برداشت اول
انگار همین دیروز بود
در حالی مشغول زندگی روزمره خود هستیم که متوجه نمی شویم بر همرزمانمان چه می گذرد زخم های کهنه سرباز می کنند و گلهای ما مظلومامه و بی سروصدا پر پر می شوند و ما بعد از رفتنشان شاید مدتی کوتاه در حسرت و بعد از مدتی دوباره سراغ مطالبات دنیایی خود. امروز نوبت شهید ابراهیم مقامیانپور بود و شاید فردا نوبت ……….معلوم نیست دردهای خاموش فردا سراغ کدام رزمنده گمنام را می گیرد
امشب یکی از آن شبهای است که هیچ حال خوشی ندارم هر از چند گاهی این حال سراغم می آید از وقتی که فهمیدم حالش خراب است و برای درمان به تهران رفته نگران حالش شدم لحظه شماری می کردم تا دوباره به دزفول بیاید تا یکبار دیگر خاطرات خوش جبهه را با هم مرور کنیم و با هم به حال امروزمان بخندیم .
وقتی همرزم جانبازم حسین شکوری با من تماس گرفت و گفت عبده جهانبخشی به دزفول آمده خیلی خوشحال شدم خدا می داند بهترین خبری که در این چند ماه اخیر بمن رسیده بود همین خبر یود با ایشان قرار گذاشتیم تا به دیدنش برویم منزل ایشان در زیبا شهر است وقتی به منزل ایشان رسیدیم پسرش به استقبالمان آمد نمیدانم چرا دلم گرفت چون سابقه نداشته بود به دیدن مش عبده برویم و خودش به استفبالمان نیاید فهمیدم که حالش زیاد مساعد نیست مش عبده تا ما را دید با صدای بلند گفت (بعد از زینب خیمه گاه خالی است ) و چند بار این جمله را تکرار کرد
نمی دانم فلسفه این شعار چه بود شاید می خواست ما از وضعیتش ناراحت نشویم .شاید می خواست لبخندی بر لب های ما ببیند یا شاید……
به هر صورت داخل اطاق رفتبم مش عبده خیلی تغییر کرده بود گازهای شیمیایی امان او را بریده بود ترکشهای که بر سرش نشسته بود به حرکت افتاده بود و با وجود اینکه رنج زیادی می کشید ولی می خواست مثل همان روزها به ما روحیه بدهد
وقتی از فرزندش وضعیتش را پرسیدم ایشان گفت چند ترکش در سرش است که این ترکش ها با عث بوجود آمدن عفونت در مغزش شده اند که باعث صدماتی شدیدی به حال روحی ایشان شده است .مش عبده هیچ به روی خود نمی آورد و مثل همیشه سعی می کرد با خوش رویی و مزاح ناراحتی را از ما دور کند خود من هم تا امشب نمی دانستم مش عبده اینقدر در بدنش ترکش است اصلا باورم نمی شد مردی با این همه درد و زخم اینچنین محکم و استوار بماند و هیچ شکوه و شکایتی نکند در حالیکه وضعیت رفاهی و مالی مناسبی ندارد
مش عبده از رزمندگان با سابقه و از سنگر سازان بی سنگر بود که تقریبا در تمام دفاع مقدس حضور مستمر داشته است بارها مجروح گشته و تا پای مرگ پیش رفته قسمتی از مجروحیت های این عزیز شامل ترکش به سر و پیشانی.ترکش به شکم .ترکش به هر دو دست و هر دو پا .ترکش به گلو و شیمیایی شدن همه این درد ها باعث نشده بود تا مش عبده از مزاح با ما کم بیاورد
خیلی برایم سخت بود ایشان را در این حالت ببینم آثار شیمیایی و زخم های ترکش های بر جا مانده بر بدن این رزمنده او را سیاه و ضعیف کرده بود همان رزمنده ای که در شبهای عملیات و پاتک های دشمن سر از پا نمی شناخت و در طول دفاع مقدس سه لودر زیر پای ایشان توسط عراق منهدم شد این نشاندهنده عمق مجروحیت این عزیز می باشد بیشتر از نمی توانستم آنجا بمانم و بیشتر از نمی توانستم شیر دیروز را امروز اینچنین رنجور و نحیف ببینم هر چند بر لبهای ما خنده بود ولی خدا می داند در دلم چه می گذشت هر چند اصرار او بر ماندن بود ولی وقت خدا حافظی قرارسیده بود از ایشان پرسیدم چه خواسته ای داری فقط از من خواست هر از چند گاهی به دیدن او بروم ومن هم سخن آخرم با همرزمانمان این است که دوستان دیروزمان و گمنامان امروز مان را فراموش نکنیم و تا دیر نشده به دیدار آنان برویم زیرا شاید فردا خیلی دیر باشد.
برداشت دوم
مش عبده جهانبخشی به یاران شهیدش پیوست
مش عبده جهانبخش بعد از این دیدار به تهران می رود تا معالجه خود را از سر بگیرد ولی متاسفانه ترکشهای داخل سر او عفونت کرده و بر مغز او تاثیر می گذارند و عوارض شیمیایی هم امان او را بریده بود جهانبخشی ما هم رفت او رفت تا شاید ما را بفکر فرو ببرد که همرزمان این رسم رفاقت نبود . او رفت تا بگوید همرزمان زود ما را فراموش کردید . و مهم تر از آن با رفتنش پیامی برای مسئولین هم داشت و پیامش این بود که آیا وقت آن نرسیده است که از خواب غفلت بیدار شوید و فکری بحال جانبازان کنید .جانبازانی که مظلومانه در دیار غربت جان می دهند .جهانبخشی رفت تا به ابراهیم مقامیانپور و دیگر بپیوندت .مش عبده جهانبخش رزمنده و جانبازهشت سال دفاع مقدس درتاریخ ۱۴/۱۰/۹۲ به دیدار باقی شتافت و به خیل دوستان شهیدش پیوست .روحش شاد و راهش پررهرو باد.
خدایا چنان کن سرانجام کار توخشنودباشی ومارستگار
سیدعزیزاله پژوهیده
منبع: سایت سفیرhttp://www.safeir.ir
با سلام و ادب و احترام خدمت حاج ناصر عزیز
خداوند مش عبده های دوران دفاع مقدس را با سرور و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله (ع) محشور گرداند. آنها حق بزرگی به گردن تمام ملت ایران ، همرزمان و خصوصاً مسئولین نظام مقدس جمهوری اسلامی دارند که ادا شدنی نیست!
اگر مسئولین به اندازه ی جویی غیرت داشتند ، نمی گذاشتند مثل مش عبده ها اینگونه مظلومانه زندگی کنند و اینگونه در دیار غربت از دنیا بروند.(هرچند جاودانه شدند) بواسطه رشادت و از خود گذشتگی شهیدان و رزمندگان بوده که الآن آنها بر این مسندها تکیه زده اند.
مسئولین کشورهای دیگر با سربازان و نیروهای ارتش خود که در جنگ هایشان شرکت داشتند با احترام کامل برخورد می کنند که ما آنها را کافر می دانیم. اما مسئولین ما چطور و چگونه با ایثارگران دوران دفاع مقدس برخورد می کنند! اگر کمی بیندیشیم می بینیم بعضی از مسئولین نظام مقدس جمهوری اسلامی ، اسلام آوردنشان ابوسفیانی است!
خداوند سایه مقام معظم رهبری را بر سر ملت ایران مستدام بدارد و ایشان را تا ظهور حضرت بقیه الله الاعظم (عج) و در کنار حضرتش حفظ کند. فقط حضرت آقا هست که قدر رزمندگان و جانبازان را می داند و همیشه به مسئولین توصیه می کند که به آنها رسیدگی کنید.
والعاقبه للمتقین – یاحسین(ع)
علیک السلام حاج علیرضای خودمان
در مدت زمان مسئولیتم در سپاه بارها و بارها با این جانبازان مظلوم مواجه شده ام و خدا می داند هرچه سعی خود را در کمک به این عزیزان از طریق قانونی کرده ام بواسطه ی پیچ و خم های ظالمانه ی اداری نتوانستم برای برخی از آنها کاری بکنم و همیشه شرمنده ی این عزیزان بوده ام. یکبار به من خبر دادند که یکی از جانبازان شیمیایی در سالن ورودی سپاه افتاده و حالش خوب نیست. سریعا از جای خود جسته به سراغ او رفتم. فکر می کنید چه چیزی را دیدم؟ در حالی که کپسول هوا در کنارش بود روی زمین افتاده و یک حالت نیم بی هوشی داشت تمام لباس هایش خاکی شده صحنه ای بود که بی اختیار بغض گلویم را گرفته و اشک ها جاری می شد. جنگ و جهاد یک مرحله بود و این درد و رنج های این بزرگواران هم که کم از جهاد نیست هم یک طرف. و خداوند یار و مدد کار این شهیدان زنده باشد. ان شاءالله