اعزام نیروهای سپاهیان حضرت محمد(ص) از سراسر کشور به تهران جهت مانور و رژه ی 100 هزار نفری در سال 1365 به خاطر عملیات کربلای 4 با هدف انهدام نیروهای دشمن در منطقه عملیاتی غرب اروند و جنوب خرمشهر آغاز گردید و رزمندگان اسلام با هجوم به جزیره ام الرصاص و ام البانی پس از دو روز نبرد سخت و واردکردن ضربه به 6 تیپ عراق انهدام قابل توجهی ادوات زرهی، کشته و زخمی کردن 7000 نفر و به اسارت درآوردن تعدادی از بعثیون به مواضع اولیه خود برگشتند.
دو برادر بودند به نامهای محمد و عبدالحمید ذاکرنیا از بسیج مسجد سلمان فارسی دزفول که به جبهه های حق علیه باطل اعزام شده بودند.
هر دو در عملیات شرکت کردند و هیچ کدام راضی نبودند از شرکت در عملیات صرفنظر کنند.
عملیات در تاریخ 1365/10/5 تمام گردید، لازم دیدم برای کسب خبر از آخرین وضعیت نیروها از جبهه دیدار و تماسی با فرماندهان گردان بلال داشته باشم.
وقتی به پایگاه بسیج برگشتم عده ای دورم جمع شدند و من گزارشی از عملکرد گردان به آنان دادم .
نام محمد ذاکرنیا در صدر لیست شهدا بود. او جوان رعنا و زیبا و شجاعی بود که در مرحله اول عملیات یعنی در تاریخ 1365/10/4 در کنار فرمانده ی گردان بلال سید جمشید صفویان به شهادت رسیده بود.
صلواتی نثار روحش کردم. خبر شهادت را با چند نفر از اهالی محل به پدر و مادر و خانواده اش دادیم .
بسیار ناراحت شدند.
یک ساعت بعد خبر شهادت عبدالحمید را دادند و هیچ کس توان اعلام خبر شهادت برادر دوم را به خانواده اش نداشت.
به ناچار خبر شهادت را به برادر بزرگش دادیم و او نیز به پدر و مادرش خبر داد. این بارآنها با استقبال گفتند: آن دو به آرزوی خود رسیدند.
جسم مطهر حمید مفقود شد و پس از ده سال در جزیره سهیل بدست آمد و در کنار برادرش به خاک سپرده شد.
وقتی وصیت نامه آنها را مطالعه کردم دیدم هرکدام آرزو کردند شهید شوند و شاهد شهادت دیگری نباشند تا از پدر و مادر و خواهر و برادرشان شرمنده نباشند و خدا آنها را به آرزویشان رسانید.
نگارنده: غلامحسین سخاوت برگرفته از کتاب شهر مقاومت