راه شهید چیست(1)

       چند سالی است که این حقیر در مراکز و محافل بسیج و آموزشگاههای آموزش پرورش در سطح شهرستان دزفول طرح فرهنگی را در مورد شهدای عظیم الشان ارائه کرده و عنوان آن را ” راه شهید چیست؟ ” تعیین نموده ام. به فضل پروردگار، تجارب خود را که در این مدت کسب نموده ام در شماره های مختلفی عرضه می دارم. باشد که شهدای عزیز، ما را یاری داده و این نوشتار، هرچند اندک کمکی برای دست اندر کاران فرهنگی مانند جلسات قرائت قرآن، بسیج، کلاس های آمادگی دفاعی در آموزشگاهها و سایر مراکز فرهنگی باشد. اما اکنون اصل موضوع:

      حرف ما این است، این جوان ها و نوجوان هایی که نه امام(ره) رادیده اند، نه شهدا را دیده اند و نه زمان دفاع مقدس و دوران موشک باران ها را درک کرده اند، چگونه می توان آنها را به آن زمان و به آن حماسه های کم نظیر پیوند داد؟ اتفاقی که هم اکنون افتاده این است که یک فاصله ای بین نسل زمان جنگ و نسل امروزی ایجاد شده، و این شکاف موجب گردیده که در مواقعی این دو نسل نتوانند با هم ارتباط برقرار کرده، در نتیجه مشکلاتی در عرصه های مختلف پدید آورد. اینکه می بینیم انتقادهایی از افراد و شخصیتهای مختلف از بعضی از جوانان ایراد می شود در بسیاری از مواقع ناشی از همین موضوع است.

      حال باید از خودمان سئوال کنیم که ما در این رابطه چه کرده ایم؟ آیا رسالت خود را انجام داده ایم؟ آیا توانسته ایم پیام شهدا را به نسل امروز برسانیم؟ آیا نوجوان و جوان امروزی درک درستی از افکار و اعمال شهدا که اکثرا در همین سنین بوده اند دارند؟ یا اینکه، آیا ما با رفتار و گفته هایمان طوری عمل نموده ایم که شهدا را دست نیافتنی کرده ایم؟ و دهها سئوال دیگر که معلوم نیست بتوانیم پاسخ قانع کننده ای برای آنها ارائه کنیم. باید بپذیریم که ما در قبال جوان هایمان کوتاهی های کرده ایم. ما شهیدان عزیزمان را به نسل امروزی آنطوری که باید و شاید معرفی نکرده ایم و مبتلا شده ایم به کلی گویی و نصیحت های زود گذر. و انتظار داریم که گفته هایمان، اثر مطلوب خود را بگذارد. پس می بینیم که نخست، قبل از هر کاری باید ضمن تبیین راه شهید و شفاف سازی این راه، مصادیق روشنی از آن را نمایان کنیم.

      اما اگر بخواهیم راه شهیدان را برای همگان روشن تر کنیم این حق شهدا است که از زبان و مرام خودشان، اهدافشان را بیان کنیم پس بنابراین یکی از شاخص ترین کارها رجوع به زندگینامه و وصیت نامه های این عزیزان است. انصافا وقتی که انسان در این دو موضوع بررسی می کند بسیار متحیر می ماند که این جوانان کم سن و سال چگونه این همه معرفت را کسب نموده اند و به این مقامات شگرف معنوی دست پیدا کرده اند و به قول امام خمینی(ره) اینها ره صد ساله را یک شبه رفتند. خانواده­ی شهید پارسافر روزی به من گفتند: برادر شهیدمان علی، قبل شهادت، وقتی بر سر مزار دوستان شهیدش می رفت و به آنها سلام می داد جواب سلام خود را بطور واضح می شنید. یا شهید بزرگوار برادرم، حسن آیرمی در قسمتی از مناجات تکان دهنده­ی خود می نویسد: از شوق وصال عشق دلم می تپد و مرا هیجان و روحی دیگر است، روحم را در عرصا نقاط هستی حس می کنم و زمان را حس نمی کنم چون خود را در ماورای آن می بینم و فقط دل به او بسته ام و امیدم و آرزویم فقط به اوست. آری عشق به معبود داشتن تنها و تنها انسان را به اوج می کشاند، از وصال عشق بر خود می بالم و خودم را بر دیگران برتر حس می کنم. حالا می فهمم چرا خداوند مرا دیرتر از آنان برده است و هنگامی که آنان رفتند چگونه و با چه حالتی آنها مومن به تمام معنا بودند.

      می بینید این تعابیر را، چقدر شگرف و عمیق هستند؟ از مثل حقیری چون من، این کلمات قابل درک نیست، منی که ادعا می کنم چند صباحی با شهدا و رزمندگان بوده ام با صدای بلند اعلام می کنم که: این تعابیر برای من بسیار سنگین است و نمی توانم آنها را درک کنم این شهدا بیش از آنکه بفهمیم آسمانی شده اند. وقتی می گوید: روحم را در اقصا نقاط هستی حس می کنم و زمان را حس نمی کنم و خود را در ماورای آن می بینم و یا اینکه بیان می کند که: از وصال عشق بر خود می بالم و خودم را بر دیگران برتر حس می کنم آیا به نظر شما این شهید والا قدر، دچار غرور شده است؟ نه، اینگونه نیست و واقعا چیزهایی می دیدند که ما نمی دیدیم و یادمان باشد که این وصیت های آخر عمر اوست و او بزودی به شهادت می رسد و ابدا بحث از خودبینی و این حرف ها نیست. و یا می گوید: حالا می فهمم چرا خداوند مرا دیرتر از آنان برده است؟ واقعا چرا خداوند آنها را دیرتر برده است ؟ حقیقتا جز خود شهدا چه کسی می تواند پاسخ مناسب بدهد. این موارد، جز با پیمودن مراحل بالایی از معنویت و اخلاص ایجاد نمی شود. و جز دل و عمل به خدا بستن ابدا حاصل نمی گردد.

      اما نکته­ی قابل تاملی که یکی از شهدا بنام شهید عبدالمجید طیب طاهر در وصیت نامه خود می نویسد این است که: هر نویسنده ای یا گوینده ای اول باید خواننده و شنونده را بسنجد و بعد زبان در دهان و قلم بر ورق براند و چون وصیت، زبان دل یا اخرین کلام جانی در این دار فانی است باید کسی باشد که آن را با عصاره­ ی وجود بگیرد و وجودش را در وجود خود زنده نگه دارد. نمی دانم آیا چنین کسانی وجود دارند؟ آیا خود برای برادران شهیدم چنین کسی هستم؟ نمی دانم. و یا در جایی دیگر می نگارد: کمی هم در باره­ی شهدا (بنویسم که) این یاران راست قامت، غم من و تو خوردند، نه (اینکه) از مصائب دنیا خمیده اند. آنها رفتند، از یک سو خوشحال که به کمال رسیده و از سوی دیگر ناراحت که آیا پا روی خونشان نمی گذارند و وصیتشان را به جای نصیحت نمی گیرند؟ پس بدانید که ای مردم آنان با بعضی از شما خون دل خوردند و همچون شمع سوختند و صحبت نکردند.

     در جایی دیگر این شهید بزرگوار متذکر می شود که: این شهادت ها را ساده، ساده نگیرید و دوباره می گویم در این امر فکر کنید. و حال وصیتی برای دوستانم و معلمانم، که مرا ببخشید و این را بگویم که یادمان را با عکسمان زنده ندارید بلکه با مجالس ختم صلوات و…. که ما وشما نفع می بینیم و ازهمه مهمتر خدا خوشحال می شود.

     ملاحظه می کنید، آنجا که می گوید: وصیت را به جای نصیتحت نگیرید. بسیار قابل تامل است. یعنی اینکه وصیت کجا و نصیحت کجا. اینها درد و دل شهداست که به این زیبایی نوشته اند و متاسفانه در جامعه­ی ما بسیار مغفول مانده و ما براحتی از کنارشان رد می شویم. ادامه دارد

 

پروردگارا ما را با شهدای عزیزمان محشور فرما. الهی امین

ناصر آیرمی

درباره رایحه

پیشنهاد ما به شما

خاکریز خاطرات ، خدایا چرا صبح نمی شود ، شهید علیار خسروی

خاکریز خاطرات ، خدایا چرا صبح نمی شود ، شهید علیار خسروی بی آنکه مرا …