دفترچه کوچک و زیبایی همیشه همراهش بود، خیلی کنجکاو شدم که ببینم در آن دفترچه با خط زیبایش چه می نویسد. یک روز با اصرار زیاد توانستم راز آن دفترچه همیشه همراه را دریابم.
«محمدرضا» با چشمانی بارانی گفت: این دفترچه اعمال و کردارم است، هر وقت غیبت یا حرف نسنجیده ای می زنم در آن یادداشت می کنم تا محاسبه اعمالم را پیش از مرگ داشته باشم. فردای عملیات خیبر نگاهم به دفترچه افتاد، کاغذهای آن همانند دل او سفید و نورانی بود…
در آن عملیات «محمدرضا ایستان» جوان مهذب شهرم به همراه دیگر فرزندان این دیار سربلند، آسمانی شد، مردانی که به قول پیشکسوتان عرصه شرف و شهادت اگر در دهم محرم سال 61 بودند، همرکاب مولایشان امام حسین (ع) هم ایستادگی می کردند ؛ مردانی که آسمان بلند شهرم افتخار همسایگی با آنان را داشت… شهیدان: محمدرضا فردچیان ، محمد قاسم زاده، عبدالمهدی ضیایی فر، جواد زیوداری، مسعود صالح فر، حسین قلاوند، ابراهیم خوش خبر، اسحاق الفتی زاده، بمان علی شهمیروند، عزیز شاهونوند، عزیز محمودی قالوندی، حسین محمودی قالوندی، صید رضا شمس صالحی، محمد حسن رزاز، ابراهیم دارابی، مهدی شاکور، یداله رحیمی، علی رضا برهخت، سید مجید جمعه زاده، عزیزاله شهاوند، محمد قاسمیان، حمید برومند نسب، منصور مختاری نیا، رحمان ارغون شهاوند، جمال زکایی مهر، نورالدین میری، سید محمد عبدالهی موسوی، غلامعلی زرگر نژاد، محمد حسین میردریکوند، محمدرضا ظهور نخلی، خدارحم نجفوند دریکوند، خدا رحم قلاوند، مسعود شهریانی سگوند، حسن قلاوند، حاجعلی قیطاسی، محمدرضا ایستان و غلامعلی اسلامی پور.
این خاطره از سینه برادر حبیب سرتیپی زاده نقل شده.
منبع: وبلاگ روشنای صبح
سلام حاجی جان با ” بدریون خمینی” منتظرم.
علیک السلام چشم
سلام عجرتون با سیدالشهدا
علیک السلام متشکریم