده و هرکس از آن خورده بود به شهادت رسیده است .

بیست خردادماه سال ۶۵ ، روزی که شهیدان بهمن دُرولی ، حسن آیرمی ، مرتضی سعیدی نیا ، سید جلال اسدی نسب و یوسف جاموسی ، نوشندگان جامی بودند که :

«اَ عسل شرین تَرَه »

بود .

راوی خاطره : حاج هادی نادی سراجی

منبع: وبلاگ رهسپار قدیمی

درباره ی رایحه

همچنین ببینید

مردی که ترس و مرگ را به سخره گرفت(قسمت اول)

مردی که ترس و مرگ را به سخره گرفت شهید عبدالرحیم مشکال نوری  فرزند حسین  …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.