انفجار در گذرگاه، خاطرات عملیات والفجر مقدماتی(قسمت سوم)

PARSAFARD (19).

هر طوری بود حرکت خود را به سمت عمق منطقه ای که در اشغال دشمن بود آغاز کردیم و خودروهای زرهی پشت سر هم با غرش فراوان و گرد و خاک بسیار زیاد از محل معبرهای پاکسازی شده و رخنه به وجود آمده می گذشت. مسافت زیادی از خط شکسته شده گذشته بودیم که یک ستون دیگر از نیروها که دارای توپ های کششی بودند همراه و در کنار ستون ما قرار گرفته بودند وحتی تندتر از ما حرکت می کردند، ایفاهایی که هر کدام یک عراده توپ به آنها بسته شده بود، تقریبا کل ستون نیروهای ما را جا گذاشته بودند و داشتند از ما جلو تر می زدند، خیال ما بر این بود که نیروهای توپخانه ی ما در حال جلو رفتن هستند تا بتوانند ما را در موقع درگیری پشتیبانی نمایند، غافل از اینکه آنها همان عراقی هایی بودند که بر اثر هجوم نیروهای ایرانی عقب نشینی می کردند و کسی از ما هم متوجه ی آنها نشده بود، تقریبا کل گردان را جا گذاشته بودند و به نوک ستون ما که شهید حسن آیرمی حرکت می کرد رسیده بودند.

H A J (14).

حسن با زیرکی همراه باشوخ طبعی خاصی که داشت چراغ قوه ای را که همه ی مسئولین همراه خود داشتند روشن می کند و به صورت نیروهای ستونی که در جنب او حرکت می کردند می زند و متوجه می شود که آنها از جنس رزمندگان ما نیستند و از نیروهای عراقی و سودانی هایی بودند که به کمک عراق آمده بودند، حسن فورا نارنجک می کشد و با انداختن نارنجک به درون ایفایی که توپ را یدک می کشید آنرا منفجر می کند، درگیری هایی بوجود آمد و تیراندازی ها با شدت بیشتری آغاز شده بودند، بیش از 20کیلومتر را از محل اولیه حرکت خود را پشت سر گذاشته بودیم که در گیرشدیم، ایفایی که در آتش می سوخت انباشته از مهمات توپ بود که یکی پشت سر دیگری منفجر می شدند و منطقه را به جهنمی از آتش تبدیل کرده بودند و هیچکس را یارای آن نبود که بتواند از کنار آن رد شود. اما از شانس بد، محل انفجار آن گلوله های توپ و ایفا دقیقا روی گذرگاهی بود که برای تردد از روی کانال درست کرده بودند و آن گذرگاه تنها محل عبور بود زیرا کانال هایی که توسط مهندسی عراق حفر شده بودند بسیار عریض و در عین حال گود بودند بطوری که حتی از روی تانکی که درون کانال افتاده بود هم نیروها نمی توانستند بعنوان یک پل استفاده کنند و از کانال عبور نمایند.

H A J (20).

در حدود 100متری آن طرف کانال، قرارگاه های عراق که حالا دیگر یک مانع خیلی قوی برای دسترسی ما به آنها پیدا شده بود(انفجارهای پی درپی گلوله های توپ داخل ایفا)تیراندازی های خیلی وسیعی را شروع کرده بودند، از مهندسی خیلی قوی عراقی ها در جنگ و در منطقه والفجر مقدماتی این بود که علی رغم حفر کانال های خیلی بزرگ و وسیع در منطقه، هیچگونه خاکی را که بتوانیم در پشت آن مستقر بشویم بجا نگذاشته بودند فلذا هیچ جان پناهی نداشتیم، تیربارهای عراقی از سطح زمین شروع به تیراندازی گسترده کرده بودند، گلوله های رسام کاملا قابل دیدن بودند که از چه ارتفاعی از زمین می گذشتند، به بی سیم چی خودم (رحیم چگله)گفتم: افراد، همان طوری که دراز کش شده اند با دست مقداری خاک را حتی المقدور جلوی سرشان جمع کنند تا شاید جان پناهی کوچک بوجود بیاید، نیروهای ما هم در جواب تیراندازی های دشمن، منطقه روبرو را زیرآتش گرفته بودند، برخی از نیروهای گردان که در گروهان های بعدی ما بودند به همراه جانشین گردان بعد از اینکه برای پیشروی مانع بوجود آمده را دیده بودند به طرف چپ و در طول کانال عمیق کشیده بودند، در ارتباطی که برقرارشده بود معلوم شد که فرمانده ی گردان، برادر حداد بشدت مجروح شده و توان ادامه فرماندهی گردان از او سلب شده بود، پیشروی عمیق و سریع در دل منطقه که به عمق 20الی30کیلومترمی رسید باعث گردیده بود که خیلی از نیروهای دشمن دست نخورده باقی مانده و در نتیجه استقامت زیادی از خود نشان بدهند و از طرفی دیگرکانال های بزرگی که در عمق منطقه نبرد احداث شده بود مانع بسیارمهمی برای پیشروی گردیده و دلایلی برای اعلام عقب نشینی از عملیات شوند، ادوات زرهی ای که نیروها را آورده بودند پس از شروع درگیری ها متفرق وغیر قابل دسترس بودند. حدود ساعت 3بامداد دستور عقب نشینی به نیروها از طرف مسئولین داده شد، حاج غلامعلی حداد که زخمی شده بود و خود را در محاصره ی نیروهای عراقی حس کرده بود و ارتباطی هم با جانشین اول گردان نداشته بود با بی سیم به فرماندهان گروهان ها اعلام نموده بود که فرماندهی گردان را پارسافرد به عهده بگیرد و این در حالی بود که انسجام گردان کاملا بهم ریخته و دستور عقب نشینی هم صادر گردیده بود. ما مانده بودیم با نیروهایی خسته که از روز گذشته کارشان را آغاز کرده بودند و راهی خیلی طولانی تا خط خودی و آتشی که از هر طرف بر سر منطقه فرود می آمد.

نگارنده: عبدالرحیم پارسافرد

بهمن 92

About رایحه

Check Also

مردی که ترس و مرگ را به سخره گرفت(قسمت اول)

مردی که ترس و مرگ را به سخره گرفت شهید عبدالرحیم مشکال نوری  فرزند حسین  …

3 comments

  1. سلام
    وبلاگ گروه مارش ابوالفضل العباس محله کرناسیان بعد از مدت ها با پنج پست به روز هست خوشحال میشیم بهمون سر بزنید
    یا علی

  2. تبارک الله به این همه شجاعت و ایثار