همیشه حرف های با ارزش اگر گفته شوند بی ارزش می شوند، به همین خاطر است که ناگفته های بسیاری از زمان جنگ و شهدا باقی مانده است.
قلم من برای نوشتن حقیقت آینه های بی غبار خیلی کم رنگ است! اما دل نامه ای دارم برای حقیقت آینه های پر غــبار!
شهدا از جان خود گذشتند و دعوت حق را لبیک گفتند ما که ماندیم چه کردیم؟
خون سرخ رنگت را برای حفظ چادر خواهران اسلامی ات دادی اما به جای پاسداری از خونت آن را فرش راه ، رهگذران کردند و با پوششی نا مناسب در خیابان ها طنازی کردند….!
وقتی حکایت شما را گفتیم زیر لب چیزی گفتند. بی تفاوت رفتن…
جوانانی که باید سرباز اسلام و امت اسلامی باشند از دیدن فشنگ واهمه دارند!
عده ای عقیده دارند که در مقابل توهین ها باید سکوت کرد تا وحدت جامعه ی اسلامی خدشه دار نشود اما من اعتقاد دارم اگر سخنی نگوییم جامعه بی صدا گسسته می شود.
عده ای دیگر برای مصون ماندن از گناه دست به تحریم می زنند تا در حصاری از ایمان به شکوفایی برسند!
گروهی بدی ها را نشان می دهند تا خوبی ها بیشتر نمایان شوند…
اما کسی باید باشد تا دل های غبار گرفته را پاک کند و آن ها را به نور ایمان زنده کند … ! چرا آن یک نفر من یا شما نباشیم؟
دل نوشته ی، مریم خلف نوره
سلام ..
سپاس گزارم که نوشته ی منو رو در شان وبـ سایت تون دونستید.
علیک السلام
با کمال تشکر از شما و ارسال مطلب زیبایتان.