مهمان

مهمان
امشب در شب شهادت شیخ الائمه حضرت امام جعفر صادق علیه السلام مهمانی داشتیم و ما میزبان ناقابل دوتا از عاشورائیان گمنام دفاع مقدس که سالها از عطر وجودشان بهره ای نداشتیم در مسجد مادرشان حضرت فاطمه الزهرا سلام الله علیها بودیم .
راستش حال و هوای شهادت برادران شهیدم حسین و علی برایم پیش آمد.
یکی از این مهمانان شانزده ساله بود، نزدیک سنِّ برادرم علی .
نمی دانم ولی مجری برنامه از قول آیت الله قرائتی می گفت: مطمئنا هر کس امشب و هر شبی که در این مجالس و محافل و برای بزرگداشت این شهدای گمنام آمده باشد، از طرف حضرت فاطمه الزهرا سلام الله علیها برایش امضایی هست و حتما دعوت شده مادر شهدا می باشد.
من داغی بر سینه دارم، داغ دو برادرِ رشید، حسینم را در روز شهادت در حالیکه از نقاط مختلف بدنش خون محبِّ ولایت جاری بود، در آغوش داشتم، چیزی که اصلا فراموشم نمی شود ،آخه خیلی سخته برادری بر روی دست برادر دیگر نفس های بریده بریده اش را بکشد و او کاری از دستش بر نیاید.
لا یوم کیومک یا ابا عبدالله
عجیب است امشب نیز همان احساس برایم پیش آمده بود، از بعد از ظهری که بیرون رفته بودم دائما در سرم هوای مراسم مهمانی امشب بود.
آخه چیزی که دلم را می سوزاند گمنام بودن این شهدایی هست که بعد از دهها سال غریبی، راهی وطنی شده اند که معلوم نیست مادری چشم انتظارشان هست؟ پدری چشم براه نشسته یا نه هر دوی آنها سر بر بستر خاکی گذاشته اند که انتظار داشتند بر بالای آن خاک فرزند عزیزشان را ندبه کنند.
برادرانم در موقع شهادت مادر داشتند، پدر داشتند، دیگر برادرانم و خواهرانم پروانه شمع وجودشان بودند، مردم شهر سکینه قلبمان بودند. اما این استخوانهای بی نشان داغی دیگر دارند
امان از غریبی، درد بی درمان غریبی
تنها احساسی که برایم پیش آمد این بود که برادری راهی راه برادری دیگر است و برای همین بود که فقط ملتمس دعا شدم و سپردم به آنها که سلامم را به علی و حسین برسانند.
و برایشان خواندم:
شهید گمنام سلام خوش اومدی مسافر من
خسته نباشی پهلوان
شهید گمنام سلام پرستوی مهاجر من
صفا دادی به شهرمان
شهید گمنام سلام
نمی دانم برادران شهید گمنامم: باید امروز که محاسنم سفید شده، بجای پدرتان برایتان گریه کنم یا بجای خودم که برادرانم را مانند شما بدرقه کرده ام؟
آنچه بر دل ما مانده، دردی است که درمانش فقط صاحب الزمان است.
اللهم عجل لولیک الفرج
پارسافرد

درباره ی رایحه

همچنین ببینید

نور امیدی فراز بام شب پیدا شده /// تازه جانی در تن دلمرده ی دنیا شده

بهاران در بهاران    

۸ دیدگاه

  1. جناب آقای پارسافرد واقعاّ باید به شما احسنت و بسیار عالی گفت، چرا که این باعث افتخار همه بچه های مسجد فاطمه زهرا است که در بین آنها پاسدار بسیجی با بوی شهادتی که از محیط خانواده گی او موج می زند وجود دارد، مرحبا

  2. امید که خداوند تبارک و تعالی ما را در راه شهدا ثابت قدم بگرداند.

    • عبدالرحیم پارسافرد

      ارادت دارم استاد حمیدی، هرچه هست از شهداست ،ما نیازمند عطر وبوی شهدا در جامعه خود داریم .

    • عبدالرحیم پارسافرد

      الهی آمین . حقیر نظرم این است که برای عاقبت بخیری راهی نداریم مگر اینکه یا شهید بشیم یا شهدا دستمان را بگیرند .

  3. سید جعفر سالم پور

    حاجی جان افتخار من این است که مدتی زیر سایه شما پاسدار عزیز و برادر دو شهید والامقام زندگی کردم. مطالب شما را خواندم و بسیار متأثر شدم. ممنون از شما برادر بزرگوارم

    • عبدالرحیم پارسافرد

      سلام شما لطف دارید .بزرگواری از خودتان است که ما را مورد محبت قرار می دهید .

  4. علیرضا زمانی راد

    با اهداء سلام و عرض ادب و احترام خدمت شما برادر عزیزم جناب پارسافرد .عالی بود . دستمریزاد. سخنی کژ دل بر آید لاجرم بر دل نشیند . اشک ما را جاری ساختید . التماس دعای خاص خاص دارم.

    • عبدالرحیم پارسافرد

      حاجی جان شما لطف دارید . خداوند ان شاالله ما جاماندگان از قافله را در صراط مستقیم خودش و ادامه دهنده راه شهیدان قرار دهد.

پاسخ دادن به عبدالرحیم پارسافرد لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.