در این دیباچه از فرمانده ی شهید ی برای اولین بار نام برده می شود که بسیاری از سرداران و فرماندهان دزفول لشکر هفت ولی عصر(عج) نامش را می شناسند اما آن چنان گمنام است که در کمتر خاطره ای نامی از او شنیده شده است. ما قصد داریم پرده ای از پرده های گمنامی اش را کنار بزنیم.
روایت قهرمانی سرداری از دیار دزفول که تا کنون پشت دیوار گمنامی ها، خانه ساخته است. خطوط شادی و خنده، قرارگاهی همیشگی بر چهره اش بنا کرده است. حتی در سخت ترین لحظات جنگ و عملیات، مزاح و شوخی از لبانش دور نمی شد. همه او را مردی با ایمان قوی با چهره ای خندان می شناختند. تمامی رزمندگان و فرماندهانی که از ایشان خاطره دارند، خواهش دارم خاطره ی خود را در بخش نظرات بنویسند تا منتشر شود. شاید خدای مهربان قسمت نمود تا نیم رخ دیگر این شهید عزیز را بیشتر بشناسیم. اما قبل از آن، حدس بزنید این شهید بزرگوار چه کسی است؟
نگارنده: غلامحسین سخاوت
با سلام و درود بر شما که تلاش می کنید تا اندکی از مظلومیت شهدای گرانقدر پایتخت مقاومت ایران را برطرف نمائید . شاید از مظلومیت شهدایمان همین بس که احتمالاً نویسندۀ معظم تنها یک سردار بشاش و کمنام از دیار دزفول را مد نظر داشته باشند ولی می توان بشاشیت را شاخصۀ بسیاری از شهدای گرانقدر دانست لیکن چون به سرداران و دزفول مقید فرموده اید می توان به
1- سردار شهید حاج رضا پورعابد
2- سردار شهید حاج سید محمد نژاد غفار
3- سردار شهید سید جمشید صفویان
اشارۀ بیشتری نمود . شنیدن خاطرات از زبان همرزمانشان زیباست .
علیک السلام حاج علیرضای خودمان
از اینکه لطف کرده به ما سرزدید متشکرم. منتظر ارسال خاطرات زیبا و دلنشین شما هستیم. رایحه همیشه برای منتشر کردن خاطرات رزمندگان و همشهریان عزیز و سایر نقاط کشور که مربوط به دفاع مقدس می باشد آماده است.
با سلام خدمت سرهنگ سخاوت
سرداران دزفول چه آنهائیکه در قید حیات اند و چه آنهایی که شهید شده اند هم در گمنامی بسر می برند و ما کمتر خاطره ای از آنها شنیده ایم هر چه کتاب و فیلم و سریال بوده در باره سرداران مراکز و خارج از استان خوزستان دیده و شنیده ایم ان شا الله جنابعالی به همراه سرهنگ ناصر آیرمی تئفیق داشته باشید سرداران شهید گمنام دزفول را معرفی کنید، اما به نظر بنده سردار شهید نامبرده باید یکی از این افراد باشد:
1- شهید حمید عنبرسر
2- شهید علی کمیلی فر
3- شهید احمد سوداگر
4- شهید رضا پورعابد
5- شهید علیمحمد رشید الماسی
6- شهید احمد هدایت پناه
7- شهید بهمن درولی
علیک السلام به یک دزفولی غیرتمند
از این که لطف کردید و نظر خود را بیان داشتید صمیمانه سپاسگذاریم.موید باشید.
سلام
با تشکر از لشکر دو نفره یعنی سرهنگ سخاوت و آیرمی مردمانی مرد که رزمندگان ۸سال دفاع مقدس را فراموش نکرده و از هیج حا کمک مالی وحمایتی نمی شوند و شب وروز نمی شناسند و فرزندان این قطعه بهشت یعنی دزفول را فراموش نکرده اند. باشد که خیرین و متدینن و مردم همیشه قهرمان با حمایتهای خود سایت رایحه را پوشش مالی داده تا جو ا نمردان این خطه به فراموشی نروند.
شهدا باید زنده همیشه تاریخ بشریت باشند. هر جه داریم از شهداست. شهدا گل سر سبد این مملکت هستند بیایید دست رایحه بفشریم و خون تازه در جسمش بدمیم و آینده را به فرزندان شهدا بدهیم. یکی از سرداران همشیه سرخ و سبز و بهشتی وخندان. یک سردار رفت تا آزادی وعدالت را به همه ایرانی ارزانی کند رضا عابد بود.
او از تبار حسین بود و مزد او جز شهادت نبود شهدا جانشان و هستیشان را با خدا معامله کردند سخن بسیار است خدا قوت، پایدار باشید ما نمک پرورده شهدا. جانبازان. آز ادگان. ملت شریف و جناب سخاوت و آیرمی هستیم خدا قوت دست خدا با شما باشد . التماس دعا
علیک السلام
از اینکه به ما سرزدید متشکرم. ما همه مدیون شهدا و ایثارگران هستیم و هر چه داریم از این بزرگواران است. دعا می کنیم کارهای ما با اخلاص و صداقت و فقط برای رضای خداوند مهربان باشد. رایحه همیشه برای منتشر کردن خاطرات رزمندگان و امت حزب الله در رابطه با دفاع مقدس آماده است. یا علی
این عنوان برای اولین بار در وبلاگ الف دزفول نوشته برادر علی موجودی است که در خصوص برادر آزاده محسن ظریفی نگاشته بود . حتی پاراگراف اول متن نیز برگرفته از همان وبلاگ است اما چرا نوشته اید نگارش غلامحسین سخاوت آن را دیگر نمی دانم….
سلام خوش آمدی سپهر جان
تا آنجا که می دانم حاج غلامحسین با برادر موجودی یک هماهنگی کرده بود. در نهایت نظر شما با احترام منتشر شد.
با سلام و تشکر از دو برادر عزیزی که خاطرات ما را زنده کردند. من از شهید نورعلی زاده گندم نام می برم که تمام جبهه های شهدا و کرخه و شوش و….. همه ایشان را بخوبی می شناسند و همیشه خنده رو و با نشاط و کمک حال رزمندگان در تمامی این جبهه ها بود و کمتر کسی است که به این جبهه ها رفته و این ایشان را ندیده و نشناخته باشد . ضمنا ایشان هنوز جاویدالاثر است . همرزم شهید رسولی فر
علیک السلام حاجی
از این که به رایحه سر زدید متشکرم. رحمت و رضوان خداوند به روح پاک شهید نورعلی زاده گندم و برادر بزرگوارش حمید زاده گندم باد.
سلام
به نظرم این شهید عزیز می تواند شهید معلم باشد
موفق باشید
سلام علیکم ضمن تقدیروتشکرازشماوتمامی آنانکه دررابطه باشهداوفرهنگ عرفانی جبهه قلم وفعالیت دارندبنظربنده این خصوصیتی که نوشتیدخیلی ازشهداورزمندگان راشامل میشودواینکه همیشه خندان و…..درجبهه هاخیلی داشتیم لطفاخصوصیات دیگررادرمعماقراردهید .متشکرم
علیک السلام شهید مورد نظر در نوشتارهای بعدی معرفی شده است.
سلام خدمت حاج ناصر بزرگوار
من فکر می کنم برادر سخاوت نظرش معرفی یک شهیدی است که مد نظرش است و من با مطالعه زندگی نامه سرداررضا پور عابد خصوصآ قسمت آخرش فکر میکنم نیمه پنهان این سردار شهید مد نظرش ایشان باشد
علیک السلام عزیز جانم حاج سید
شهید رضا پور عابد همانطور که فرمودید نیمه پنهانی دارد که نویسنده در مطالب بعدی که ان شاءالله در آینده منتشر می شود سعی در راز گشایی آنها می نماید. باید ماند و دید.
با سلام و تشکر از سایت بسیار زیبایتان..امیدوارم مطالب بیشتر و مفید تری از شهدا در این سایت ارائه بدهید.
بله شهیدی که مد نظر من هست پاسدار شهید مصطفی دیاحسین میباشد که به قول دکتر سنگری همیشه خنده بر لبانش جاری بود و شهید صلوات هم میتوان به این شهید بزرگوار لقب داد.در هر حالت و قبل از سخنرانی و صحبت کردنشان صلوات میفرستادند.جا دارد یادی کنیم ازجهادگر شهیده طوبی دیاحسین که خواهر شهید مصطفی دیاحسین میباشند.
علیک السلام خوش آمدید
خداوند شهدای دیاحسین را با شهدای کربلا محشور نماید. الهی آمین
نویسنده شهید مد نظر را در مطالب بعدی معرفی کرده است.
باسلام
شمابه چندنفرپاسخ دادیدسرداردرنوشتارهای بعدی معرفی شده است ولی با گذشت بیش از یک ماه از درج مطلب هنوز معرفی نشده است مشتاق دانستن نام ایشان هستیم. باتشکر یک آشنا
علیک السلام
روری سر فصل بر بال ملائک کلیک کنید. همه ی نوشتارها باز می شود. و زندگی نامه سردار شهید پور عابد در دو قسمت شرح داده شده است. موفق باشید.
سلام .خدا قوت.اگه از دیدبانان گردان عکس بذارید ممنون میشم.یاحق
علیک السلام
به روی چشم
سلام و تشکر لطفا اگر عکسی از عملیات طریق القدس و یا قبل از شروع عملیات دارید اینجا بگذارید شاید تصویری از برادرم پیدا کنم ممنون از لطف شما حق یارتان.
سلام وخسته نباشید.برادرم شهید سید مصطفی رکنی زاده که در عملیات بیت المقدس شهید شد و تازه فهمیدیم که بیسیمچی بوده
باسمه تعالی – باعرض سلام وادب . یانشاء الله همه شهدای ما بویژه فرماندهان شهیدمزین به خوشرویی وخوش اخلاقی بودند .درمیان آن عزیزان بنده می توانم به شهید بزرگوار حمید عنبر سر اشاره نمایم که با مزاحها و طنزهای خود ناراحتی وغصه ها را ازیاد ما می برد . بخوبی یادم است که در جبهه صالح مشطط بین من وسیف الله صبور (روحش شاد ویادش گرامی باد )بحثی صورت پذیرفت ودنباله آن چندروزباهم حرف نمی زدیم شهید حمیدخیلی سعی کرد تا دلخوری بین ما را برطرف نماید آخر کار هردوی مارا تهدید کردکه اگر تمامش نکنید باحرکات کاراته دوتای شما رانفله میکنم بخصوص توعجمه (منظور بنده بود) بالاخره من وایشان باهم به رقابت پرداختهخ وکمی کشتی و کمی کاراته علی الظاهر بنده پیروز شدم درحالیکه ایشان زیردستم تحت فشار بود گفت این عجمه واقعا که عجمی شوخی هم سرش نمیشه اصلا می خواهید قهر باشی خوب باشید چرا زورت را به من مستضعف مرسانید .پس از چند شوخی آنچنان غرق در خنده شدیم که نفهمیدیم کی من وسیف الله با هم آشتی کردیم .ایمیلم قطع می باشد . 09156520932 -با تشکر از شماهمرزمان قدیمی-ومن الله التوفیق
سلام
خاطره ی آموزنده ای بود. از شما به خاطر ارسال این مطلب تشکر می کنیم. رایحه آمادگی دارد که خاطرات شما را در سایت منتشر کند. منتظر شما هستیم
باسمه تعالی باعرض سلام وادب مجدد . قبل از شروع عملیات فتح المبین برادر حسن گله زاده به همراه راننده آمبولانس به درب خانه آمدتا از والدینم برای اعزام وهمراهی آنها به منطقه عملیاتی اجازه بگیرندچون از شهادت برادرم مدت کوتاهی گذشته بود آقا حسن مجبور به اصرار به والدینم شد تا اینکه رضایت آنهاجلب نمود اولین قدم ما مصادف شد با شهادت چند تن از برادران ارتشی که برای خنثی کردن مین های دشمن جلو رفته بودند .بعلت آتش تهیه دشمن کسی جراُت نمی کرد اجساد را به عقب انتقال دهدتا اینکه ما قبول نموده واجساد را با آمبولانس به سردخانه بیمارستان انتقال داده و دوباره برگشتیم .درراه برگشت راه را اشتباه رفتیم ولی وقتی متوجه شدیم که ایست بازرسی مقابلمان شکلش وحالت تزیینش با گیتهای ما فرق می کرد البته اینرا آقاحسن متوجه شدبلافاصله به راننده گفت دنده عقب داده وباتمام سرعت حرکت کند سه نفرما داشتیم شهادتین را می خواندیم .دشمن شروع به تیراندازی کرد .بهرحال رسیدیم به یک جاده که ارتفاع آن همینطور زیاد می شد تااینکه آتش تهیه دشمن آنچنان پرحجم شد که ما ماشین را گذاشتنه وفرارکردیم درحال فرارهرسه ازارتفاع به پایین سقوط کردیم خدارحم کرد چون شب قبل باران خوبی آمده بود .با هزارزحمت سنگر ایرانی هارا پیداکردیم که تصادفا سنگر اطلاعات وعملیات دزفول بود و خوش شانس سنگر برادر منصور گله زاده بود . نکته مهم اینجاست صبح وقتی راننده رفت ماشین را به پایین انتقال داد دیدیم خاکبرسرما که لیاقت شهادت پیشکش لیاقت جانباز شدن هم نداشتیم ماشین سوراخ های زیادی پیداکرده بود ازجمله بین من وآقای گله زاده داشبورد را از دو الی سه جا ترکش سوراخ نموده بود .ومن الله التوفیق
سلام خاطره شما با افتخار منتشر شد.(لیاقت شهادت پیشکش، لیاقت جانباز شدن هم نداشتیم)
بسم الله الرحمن الرحیم – باعرض سلام وادب -ضمن عرض تشکر از شما همرزمان قدیمی لازم می بینم تا درخواست نمایم سراغی از برادران و خواهران بسیجی و انجمن اسلامی بیمارستان گرفته و بخشی را بعنوان خاطرات ایشان در مدت هشت سال دفاع مقدس آنهم بصورت مصاحبه حضوری و سپس نگارش و انعکاس در سایت تان برنامه ریزی داشته باشید .بهرحال بودند برادران و خواهرانیکه بدون چشم داشتی بطورشبانه روزی جوانیشان را برای خدمت به عزیزان رزمنده سپری نمودند .مطمئنا برخی از آنها دارای خاطراتی هستند که برای انتقال به نسلهای بعدازما لازم وضروری بنظر می رسد . ومن الله التوفیق
به نام خدای قادر واجابت کنندهدعاها . با عرض سلام و خسته نباشید . بار دوم بود که به جبهه اعزام می شدم.جبهه ی اول میشداغ و این بار صالح مشطط .سنگری که بنده درآن ساکن شدمجزو سنگرهای شهید سپهرجوبود .مدتی گذشت با برادران بویژه برادر دهیجی /اشنایی بیشتری پیداکرده بودم هواگرم بود وچون من به این هوا عادت نکرده بودم ناگزیر روزی دو الی سه بار کنار کانالی که از رودخانه کرخه منشعب شده بود می رفتم و خود رابا لباس داخل کانال می انداختم.کمکم سرشوخی ومزاح با دوستان باز شد تا آنجاییکه بنده را بعلت ناتوانی دربرابر تحمل دمای زیاد هوا مسخره می کردند چندباری باهم کنار آب رفتیم ولی بعضی مواقع بنده بیرون کانال می نشستم. در آن چندبار صدای شلیکخمپاره شصت می آمد و دوستان برای جلوگیری از اصابت ترکشهای خمپاره تماما خود را داخل آب فرومی بردند بعداز مدتی این سوال برایشان پیش آمد که چرا سید کنار نشسته و دربرابر شلیک خمپاره عکس العمل نشان نمی دهد .دریکی از دفعات که صدای خمپاره بگوش رسید همه به زیرآب رفتند بجزبرادر دهیجی ومتوجه شد که بندهبه جبران تمسخرها صدای شلیک و حرکت خمپاره را بادهان تقلید می کنم خوب که همه سراز آب درآوردند به آنها گفت که تا حالا سید مارا لرزاند و گوشتهای تنمان را آب کرد بااجازه من پابه فرار بگذار و آنها دنبال من .البته خدابه فریادم رسید که هم دشمن شروع به شلیک خمپاره واقعی کرد وهم شهید حمید عنبرسر برای سرکشی آمد و بنده سنگین و رنگین داخل سنگر رفته و به خواندن دعا مشغول شدم. ومن الله التوفیق
بانام خدا .سلام به نظر شما و بازدیدکنندگان ازسایت تاچه حدود سعارها و برنامه های اقتصادی دولت محترم یازدهم با واقعیتهای جامعه مطابقت دارد؟آیا خداوکیلی اقتصادما پویاترشده؟آیا به نظر عزیزان تورم پایینتر آمده ؟ چه رابطه ای بین گرانیهای سرسام آور و تورم می باشد . ومن الله التوفیق
باعرض سلام – اینجانب جهت رزرو مکان اسکان (مهمانپذیر-حسینیه- آپارتمان ) درمحدوده چهارراه شهداء -چهارراه زرینه – دریادل – نوغان اعلام آمادگی می نمایم . شماره های تلفن : 09156530947 – 09352320615 – 09352320617- ومن الله التوفیق
باسلام واحترام، اولین باری است که ازسایت شما بازدیدمی کنم. پرداختن به شهدای جنگ و رزمندگان امری ملی و دینی است مخصوصاً شهدای مظلوم دوران دفاع مقدس درجنوب که باهجوم گسترده رژیم بعث عراق، تنها مدافعین شهرهای مرزی بودند. الآن هم باگذشت سالها ازجنگ تحمیلی هنوز هم شهدای خوزستان و دزفول درمظلومیت هستند وکمتر برنامه ای از رسانه ملی درشبکه های سراسری به این عزیزان اختصاص دارد این درحالی است که ازدیگر استانها بصورت مرتب برنامه بخش می شود. شهدا همه سردار و الگو بودند وما تا قیامت مدیون آنها هستیم. با ارادت به همه شهدای دزفول قهرمان یاد شهید مهندس علی دوستانی دزفولی و خواهر زاده اش شهید حسین ناجی همیشه با من است. موفق و پیروز باشید.
علیک السلام
به رایحه خوش آمدید. رایحه امادگی دارد که خاطرات شما عزیزان را در مورد مباحث مربوط به انقلاب اسلامی و دفاع مقدس و شهدای عظیم الشان را منتشر نماید و گامی هر چند کوچک جهت احیای ارزشهای اسلامی را بردارد.
سلام
برسربازان جبهه های خمینی
که امرو در جبهه فرهنگی و جنگ نرم یار و یاور امام خامنه ای شده اند
حقیقتا به فرموده رهبر
جنگ گنج است و هنوز خیلی از ناگقته ای جنگ مانده که امروز گره گشای مشکلات بزرگ ماست
شاید یکی از فلسفه های چفیه بردوش بودن رهبر این است که هنوز معتقد است مشکلات نظام با فرهنگ بسیجی و جبهه قابل حل است
و همین انجام این رسالت است که زنده نگه داشتن یاد شهدا را کمتر از خود شهادت نمی کند
سلام خدا بر بیدار دلان جبهه حق علیه باطل در جنگ فرهنگی
التماس دعا
یا علی
سلام برگردانندگان رایجه.پنجشنبه شب شب 14 ماه شوال (برابربا 8 مرداد1394) است .با دعای خیردوستان مسجد محل حال خوبی دست داده و بطور ناخودآگاه یاد شهید مصطفی دیاحسین افتادم .فاتحه ای خواندم اما انگار همو به من گفت که دراینترنت هم دنبال اسم من بگرد.گشتم و مستقیم به رایجه رسیدم.شهید دیاحسین دائم المزاح بود .شاید 10ساله بودیم که بعد از بازگشت از سفرخانوادگی شان به مشهد مقدس گفت که فلانی! به نیت تو هم درحرم امام رضا ع زیارت کرده و گرد حرم گردیدم.43سال از آن کلام طلایی و رضایی اش می گذرد و من هم با این آموزه از اویادگرفتم که برای دیگران زیارت کرده و نماز بخوانم.بقدری شوخ طبع بود که حتی حدود 10 سال پس ازشهادتش هم که من به تبع شغلم خارج از کشور و درعین حال نگران پول برق! منزلم بودم ؛ بخوابم آمد و چیزی حدود نیم ساعت تمام سربسرم گذاشته و کولرگازی اتاقها و سالن را باسرعت یکی پس از دیگری روشن می کرد و من دوان دوان بدنبال او باید خاموش می کردم.نهایتاً خسته شدم و گفتم : مصطفی !بابا دیگه ول کن! اینجا برق گرانه .کی پول برق را بده؟رفت و من هم از خواب بیدار شدم.روحش شاد.یاعلی
تخمین من این است که منظور آقای سخاوت؛ شهید بزرگوار رضا پورعاید باشد. شهید پورد عابد؛ مدت زمانی از تابستان و پاییز سال 1360 مسئول جبهه بلتا بود؛ بسیار شوخ طبع بود و غالبا با لطیفه های گوناگون خود باعث خنده و خوشحالی رزمندگان می شد؛ تقریبا نیمه اول مهرماه 1360 بود؛ قرار بود گروهی از پاسدارن سپاه دزفول برای دیدار با امام ره عازم تهران شوند؛ مینی بوسی راکه برای سفر در نظر گرفته بودند روبراه نبود؛ و تا روز مقرر برای حرکت آماده نمی شد؛ پاسداران مردد بودند؛ که بروند یا نروند؛ هرکسی چیزی می گفت؛ شهید پورعابد گفت با همین ماشین می رویم؛ منتهی سربالایی جاده ماشین را هل می دهیم و سرازیری جاده چلوز می کنیم؛ پیشنهاد شهید پورعابد موجب خنده بچه ها؛خصوصا فرمانده سپاه شد. فرمانده آن موقع سپاه دزفول آقای عندلیب از بچه های اصفهان بود.
سلام
و یا اینکه سردار شهید عبدالکریم پورمقامی فرمانده تخریب سپاه دزفول
معلم شهیدسردار بهمن پوردیان
معلم شهیدبهمن پوردیان
مرد همیشه لبخند به لب