“سرهنگ پاسدار حاج غلامحسین سخاوت” از فعالان دوران انقلاب و از فرماندهان و پیشکسوتان دفاع مقدس و نویسنده ی کتابهای “ققنوس جنوب” ، “سرو قامتان”سر دلبران ” ”اولیها” و جغرافیای حماسی دزفول است که از روزهای پرشور انقلاب در شهرستان دزفول حکایت می کند:
دزفول شهری است که مرجع شیعیان جهان ، شیخ مرتضی انصاری در آن می زیستند و شیعیان به انحاء مختلف درصدد اتصال به آن مرجع عالیقدر بوده و هستند . دزفول شهریست با مدارس علمیه ی متعدد و مساجد فراوان که روحانیت مبارز ،مومن و متعهدی را در بطن خود پرورانده است و در واقع محل صدور بسیاری از مجتهدان عالم تشیع بوده است . شهرستانی که در هر محله ای آن مردم مراد خود را روحانی محل قرار داده و او را راهنمایی و ارشاد می طلبیدند و عشق به اهل بیت (ع) در رگهای آنها رسوخ کرده بود و حسینیه ها و مساجد و فاطمیه ها و شور سوگواری آنها در ایام محرم گواه این ادعاست .
او ادامه می دهد در سال ۴۲ و به تبع حرکت امام خمینی (ره) و فعالیت های ایشان در کشور ، “آیت الله نبوی” و “آیت الله قاضی دزفولی” به حمایت از ایشان برخاستند که اسناد آن نیز در کتاب “دزفول در انقلاب اسلامی “نوشته شده توسط غلامرضا درکتانی آورده شده است . تا زمانی که حضرت امام از کشور تبعید شد ، مردم دزفول نیز همپای یاران امام در سراسر کشور به فعالیت پرداختند و زمینه را برای ورود امام به کشور مهیا مهیا می کردند .
آن زمان طلبه جوانی به نام “عبدالحسین سبحانی” در دزفول بود که ایشان تقریباً از سال 47 شروع به یارگیری کرد و افرادی مثل “سردار غلامعلی رشید” که در حال حاضر جانشین ستاد کل نیروهای مسلح هستند ، “شهید عزیز صفری” و برادرش “حمید صفری” که از سرداران سپاه است ، آقای فعال و جمعی از این نیروهای زبده دور خود جمع کرد و یک سری فعالیت ها را آغاز کردند ؛ از آن جمله بمب گذاری در محل جشن های ۲۵۰۰ ساله پهلوی بود.
که این افراد دستگیر شدند و زندان و آشنایی های بعدی زمینه ساز شکل گیری گروه منصورون شد که از این طریق به حلقه های دیگر نظیر محسن رضایی و جهان آرا و شهرهای دیگر استان متصل شدند .
“جلسات قرآن محمل شکل گیری فعالیت های انقلابی”
“سرهنگ غلامحسین سخاوت” از فعالیت جلسات قرائت قرآن در دزفول می گوید : سال 42 انجمنی در دزفول بود تحت عنوان انجمن اسلامی دانشوران که مسئولیت خط دهی و رهبری جلسات قرائت قرآن را برعهده داشت . جلسات قرآن در دزفول در چند مسجد از جمله “مسجد صاحب الزمان جنوبی “، “مسجد امام سجاد” ، “مسجد حضرت زینب” ، “مسجد باغبانان”، که تعداد معدودی بودند برگزار می شد . در این جلسات روخوانی قرآن ، مباحثی چون نهج البلاغه و پرسش و پاسخ انجام می گرفت اما اساساً فعالیت این جلسات کارفرهنگی و تربیت افراد انقلابی و یارگیری برای روزهای سخت پیش رو بود.
منزل ما نزدیک مسجد امیرالمومنین (مسجد باغبانان سابق) بود و مسجد نیز تقریباً ۵۰ متر با مقر ساواک فاصله داشت . برادرم حاج غلامعلی در سال ۴۸ بنیان گذار جلسه قرآن این مسجد شد.
“تخریب مسجدی با قدمت ۸۰۰ ساله”
اما وقتی ساواک متوجه فعالیت های فرهنگی این مسجد و وابستگی آن به انجمن دانشوران و ارتباط آنها با یکدیگر شد و متوجه شدند با افرادی مثل “حجت الاسلام سید محمد کاظم دانش” که نماینده مردم شوش و اندیمشک در مجلس که در قضیه ی ۷ تیر سال ۶۰ شهید شد و افرادی مثل “حاج غلامرضا خلف رضایی” که در حال حاضر دادستان یکی از استان های کشور است ، در ارتباط هستیم ؛ مسجدی که بیش از ۸۰۰ سال قدمت داشت و اگر امروز برپا بود ، میراث فرهنگی اجازه نمی داد حتی یک آجر از آن بر زمین بیفتد را با آن معماری قدیمی و اسلامی در سال ۱۳۵۰ ظرف ۲ ساعت با لودر تخریب کرد .
“مبارزه رژیم طاغوت با فعالیت مساجد دزفول”
این “پاسدار و جانباز انقلاب اسلامی” علت حساس شدن به فعالیت جلسه های قرآن را دستگیری “حجت الاسلام سبحانی” و گروهش در سال ۴۹ می دادند و می افزاید : بانیان مسجد از اعضای حزب رستاخیز بودند به همین دلیل در برابر تخریب مسجد مقاومت نکردند و اجازه دادند مسجدی با این سابقه و آجرکاری و معماری و غریب خانه و محراب که در نوع خود بی نظیر بود را با خاک یکسان شود اما بعد از این اتفاق جلسه قرآن تعطیل نشد و به پیشنهاد والده ی بنده ، جلسه به منزل شخصی ما منتقل شد.این در حالی بود که منزل ما تا مقر ساواک که در کوچه ی شهربانی (آزادی فعلی) بود ، تنها ۵ متر فاصله داشت اما با این حال جوانانی مثل “عزیز صفری” و “خلف رضایی” همیشه مسلح به خانه ما رفت و آمد می کردند . جلسه با ۳۰-۴۰ نفر عضو شروع شد اما کم کم به ۵۰۰ نفر رسید .
“گسترش فعالیت جلسات قرآن در سطح مساجد شهر دزفول”
از او می پرسم که آیا منزل شما گنجایش این تعداد جمعیت را داشت که پاسخ می دهد : خانه ی ما خیلی بزرگ و از خانه های قدیمی دزفول بود که از دو بخش اندرونی و بیرونی تشکیل شده اند ؛ لذا ظرفیت بالایی داشت اما وقتی تعداد اعضای جلسه زیاد شد ، فعالیت جلسه نیز وسعت پیدا کرد و به مساجدی چون “آقا حبیب” ، “مسجد نجفیه” ، “حسینیه بنی فاطمه” و “مسجد امام حسن عسکری (ع)” کشانده شد تا اینکه ساواک به طور جد احساس خطر کرد و سه تا از برادران من را دستگیر کرد و به ما نیز اعلام کردند که شما نیز تحت نظر هستید مبادا دست از پا خطا کنید .
“حاج غلامعلی” ، “حاج عبدالحسین” و “حاج محمد علی” را زندانی کردند که حاج محمد علی تا دهه ی فجر ۵۷ در زندانهای رزیم شاهنشاهی باقی ماند . نیروهای ساواک پس از دستگیری محمد علی به ما گفتند که او زیر شکنجه شهید شده اما پس از مدتی خود ساواک به درب منزل ما آمدند و لباسهای محمد علی را طلب کردند . وقتی از آنها پرسیدیم مگر محمد علی شهید نشده ، پس لباسهایش به چه کار شما می آید ؟ گفتند : لباسهایش از بین رفته و از آنجا بود متوجه شدیم او شهید نشده بلکه بر اثر شدت شکنجه لباسی بر تن او نمانده است .
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی پرونده ی ایشان از ساواک به دست ما رسید که ابتداقصد اعدام او را داشتنداما بعد ۱۵ سال زندان برای او تعیین کرده اند .
فعال انقلابی “غلامحسین سخاوت” تصریح می کند : همان شبی که اخویم را دستگیر می کنند به مادرم گفتم مطمئن باش روزی که محمدعلی آزاد می شود ، شاه در این مملکت نیست و امام به وطن آمده و مردم با دسته های گل ، برادرم را به خانه می آورند و همان گونه هم شد. امام به ایران آمده بود ، روز ۱۴ بهمن ماه زندانیان در بند رژیم آزاد شدند و مردم آنها را با دسته های گل بر دوش خود حمل می کردند و به خانه هایشان می بردند .
“فعالیت های چشمگیر جوانان و نوجوانان انقلابی”
علت دستگیری ایشان تنها به خاطر فعالیت در جلسات قرآن نبود بلکه علت اصلی دستگیری ایشان حرکاتی بود که پس از سخنرانی های “شیخ علی انصاری” نوه ی دختری “شیخ اعظم مرتضی انصاری” در صحن “حرم مطهر حضرت سبزقبا” و دستگیری ایشان توسط ساواک انجام دادند . پس از دستگیری شیخ انصاری حرکت قابل توجهی در شهر انجام نمی گیرد از این رو اعضای جوان و نوجوان جلسات قرآن به خیابان سی متری می ریزند و بانک ها را به آتش کشیدند و شعار سر می دهند که ساواک در این میان محمد علی را شناسایی کرده و فردای آن روز وی را در منزل ما دستگیر کردند . پس از این وقایع “حاج آقای انصاری” از خوزستان به خراسان تبعید شد چون ساواک از نفوذ و جایگاه ایشان در میان مردم مطلع بود تا اینکه پس از پیروزی انقلاب ، ایشان در میان استقبال مردم به شهر دزفول بازگشت (خدایش بیامرزد).
“هلاکت رئیس ساواک استان یزد”
این فعال دوران انقلاب اسلامی از شهادت یکی از همرزمانش روایت می کند : “شهید عزیز صفری” سال ۵۶ در یزد در حالی که پایش مجروح بود ، دستگیر شد و در تفتیش بدنی ، ساواک از او یک اسلحه گرفت اما آنها نمی دانستند که او همیشه یک اسلحه ی دیگر به همراه دارد . به علت جراحت او را به بیمارستان بردند ؛ وقتی از او خواستند که خود را معرفی کند او امتناع می کند و می گوید من تنها با رییس شما حرف می زنم . وقتی رئیس ساواک یزد بالای سر عزیز حاضر شد ، او با اسلحه ی دوم خود او را به هلاکت میرساند . پس از این اقدام شجاعانه ، آن یگانه جاودان را زیر شکنجه شهید می کنند و پیکرش را مخفیانه به تهران منتقل و در بهشت زهرا به خاک می سپارند که پس از پیروزی انقلاب اسلامی در اسناد ساواک مشخص شد که مزار او کجاست.
“تشییع باشکوه پیکر شهید دانشجو ی دزفولی”
“نویسنده کتب دفاع مقدس” “شهید عظیم اسدی مشکال” ، دانشجوی دانشسرای مقدماتی اهواز را یکی از مهره های انقلابی و تاثیر گذار در شهر دزفول معرفی می کند و ادامه می دهد : عظیم از بچه های دزفول بود که در اهواز تحصیل می کرد و زمانی که فعالیت های چریکی و جنگ و گریز و شعارنویسی ها در دزفول شدت گرفت ، به همراه عده ای از بچه های دزفول ساکن اهواز به شهر بازگشتند و شبانه دست به آتش زدن بانک ها و شعارنویسی بر روی دیوارها می کردند .
عظیم و یکی از دوستان همرزمش که او نیز دانشجو بود، شبانه بانک ملی خیایان سی متری را آتش می زنند ، بی خبر از اینکه نیروهای ساواک با لباس شخصی در کمین آنها هستند ، به محض آتش زدن بانک با مسلسل جلوی آنها را گرفته و حوالی ساعت ۶ صبح بود که او را دستگیر کردند و کمتر از نیم ساعت بعد پیکرش در سردخانه بود ؛ زیرا ۲۰ نفر او را شکنجه کرده بودند و پزشک قانونی در گزارش خود علت مرگ را برخورد سر ایشان با میله های حفاظ بانک اعلام کرده بود اما مردم که او را به خوبی می شناختند آرام ننشتند و تشییع بسیار باشکوهی برای او برگزار کردند به طوری که خیل جمعیت را تانک های رژیم شاه مشایعت می کردند ؛ مردم از درب “مسجد جامع” تا شهید آباد پیکر او را تشییع و به خاک سپردند و سپس به درب منزل “شهید اسدی مشکال رفته” و شعار سر دادند ” می کشیم آنکه برادرم کشت “؛ “شهیدان بدانید تا انتقام نگیریم آرام نمی نشینیم “. با این حرکت مردم ، ساواکی ها از ترس انتقام جویی آنها ،خودشان قاتل “شهید اسدی مشکال” را به مردم معرفی کردند.
حاج آقا سخاوت ، “شهید محمد علی مومن” را نیز یکی از شهدای بزرگ و تاثیرگذار در روند وقایع انقلاب در دزفول می داند و اظهار می دارد : ایشان مسئول شعاردهی و شعارنویس در شهر بود .او و یکی از دوستانش ، قاتل عظیم را شناسایی کرده بودند و و در نزدیکی های خانه اش در یکی از محله های جنوب دزفول،در یک موقعیت خلوت با چاقو ضربه ای به کمر او وارد می کنند که موجب قطع شدن نخاعش می شود ؛ غافل از اینکه او محافظ دارد و و محافظش با کلت به سوی “محمدعلی مومن” شلیک می کند اما همراه محمدعلی از مهلکه می گریزد. پلیس مستقر در میدان مثلث به کمک محافظ شکنجه گر ساواک می آیند و با سرنیزه محمدعلی را به شهادت می رسانند و به فاصله ی ۱۰ ماه از شهادت “عظیم اسدی مشکال” ،”محمد علی مومن” نیز شهید می شود و این دو شهادت اثر زیادی در فضای شهرگذاشت.
شهید محمدعلی مومن
او در ادامه ی بیان خاطرات و وقایع تاثیرگذار در روند پیروزی انقلاب اسلامی به واقعه ی چهارشنبه سیاه در دزفول اشاره می کند و می گوید : یک روز قبل از روزی که شاه از ایران فرار کند ، ساواک دزفول و ارتش شهر را تخلیه کردند به گونه ای که مردم احساس کردند نقشه ای در کار است . فردای آن روز نیز مجسمه ی شاه را از میدان تاج ( شیخ انصاری فعلی) که در ورودی شهر بود برداشتند اما ترسیدند که مجسمه ی رضا شاه را که در میدان مرکز شهربود بردارند . مردم هم که دیدند شهر دارد از نیروهای امنیتی و نظامی خالی می شود و ممکن است لاتها و چماق به دست ها به میدان بیایند و شهر را به آشوب بکشند و هرج و مرج شود خود سکان اوضاع را در دست گرفتند و خودشان مجسمه ی رضا شاه را پایین کشیدند و در واقع اولین مجسمه ای که از رژیم پهلوی در ایران پایین آورده شد در دزفول بود که این موضوع را آقای “زرهانی” نماینده ی سابق دزفول در مجلس شورای اسلامی اعلام و از طریق تلویزیون نیز اخبارش پخش شد .
“کودتای ناکام ارتش و ساواک بعد از فرار شاه”
“حاج غلامحسین سخاوت” همچنین می افزاید : فردای روز فرار شاه از ایران که چهارشنبه روزی بود خبر رسید و در بلندگوها اعلام کردند که به اهواز حمله شده و کودتایی صورت گرفته و دارند مردم را قتل عام می کنند ، مواظب باشید …طولی نکشید که دیدیم یکباره نظامی های تیپ دو ، شهربانی و ساواک حمله کردند و دزفول و اندیمشک را غارت کردند طلافروشی ها ، ماشین ها ، مغازه ها را غارت کرده و به منزل افراد ذی نفوذ مثل “آیت الله شیخ عباس مخبر” که از روحانیون مبارز بود ،ریختند که ایشان را دستگیر کنند ، بعد به سراغ “حجت الاسلام والمسلمین سید مصطفی فارغ -نماینده دو دوره مجلس شورای اسلامی – ، رفتند که ایشان را نیز دستگیر کنند که او از راه پشت بام فرار کرده بود. در این حمله تعداد زیادی از مردم به شهادت رسیدند و اوضاع شهر به کلی برهم زده شد و آنها پس از قتل و غارت و …فرار کردند و این واقعه را با نام چهارشنبه ی سیاه در دزفول برجای گذاشتند .
او در پایان می گوید : رادیو لندن حدود ۱۰-۱۵ روز قبل از پیروزی انقلاب اسلامی اعلام کرد ، اولین شهری که در ایران ، انقلاب اسلامی در آن به پیروزی رسیده و همه ی امور در دست مردم قرار گرفته است ، شهر دزفول است ؛ زیرا قبل از پیروزی انقلاب کمیته های برخاسته از انقلاب نظیر کمیته های کشاورزی ، اشتغال ،امنیت ، رسیدگی به وضعیت مردم به زعامت اسوه مقاومت و پایداری مردم دزفول “آیت الله سیدمجدالدین قاضی دزفولی” تشکیل شده بودند و مردم نان می پختند و به روستاها می دادند . نظافت خیابان ها رابرعهده گرفته و امنیت را نیز خودشان تامین می کردند و در نهایت به برکت علما و شهدا و عشق به اهل بیت (ع) و مجالس سوگواری ابا عبدالله الحسین (ع) دزفول انسجام خود را هیچ گاه از دست نداد .
منبع: سایت مجددز
بمب گذاری های سال 56 کار گروه شهید سبحانی نبوده بلکه اقدام گروه های چپ بود که رژیم درصدد آن بود که آن را به مذهبی ها نسبت دهد تا به این وسیله مانع فعالیتشان شود این موضوع در اعترافات شهید سبحانی و دیگران از جمله سردار رشید می باشد.
با سپاس از توجه شما ، بنده هیچ اشاره ای به سال 56 نداشته ام چطور شما گفته اید انفجارات سال 56 کار چپها بوده است. سال 49و50 امام امت جشنهای 2500 ساله را تحریم و به مردم اعلام کرد اعتراض خود را اعلام کنند . برادر حمید آستی از اعضا گروه شهید سبحانی میگوید سال 50 به من ماموریت دادند دو محل را بمب گذاری کنم و پس از انفجار شهید سبحانی لبخند رضایت آمیزی نشان دادند.سردار رشید: سال 49و50 شش نفر دور شهیدسبحانی جمع شدیم و به فکر تهیه سلاح و مواد منفجره افتادیم . ده محل را شناسایی، که فقط دو نقطه موفق شدیم که هدف ما مخالفت با جشنهای 2500 ساله بود . حمید صفری: چهار عملیات در چهار محل برای انفجار برسی شد دو سینما و مشروب فروشی و مقر یونسکو در دزفول و پس از طرح عملیات باروت و مواد منفجره آماده شد و افراد انتخاب شدند سینما به دلیل جان سرایدار متوقف شدولی انفجار زیر پل جدید کارکنان دولت، نظامیان و ساواک و برخی از مردم در میدان شاه آنطرف پل جدید که د رحال جشن بودند را متفرق کرد . در همان موقع چهار انفجار از طرف گروهی که قصد اعلام موجودیت داشتند و الگوی آنها جمال عبدالناصر بود بوسیله یک نیروی نفوذی درون گروه دستگیر شدند که آن انفجارات کار چپها بود. در نتیجه گروه شهید سبحانی سال 50 انفجاراتی داشتند که باعث رعب و وحشت وتعطیلی جشنها و روحیه دادن به مردم دزفول گردید که انفجارات کوری نبودند و هفت نفر گروه دستگیر شدند و سبحانی در زندان اهواز شهیدشد. در پایان، سال 56 انفجاری در دزفول نبوده بلکه انفجار نور بود به رهبری امام امت که منجر به پیروزی انقلاب گردید.
سلام با تشکر وقدر دانی از برادر حاج غلامحسین سخاوت در زنده نگه داشتن یاد و خاطرات شهدا تاریخ تاسیس انجمن دانشوران در دزفول سال ۱۳۴۲ میباشد که با هدف کادر سازی در مساجد و مدارس بوجود آمد وسال ۱۳۴۷ جبهه اسلامی دفاع معروف به گروه شهید شیخ عبدالحسبن سبحانی با شش عضو از برادران مومن و مبارز تشکیل گردید که در سال ۱۳۴۹ کل گروه لو رفت و دستگیر و به زندان و شهادت رهبر گروه منجر شد تنها عملیات گروه انفجار در زیر پل جدید روی آب بود که هدف تعطیلی جشن های ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی بود تصمیماتی دیگر گرفته شد که بدلیل حفظ جان مردم عملیاتی نگردید در آن سالهای خفقان هیچ عالمی گروه را حمایت نکرد بلکه ما را محکوم و غیر خودی معرفی کردند تنها کسی که ما را تایید کرد خانمی بنام ز بود که در ساواک آمد و گفت من اقای آستی و خانواده اش را می شناسم آدم های خوبی هستند خدایش رحمت کند دیگر هیچ کس از ما حمایت نکرد برادر شما حمیدآستی