شب 4/8/59 ساعت 12 شب دزفول در تاریکی مطلق و بی برقی و اضطراب به سر میبرد. همان روز خرمشهر سقوط کرده بود و مزدوران عراقی روحیه گرفته بودند، احتمال تسخیر و اشغال دزفول و پیش روی عراقی ها در خوزستان ذهن همه را مشغول کرده بود. هنوز در عالم افکار خودم غوطه ور بودم که صداهای انفجار 4 موشک دزفول را به لرزه درآورد. از بالای بام نگاه کردم، دود سیاه و غلیظی همراه با بوی باروت و سوختگی به مشام میرسید. بدلیل اینکه پسر ارشد حاج عبده خوشروانی یعنی مرحوم رحمن، داماد ما بود به طرف منزل حاج عبده جهت کسب خبر و امداد رسانی میدویدم، از مردمی که در حال تردد بودند سوال کردم کجا را زده، گفتند منزل خوشروانی، بی درنگ به آن محل خودم را رساندم. مش رحمن روی جدول خیابان 45 متری محل اصابت موشک به منزلشان بی تابی میکرد، 6 نفر از اعضای خانواده اش تکه تکه شده بودند. و فقط دو نفر از آنها قابل شناسایی بودند. به شوادون آنها رفتم شن و گل و خاک و در و پنجره و آجر شکسته شوادون را پر کرده بود. با کمک مردم با حلب شن ها را بالا کشیدیم ولی اثری از اجساد نبود.
مردم از گتوند آمده بودند و کمک میکردند بسیجیان مساجد طالقانی و جمشیدآباد و امیرالمومنین (ع) تا صبح آن روز محل را ترک نکردند و به جستجوی اجساد و خاک برداری مشغول بودند. عاقبت از میان خرابه ها یک حلب گوشت آدم پیدا شد، دست و پا و سر و گوش و قطعاتی از پیکرهای پاره پاره شهدا و همه را در یک قبر گذاشتند. خانواده 8 نفره یک مزار دارند و دو نفر آنها مشخص ومابقی اجساد پودر شدند.
مشهدی رحمان که در منزل جدا از پدر و مادرش زندگی میکرد موقع شنیدن انفجار موشک به همسرش میگوید معلوم نیست باز دهان چه کسی پر خون شد، وقتی از بالا نگاه میکند میگوید والله موشک به منزل پدرم خورده است. وقتی روی آوارها میرسد یکی میگوید مهدی برادرت مجروح شده در بیمارستان است. او تا آخر عمرش منتظر مهدی بود.
مشهدی رحمان میگفت: در فکر آن هستم مثل مش حمزه خادم که در محله ی چولیان مفقود شدند، خانواده ام مفقودالاثر شوند. او همیشه منتظر و سرگردان خانواده اش بود و خودش 10 سال بعد در تصادف رانندگی دار فانی را وداع گفت.
داماد آنها در سالگرد شهادت خانواده اش، با موشک دیگری در محرم سال 60 شهید شد. حالا خواهرش هم خواهر شهید، هم برادر شهید داده، پدر و مادر شهید داده و هم همسر شهید و هم دختر شهید است. هیچ کس مثل این خانواده داغ ندیده است. خانواده آریانپور 23 شهید دادند ولی اجساد همه چند ساعت بعد تخلیه شدند و مزار آنها در بهشت علی زیارتگاه عشاق و آرزومندان شهادت است. اما خانواده ی حاج عبده از هشت نفر6 نفره مفقود و فقط یک مزار و قطعاتی از شهدا پیدا شدند و پسر ارشدش مش رحمان خانه ی پدرش را وقف و تبدیل به حسینیه شهدا کرد. روحش شاد.
راوی: هبت الله کوثری کیا (لحافچی زاده)
نگارنده: ناصر آیرمی
برگرفته از کتاب جغرافیای حماسی شهرستان دزفول
اثر غلامحسین سخاوت و ناصر آیرمی
سلام خدا اجرت بدهد همسنگر. با مطلب یادمان نرود “یادمن” هایمان را منتظر تشریف فرمایی هستم.
علیک السلام، متشکرم به روی چشم
عاشقان را سر شوریده پیکر عجب است دادن سر نه عجب داشتن سر عجب است
سلام
داشتن سر عجب است. زیبا بود متشکرم