«فریدون» با لباسی ساده، شب هنگام در مسجد امام حسین(ع) حاضر می شد شهید فریدون قیطاسی، چهره ای آرام و معصوم داشت، اندکی چاق بود. اغلب اوقات با دوچرخه قرمز رنگش او را در مدرسه راهنمایی شهید مطهری می دیدم. منزل آنها در کنار مدرسه بود و در جوار بهشت زهرا (س) شهرم.
خانواده ای ساده و صمیمی داشتند، وضعیت اقتصادی آنها آن قدر نبود که بتواند خانه کوچکشان را وسعت بخشد اما دلهایشان آفتابی بود، «عبدالرحمان» برادر فریدون که در سال 61 و در عملیات خرمشهر آسمانی شد، «فریدون» تنها یازده بهار را سپری کرده بود اما شمع وجودش، چون پروانه می سوخت او در مراسم تشییع شهدای عملیات بیت المقدس عکس «عبدالرحمان» را گرفت و در صف نخست آرام و گریان قدم بر می داشت… چهار سال بعد «فریدون» در عملیات کربلای 5در سال 65 و در اولین اعزام به آسمان عشق نقب نور و ما عکس او را در میان مروارید اشک مادرش به دست گرفتیم و رهسپار بهشت زهرا (س) شدیم.
اینک «عبدالرحمان و فریدون قیطاسی» در ردیف سوم بهشت زهرا (س) شهرم در آرامگاهی از نور و حریر، آرام آرمیده اند تا لبخند خدا را در زندگی ما جاری سازند، اگر این لبخند را ببینیم…
منبع: وبلاگ روشنای صبح