فرا رسیدن سالگرد شهادت فرمانده رشید اسلام شهید حسن آیرمی

    به بهانه ی فرارسیدن سالگرد شهادت برادر بزرگترم، فرمانده­ی شهید حسن آیرمی خاطره­ ای از همرزمان ایشان نقل می کنم که تا کنون در هیچ جا آن را مطرح نکرده ام. باشد مورد رضایت آن نور چشمم و برادر بزرگوارم قرار بگیرد.

    این خاطره مربوط است به عملیات والفجر مقدماتی که شهید حسن، فرماندهی گروهانی از گردان میثم به فرماندهی برادر عزیزم حاج غلامعلی حداد را به عهده داشت. گروهان تحت فرماندهی حسن،  متشکل از رزمندگان دلاور شهرستان های دزفول، اندیمشک، مسجد سلیمان و لالی بوده است. برادر خوبم، حمزه­ ی خیر گرزاده از رزمندگان معروف شهرستان لالی این خاطره را این چنین نقل می کند:

شب عملیات دستور پیشروی صادر شد و گروهان ما را با پی ام پی به طرف مواضع عراقی حرکت دادند. مسیر رملی و بسیار ناهموار بود و حفظ تعادل روی این ماشین جنگی برایمان بسیار سخت بود. عده ای از برادران دسته­ی ما به همراه شهید معظم، حسن آیرمی کنار هم نشسته بودیم.  پی ام پی با سرعت روی رمل ها می تاخت و ما هم چهار گوشه­ ی حواسمان به این بود که به بیرون پرتاب نشویم. هوا تاریک بود و صدای انفجارها و موتور ادوات جنگی، که به سرعت به طرف جلو حرکت می کردند در همه جا شنیده می شد.

به ناگاه یک دستگاه ایفا که یک قبضه توپ به آن متصل شده بود در سمت راست ما ظاهر گردید و با عجله قصد سبقت از ما را داشت. ما متوجه اوضاع در هم جبهه نشده بودیم ولی شهید حسن، با ذکاوتی که داشت، سریع از جیب خود یک چراغ قوه­ ی کوچک قلمی را بیرون آورد و به طرف راننده­ی ایفا نشانه گرفت. بله حدس او درست بود. راننده و سرنشینان ایفا همه عراقی بوده و قسمت بار آن هم مملو بود از مهمات همان قبضه توپ. یک لحظه همه­ ی ما جا خوردیم که حال باید چه بکنیم؟ ولی فرمانده­ی ما با خونسردی کامل، بلافاصله دست در جیب نارنجک خود کرد و یک نارنجک بیرون آورد و با یک مهارت دیدنی، آن را به داخل قسمت عقب ایفا پرتاب کرد. این در حالی بود که ما در زمین ناهموار و رملی و با سرعت حرکت می کردیم و تعادل برای نگه داشتن خودمان هم بسیار سخت بود. ولی شهید حسن، با آنچنان سرعت و دقت و مهارتی این کار را انجام داد که خیلی از بچه ها اصلا متوجه کار او نشدند و فقط کسانی که در کنار او بودند نظاره­ی عمل شگفتش بودند.

ایفا در تاریکی محض از ما فاصله گرفت و لحظاتی بعد با انفجارهای پی در پی مهمات و بنزین خودرو، دقایقی آن دشت تاریک و ظلمانی مانند روز، روشن گردید و صدای انفجار مهمات آن، همه­ ی جبهه را تحت شعاع خود قرار داد. صحنه­ ی عجیبی بود. همه­ ی ما مات و مبهوت فقط نگاه می کردیم. ناگاه  غریو الله اکبر رزمندگان، فضای اطراف را دگرگون کرد و کار او، روحیه ای عجیب بر ما مستولی نمود. من با بچه هایی که در کنار فرمانده نشسته بودیم از خوشحالی سر از پا نمی شناختیم.

حمزه می گوید: کار زیبای شهید حسن در تمام جبهه زبانزد شد و هر کس را می دیدی از این واقعه حرف می زد.

اما در منزل هرگز او کلامی نگفت و من که برادر او بودم از این واقعه بی خبر بودم و فقط از زبان دوستانش این خاطره را نقل کردم.

پنج شنبه 23 خرداد، بعد از ظهر، در حسینیه شهید آباد و سپس بر سر مزارش گرد هم می آییم.

ناصر آیرمی

About رایحه

Check Also

مردی که ترس و مرگ را به سخره گرفت(قسمت اول)

مردی که ترس و مرگ را به سخره گرفت شهید عبدالرحیم مشکال نوری  فرزند حسین  …

2 comments

  1. ای شهید سرفراز ؛ حسن آیرمی ؛ جاودانه باد طریق روشن و پاکت .
    ای گُل معطر باغستان روح الله ؛ بلند باد نام بزرگت .
    صلوات گویان دزفول ( مسجد امیرالمومنین ) ؛ یاد و خاطره قهرمان جاودان ؛ فرمانده دلاور ؛ شهید والامقام ؛ حسن آیرمی را گرامی می دارند .

    • سلام بر شما عزیزان و صلوات گویان و برادران مسجد امیر المومنین(ع). سپاس از لطف شما