هرگـاه قلـم به دست می گرفتــــم تا درباره ی جنــگ و رزمنـــدگان اسـلام و مقـاومـت دلیـــرانه ی مـردم حـزب ا.. و حـوادث پیــرامون آن خاطراتی بنویسم وضو می گرفتم قصد قربت می کردم آنگاه به نگارش وقایع ناگفته ی جنگ و مقاومت دلیرانه ی مردم می پرداختم.
در منطقه ی عنکوش، سال 59 متجاوزین عراقی تعداد زیادی مین در زمین کاشته بودند و بچه های سپاه هنوز با طریقه ی خنثی کردن مین آشنایی نداشتــند و چنــد نفری از پاسداران که قبل از انقلاب خدمت سربازی رفته بودند با کلمه ی مین و انفجار مین و خنثی کردن آن و اهداف دشمن از مین گذاری و معطل کردن نیروی مقابل آشنایی داشتند. از جمله شهید بزرگوار رضا پورعابد بود.
او که بین بچه ها به بمب روحیه معروف بود، هرکجاکه بود بچه های رزمنده دورش حلقه می زدند و از کار و جنگ و سختی ها خسته نمی شدند.
رضا هم پاسدار قرآن بود هم نهج البلاغه و مفاتیح و آشنا به مسائل اسلام و احکام.
قبل از انقلاب تمام عمرش را در جلسات قرآن گذرانده بود اما خودش را مثل یک فرد عامی نشان می داد. بهلول وار حرکت می کرد.
او به فرمانده عملیات منطقه که مسئول عملیات سپاه دزفول بود فوری پیشنهادی داد و گفت: من طرحی دارم تا میدان مین را خنثی کنم تا این مانع را برداریم و به دشمن برسیم.
فرمانده عملیات گفت: پیشنهاد شما چیست؟ او گفت: این الاغ ها که در منطقه پراکنده شده اند و فعلا صاحبی ندارند. یکی را بیاوریم و در منطقه ی مین گذاری رها کنیم. این طور لا اقل الاغ زخمی می شود.
فوری پیشنهاد او تأیید شد و رضا بلافاصله رفت و سوار الاغی کوتاه قد و به قول خودش خر 16 (منظور دوچرخه های 16 قدیم) شد و در حالی که همه ی بچـــه ها نگاه می کردند چقـــدر الاغ به حرف او گوش می دهد و به فرمان رضا عمل می کند، چند مانور با خر داد، دوری زد، سرعت گرفت، آرام شد، چند فرمان صادر کرد و او دقیقاً جلو خط میدان مین ماند و رضا از الاغ پیاده شد و به الاغ فرمان داد: «هین هین»
دید نمی رود، شانه ی خود را به پشت خر زد و گفت هین! دید جلو نمی رود.
بچه ها گفتند: پس چه شد؟ شهید پورعابد گفت: می گوید: مش رضا مین، مین.
متولد1336 ، شهادت: عملیات بدر، منطقه ی شرق دجله، 63/12/24 مدفن شهید آباد روحش شاد.
نگارنده: غلامحسین سخاوت بر گرفته از کتاب ققنوس جنوب
با سلام و ادب و احترام خدمت حاج ناصر عزیز و حاج غلامحسین سخاوت
خدا رحمت کند شهید رضا پورعابد را ، که اگر بچه هایی با این روحیه در بین رزمندگان نبود ، روحیه بچه ها بالا نمی رفت و نمی توانستند بشاش باشند.
والعاقبه للمتقین – یاحسن(ع)
علیک السلام حاج علیرضای محبوب خودمان.
کلیه ی رزمنده ها می دانند در در آن شرایط سخت جنگ، روحیه دادن چقدر ذوق و توانایی و شجاعت می خواهد و رضا یکی از آنها بود.