سفیر شوم دشمن(خاطرات عملیات والفجر مقدماتی قسمت2)

(21).

تقریبا تمامی کادر اصلی گردان شامل 3 فرمانده گروهان و 3 معاون گروهان و 9 فرمانده ی دسته به همراه جانشین اول گردان و مسئولین اطلاعات، اجبارا در پشت خاکریز خودی در خط مقدم جمع شدیم، کالک عملیاتی روی زمین پهن شده بود و مسئول اطلاعات گردان داشته های خودش از منطقه را بازگو می کرد و به سئوالات پاسخ می داد. عراق هم که روی منطقه حساس شده بود کم و بیش خط مقدم جبهه را بصورت پراکنده با خمپاره زیر آتش می گرفت. در گیر و دار توجیه نقشه بودیم که ناگاه خمپاره ای که به احتمال قریب به یقین خمپاره 60 بود (چون هیچ زوزه ای را متوجه نشدیم) در کنارمان جا خوش کرد و سروصدای افراد همراه با گرد و خاک بلند شد. بعد از این که به خود آمدیم منظره ی عجیبی در جلوی چشمانمان رخ نمود و آن سفیر شوم دشمن بود که کادر گردان را در آنی به خاک و خون کشید. احساس می کردم باید گلوله روی کالک خورده باشد زیرا اگر اشتباه نکرده باشم 11 نفر از آن جمع را شهید و زخمی نمود، از 3 فرمانده ی گروهان و معاونین، 4 نفر آنها،(برادران یوسفعلی طحان و عصاره و سالار مدملی شدیدا زخمی شدند) جانشین گردان و من نیز مختصر زخمی برداشتیم، فرمانده ی یکی از دسته های گروهان دوم بنام ادیبی که از نیروهای خوب مسجد سلیمان بود نیز زخم برداشته و فرمانده ی یکی از دسته هایم (خوانساری)که از برادران بسیار خوب اندیمشکی بود و فرمانده ی دسته ی دیگری از گروهان دوم بنام حمید رضا کیانی که از نیروهای بسیار با اخلاص مسجد سلیمانی بود و مسئول اطلاعات گردان (محمد رضا ترابی) که زحمت زیادی برای جمع آوری اطلاعات کشیده بود و یک نوجوان شوشتری که نزدیکمان بود نیز به شهادت رسیدند و عملا همان یک خمپاره کوچک 60میلیمتری زخم عمیقی بر پیکر گردان وارد نمود. بعد از حادثه به عقب برگشتیم و در همان روز، نیروهای دیگری که معمولا برای چنین حوادثی آماده شده بودند (مانند معاون اول ودوم)جایگزین شهدا و مجروحین شده و در بلافاصله آماده ی حرکت برای عملیات شدیم.

هوا تاریک بود و نیروهای گردان به رسم همه روزه نماز جماعت را بر پا نموده بودند. شام نیروها داده شد و بار دیگر نیرو ها برای توجیه نهایی به خط شدند. توصیه های لازم توسط فرمانده و جانشین گردان به نیروها داده شد. هر چند برخی از نیروها، هم به لحاظ اینکه در دفعات قبلی توجیه شده بودند و هم به لحاظ اینکه تعدادی از فرماندهان گردان را در صبح همین روز از دست داده بودند حوصله ی گوش دادن نداشتند. به هر ترتیب مقدمات حرکت آماده شد و نیروها را برای چندمین بار سوار کمپرسی ها نمودیم و بطرف خط حرکت کردیم.

(71).

این شب با شب های قبلی تا حدودی فرق می کرد. خط خیلی شلوغ شده بود. برخی از گردان های خط شکن مانند گردان عمار حرکت خود را آغاز کرده بودند و برای شکستن خط مقدم جبهه و ایجاد رخنه وارد عمل شده بودند و البته مانند عملیات های قبلی همچون فتح المبین کارشان را بخوبی انجام داده و خط مقدم عراق را شکسته و رخنه را ایجاد کرده بودند. ماموریت ما بعنوان گردان هایی که می بایستی در عمق خاک دشمن نفوذ می کردیم از اینجا شروع می شد. از آنجایی که طبق طرح، بنا شده بود که تا جاده ی العماره بصره پیشروی ما ادامه داشته باشد و این عملیات تهدیدی برای گرفتن بصره باشد و به دلیل عمق زیاد منطقه، بنا شده بود که در این عملیات برای اولین بار از ادوات زرهی برای انتقال نیروها جهت پیشروی استفاده گردد. به همین خاطر به هر گروهان سه دستگاه نفربر پی ام پی یا دیگر ادوات زرهی داده بودند و بالطبع گروهان ما نیز با سه دستگاه نفربر زرهی مجهز شد. برای هر دسته یک دستگاه را در نظر گرفته بودند و تمام اعضای دسته می بایستی روی آن نفربر با هر دردسری بود خود را کنترل می کردند تا از تکان های شدید وحرکت های ناگهانی نفربر به زیر نیفتند، طبیعی بود که رانندگان این دستگاه ها نیز از تبحر چندانی برخوردار نباشند.

طبق تقسیم بندی قبلی که شده بود گروهان ما در جلوی گردان قرار گرفت و بنا شد که شهید آیرمی با دسته ی اول و در پیشانی گروهان که در اصل پیشانی گردان هم بود حرکت نماید. بنده هم در آخر گروهان اول و جانشین گردان به همراه گروهان دوم و فرمانده گردان نیز با کادر همراهش، باگروهان سوم حرکت خودمان را شروع نماییم. قبل از حرکت اصلی و عبور از خاکریز های خودمان، ازدحام نفربر ها و نیروهای در منطقه، کمی کار را دشوار کرده بود بطوری که یکی از تانک ها یا نفربرهای خودی در یک جابجایی ناگهانی و بدلیل دید کم با سنگر تجمعی پشت خاکریز خودی که تعدادی از نیروها که از سرمای شدید در آن پناه گرفته بودند برخورد کرد و باعث تخریب و آوار شدن سنگر بر روی نیروها بشود. ادامه دارد

نگارنده: عبدالرحیم پارسافرد

درباره رایحه

پیشنهاد ما به شما

مردی که ترس و مرگ را به سخره گرفت(قسمت اول)

مردی که ترس و مرگ را به سخره گرفت شهید عبدالرحیم مشکال نوری  فرزند حسین  …

3 دیدگاه

  1. با سلام و ادب و احترام خدمت حاج ناصرعزیز
    دست شما و فرمانده دلاور جنگ حاج عبدالرحیم پارسافرد درد نکند با این خاطره زیبا.
    انشاءالله دوستان همت کنند خاطرات خود را بنویسند.
    والعاقبه للمتقین – یاحسین(ع)

    • علیک السلام
      شما لطف دارید. از این که به طور مرتب به ما سر می زنید و موجبات دلگرمی ما می شوید صمیمانه سپاسگذاریم. یکی از افتخارات رایحه این است که حاجی پارسافرد با ما همکاری بسیار خوبی دارند. طیب الله

  2. برگ سبزی است تحفه درویش …