برق چشمان پدر یا مادر شهید را موقع تحویل گرفتن قالیچه هرگز فراموش نکرده ام.
برنامه دیدار با خانواده های معظم شهدا برنامه ایی بود که در طول جنگ هرگز تعطیل نشد. همیشه حداقل یک مینی بوس جمع می شدیم و با هماهنگی قبلی معمولا” در عصرهای دوشنبه انجام می شد نقش من در این برنامه ها عموما” به عنوان مجری بود پس از احوال پرسی و استقرار افراد در محلی که پدر، مادر، برادر و یا یکی از بستگان شهید راهنمایی میکردند من شعری کوتاه و حماسی میخواندم. پس از آن با اعلام خودم قرائت قرآن مجید بود. بعد از آن بار دیگر شعر یا کلامی کوتاه از بزرگان می خواندم و باز هم با اعلام خودم سخنران که معمولا” از برادران خودمان بود به سخنرانی می پرداخت. مجلسی آراسته می شد مزین به نام شهید، مزین به نام امام و فضایی آکنده از حزن و عشق. باور کنید عطر وجودی شهید بود که فضای محقر اکثر خانه ها را پر می کرد و اشک هایمان توان ماندن در کیسه های تنگ چشمانمان را نداشتند. در آخر مجلس من می گفتم: اکنون پیام امام خطاب به خانواده های معظم شهدا که با خط مبارک خودشان نوشته اند قرائت و سپس تقدیم خانواده معظم شهید …… می شود و با صدای رسا می خواندم: رحمت خداوند بر شهیدان بزرگی که با خون پاک خود درخت پر برکت اسلام عزیز را آبیاری و بارور نمودند درود اولیاء حق …………………………..این جملات سالها ورد زبانم در تنهایی هایم بود. برق چشمان پدر یا مادر شهید را موقع تحویل گرفتن قالیچه هرگز فراموش نکرده ام.
منبع: وبلاگ سرزمین خاطره ها
http://rezanevesht.blogfa.com/