در اتاق کار واحد عملیات سپاه مشغول کار بودم، تلفن به صدا درآمد. گوشی را برداشتم؛ برادر محمد حسین افتخاری زاده فرمانده پادگان قدس دزفول بود، خبری تکان دهنده به من داد، یکه خوردم، خبر این بود؛ غلامرضا شخص زرین کار مربی آموزش، با نارنجک شهید شده است.
به سرعت به محل حادثه رفتم، غلامرضا که هر روز با چهره خندان و شاد وارد پادگان می شد و سربازان وظیفه دور او حلقه می زدند و سختی و دوری از خانواده را با وجود او آسان و فراموش می کردند و برایشان از ایثار و شهادت و مقاومت مردم و رزمندگان و مجروحیت خودش و شهادت برادرش و از تاریخ اسلام و قرآن حدیث ها گفته بود، آن روز که سربازان را آموزش پرتاب نارنجک می داد و آنها یکی یکی باید نارنجک پرتاب می کردند. سرباز وظیفه وقتی ضامن نارنجک را کشید و یک گروهان به تماشای مربی خود بودند به ناگاه نارنجک از دستش جلوی نیروها افتاد.
غلامرضا و سربازان همه نظاره گر حادثه بودند، می توانست بخوابد، ولی هرگز تحمل آن را نداشت که سربازان امام عصر (عج) را مجروح و یا شهید ببیند، آنها امانت های الهی بودند و خانواده هایشان چشم به راه آمدنشان.
نارنجک ضامن کشیده که سه ثانیه دیگر منفجر می شد را از زمین برداشت تا به پشت خاکریز پرتاب کند، ولی نارنجک در هوا منفجر شد و ترکش به سر و سینه و پا و دست و قلبش اصابت کرد و پیکر مطهرش را غرق به خون کرد.
وقتی به بالینش رسیدم پزشکان شوک الکتریکی به او می دادند، ولی او به آسمان پرواز کرده و به آرزویش رسیده و به صف شهدای دفاع مقدس پیوست و جان خویش را فدای شاگردانش کرد.
او با این اقدام برگ دیگری از صفحات پر افتخار زندگی خود را که پر از فداکاری و ایثار بود زرین تر کرد. روحش شاد.
نگارنده: غلامحسین سخاوت برگرفته از کتاب شهر مقاومت
علیشخص زرین کار برادر شهید برایم میگفت دوستی خواب می بیند نوری خیره کننده از اطاقی درمنزلشان به بیرون میتابد به طرف نور رفتم دیدم شهید غلامرضا است لحظه ای بعد دو نفر امدند وبه غلامرصا گفتند خیلی وقت است متظر شما هسنیم واو را به اسمان بردنند دیگر بی تاب او نیستیم روح همه شهدا شاد
ان شا الله من هم سعادت داشته باشم شهید را در خواب زیارت کنم هر چند که با کوله بار کناهم بعید میدانم
به امید دیدارت شهید زرین کار
شهدا شرمنده ایم