کمی آنطرف تر یک امدادگر ایستاده بود رفتم سراغش و با خنده گفتم: ببینم از این چسب های دو ریالی نداری تا روی زخم هایم بزنم؟
مرحله دوم عملیات بیت المقدس بود. نیروهای گردان بلال سخت درگیر دفع پاتک عراقی ها بودند در خاکریز عقبی داشتم با بی سیم ارتباط گروهان ها با گردان و همچنین ارتباط با تیپ را کنترل می کردم. ماشین فرماندهی گردان که حامل بی سیم ها بود کنار یک دستگاه لودر ایستاده بود رفتم روی رکاب لودر نشستم و هم چنان سرگرم گوشی های بی سیم روی گوش هایم بود با صدای انفجاری یک لحظه متوجه شدم که دارم روی زمین می غلتم! حدود بیست متری از لودر فاصله گرفته بودم وقتی از غلتیدن ایستادم نگاه کردم و دیدم لودر در حال سوختن است ماشین مهمات گردان هم که حامل موشک های آرپی جی بود می سوزد، رضا پاطلا راننده ماشین فرماندهی سریع پرید پشت ماشین فرماندهی و آن را چند متری دور کرد هنوز از ماشین پیاده نشده بود که ماشین مهمات به هوا رفت! به خودم که نگاه کردم دیدم از ناحیه سینه و بازو زخمی شده ام. کمی آنطرف تر یک امدادگر ایستاده بود رفتم سراغش و با خنده گفتم: ببینم از این چسب های دو ریالی نداری تا روی زخم هایم بزنم؟
یک نگاه عاقل اندر سفیه به من کرد و گفت: برو خدا را شکر کن که معلوم نیست چطوری از میان آن انفجار و آتش بیرون آمدی! . . .
بعدها سردار کلولی که آن موقع فرمانده گردان بود و روی خاکریز مشغول رصد نیروها بود تعریف می کرد:
وقتی گلوله روی لودر خورد گفتم: عبدالحسین! عبدالحسین با لودر خاکستر شد! …
– چسب های زخم آن روزها معروف بود به چسب های دو ریالی
باتشکر از برادر عزیزم عبدالحسین بیگله
منبع: وبلاگ رهسپار قدیمی
http://byzsd.blogfa.com/
سلام
وبلاگ گروه مارش ابوالفضل العباس محله کرناسیان به روز میباشد خوشحال میشیم بهمون سر بزنید
یا علی
علیک السلام
چشم
با سلام
خسته نباشید بسیار عالی ممنون
به ما هم سر بزنید
یا علی
علیک السلام
زنده باشی
به روی چشم