ایمان را با تو می شناختیم و ایثار را نیز، هر کس ترا دیده بود خلوص را بهتر می شناخت، دلت شباهت شگفتی به دریا داشت، قبل از آنکه لباس غواصی بر تن کنی هزاران صدف از گوهر خاک گرفتی. عجیب اینکه در خشکی نیز میتوانستی غواصی کنی، در سکوت گویایت تلاوت عشق بود و در گلبرگ بهار نگاهت تابستان صمیمیت، فرزند راستین انقلاب بودی و همچون انقلاب در زمستان روئیدی بهار حق در متن زمستان است. تو هیچگاه خزان نداری ساقه تناوری هستی روئیده در ” بلد طیب” که سر بر طاق آسمان می سایی و ریشه در فرات داری، همسایه همیشه کربلا
سید فاتح دیرینه قلبها بود، نشسته بر قله جانها هر کجا مثال استقامت بود سید زمزمه شد هر جا محبوبیت و تواضع و صلابت، سید در اندیشه ها می رست.
سید فضیلت را معنا کرد عشق را به تفسیر نشست او عابر همیشه کوچه دلهاست، موذن گلدسته ی جبهه ها مثل بلال صدای گرم او بوی خدا داشت، عطر حسین گرمی شهادت و روح سخاوت و ایثار، سید هر چه داشت نداشتن بود همه شجاعت را با او اندازه می گرفتند میزان صمیمیت بود گلبرگ ناپژمردنی بر شاخسار دل یاران بود، پشت چهره آرام و دوست داشتنی اش رازی نهفته بود در چشمش خورشید را وام گرفته بود
دلش را در والفجر هشت به اروند سپرد تا امواج به ساحل کربلایش رسانند، مدتها قبل از شهادت تشنه بود پسر فاطمه، فرزند فاطمه می خواست.خود را چهارده قرن از قافله حسین عقب می دانست و این افسوس بزرگش بود. در کربلای چهار به خاک، پنج تکبیر زد تا به گوشه مزارش گوشه حسین پیوند خورد
از هفت آسمان گذشت و هشت در بهشت بر خویش گشود، گرد دلاور بلال در قال وقتال نمونه بود پلی از گفتار به ایثار زده بود هیچگاه غبار تردید در آینه کلامش نبود به صراحت صبح، به فصاحت نسیم، به قاطعیت آذرخش و بلاغت رعد سخن می گفت
سید هنوز در گوشها طنین دارد و در ساحت سینه ها حضور، او هرگز نرفته است او هم اکنون در جبهه می جنگد در مسجد سخن می گوید و در کوچه ها قدم می زند سید تکثیر شده است.
نگارنده: محمد رضا سنگری
منبع: وبلاگ سید جمشید صفویان
http://www.ajamshid.blogfa.com