خیلى خوش آمدید و با حضور گرم و صمیمى خودتان – معلّمین عزیز، مدیران آموزش و پرورش – فضاى کار و زندگى ما را معطّر کردید.
اوّلاً ماه رجب است، فرصت بندگى است. همهى عرض و طول زندگى ما میتواند زمینهاى باشد براى بندگى درست، که سعادت واقعى هم در همین است. بعضى از مناسبتها، فرصتهاى ما را افزایش میدهند، که از جمله ماه مبارک رجب است. خودمان را آماده کنیم، براى هم دعا کنیم که خداوند توفیق بدهد در این ماه و ماه شعبان و ماه مبارک رمضان خودمان را بسازیم، یک قدم پیش برویم، بالا برویم.
یاد چند شهید عالىمقام هم از جمله فرصتهاى این دیدار و این روز است. در صدر، شهید عزیزمان مرحوم شهید آیتالله مطهّرى [است] که متفکّر بزرگ ما و معلّم ما و مجاهدِ در راه فکر و عقیدهى اسلامى بود و این سعادت را پیدا کرد که با شهادت خود، قبولى این مجاهدت طولانىمدّت را از خداى متعال دریافت بکند؛ خوشا به حال او! همچنین شهید رجایى و شهید باهنر که عمرشان را عمدتاً در آموزش و پرورش گذراندند. دو انسان مجاهد و پارسا و خالص، در خدمت آموزشوپرورش کشور که ما از نزدیک شاهد تلاش این دو عزیز در این زمینهها، در طول سالهاى متمادى و در مدّت کوتاه پس از انقلاب بودیم.
جلسهى ما با معلّمان در هر سال، یک هدف اصلى دارد و چند هدف پیرامونى؛ هدف اصلى تکریم نمادین از معلّم است. ما میخواهیم با این دیدار ارادت خودمان را به مقام معلّم ابراز کنیم؛ این حرکت نمادین کار لازمى است، باید تکریم معلّم و حرفهى تعلیم در جامعهى ما همگانى بشود، همه افتخار کنند به معلّم بودن، همه افتخار کنند به اینکه به معلّم سلام میکنند، احترام میکنند. مقام معلّم هرچه بالا برود، مقام تعلیم و تربیت در جامعه بالا رفته است. نگاه کوتهبینانه به معلّم براى جامعه یک خسارت است، این را باید مانع شد؛ نگاه به معلّم باید نگاه تکریمآمیز باشد. بسیارى از مشاغل گوناگون در کشور با زرقوبرق، با جلوهگرىهاى گوناگون وجود دارند که جایگاه همهى اینها از شأن تعلیم و حرفهى تعلیم بسیار پایینتر است؛ این را باید همهى ما بفهمیم و درک کنیم. وقتى از قول پیغمبر اکرم نقل میشود که فرمود: اِنَّما بُعِثتُ مُعَلِّماً، (۱) این بالاترین افتخار است که پیغمبر خود را معلّم میداند. سطح تعلیم و محتواى تعلیم، طبعاً یک سطح متفاوتى است، امّا در رتبهى عالى و در رتبههاى امثال ماها، حقیقت تعلیم یک چیز است؛ این مایهى افتخار است. این، مطلب ما است. ما میخواهیم با این دیدار نشان بدهیم که براى معلّم احترام قائلیم، تکریم قائلیم، زیر بار منّت معلّمیم؛ هم براى خودمان، هم براى فرزندانمان و عزیزانمان و کسانى که آیندهى آنها براى ما مهم است. همهى مردم در این جهت شریکند؛ همه زیر بار منّت معلّمانیم. مطلب اصلى ما این است.
و امّا چند مطلب پیرامونى هم وجود دارد: یک مطلب خطاب به خود معلّمان است. یک مطلب هم خطاب به مدیران و مسئولان دستگاه عریض و طویل آموزش و پرورش است. آنچه مربوط به معلّمان است، این است که معلّم عزیز بداند شغل او فقط تعلیم نیست؛ یا به تعبیرى فقط تعلیمِ مطالب کتاب و دانشِ در دست اجرا نیست. معلّم، هم باید علم بدهد، هم باید روش تفکّر و کار تفکّر را بیاموزد، هم رفتار و اخلاقآموزى در کار او باشد. اگر تعلیم را یک معناى وسیعى بگیریم، این سه عرصه را شامل میشود:
یاد دادن دانش؛ محتواى کتابها و محتواى علوم و مانند اینها که باید بچّههاى ما – مردان و زنان آیندهى کشور ما – اینها را یاد بگیرند. این، یک کار است.
کار دوّم که از این مهمتر است، یاد دادن تفکّر است. کودک ما فرابگیرد که فکر کند – فکر صحیح، فکر منطقى – و براى فکر کردن درست راهنمایى بشود؛ سطحىنگرى، سطحىآموزى در مسائل زندگى یک جامعه را زمینگیر میکند، در بلندمدّت بدبخت میکند؛ باید فکر کردن را در جامعه نهادینه کرد. لذا شما ببینید که ما مثلاً از شهید مطهّرى که نام مىآوریم، فقط به علم شهید مطهّرى اهمّیّت نمیدهیم، به تفکّر شهید مطهّرى اهمّیّت میدهیم. اگر کسى داراى تفکّر بود، این روحیّه موجب میشود که او بتواند مسائل مهمّ علم را هم کشف کند. اگر جوان ما، عالم ما، دانشمند ما متفکّر بار آمده باشد، از آن ذخیرهى دانشى که در اختیار او است، دهها و صدها مسئلهى جدید مطرح میکند و پاسخ میگیرد. پس استفادهى از علم با تفکّر ممکن است.
سوّم، رفتار و اخلاق؛ آموزش رفتارى، آموزش اخلاقى و همین که در بیانات وزیر(۲) محترم بود: سبک زندگى، نوع رفتار. ما ملّتى هستیم با آرمانهاى بلند، با حرفهاى بزرگ، با قلّههاى ترسیمشدهاى – که حالا اگر مجال شد، چند جملهاى در این زمینه بعداً عرض خواهم کرد – که میخواهیم خودمان را به این قلّهها برسانیم. این احتیاج دارد به انسانهاى صبور، عاقل، متدیّن، اهل ابتکار، اهل اقدام، دور از تنبلى، مهربان، عطوف، داراى حلم، داراى شجاعت، با رفتارهاى مؤدبّانه، پرهیزگار و انسانهایى که درد دیگران، درد آنها محسوب بشود. بافت انسان و قالب و تراش یک انسان مطلوبِ اسلام چیزى است که با تربیت حاصل میشود. همهى انسانها هم قابل تربیتند. بعضى ممکن است دیرپذیرتر باشند، بعضى زودپذیرتر؛ بعضى تربیت در آنها ماندگارتر باشد، بعضى کم دوامتر؛ امّا همهى انسانها در معرض تغییر و تبدیلى هستند که با تربیت حاصل میشود؛ این در درجهى اول بهعهدهى چند عنصر اصلى است که یکى از عناصر اصلى معلّم است. البتّه پدر، مادر، رفیق و مانند اینها هم مؤثّرند، لکن تأثیر معلّم یک تأثیر عمیقتر و ماندگارترى است؛ این کارى است که معلّم باید بر عهده بگیرد.
پس بنابراین معلّم دانش مىآموزد، تفکّر مىآموزد، اخلاق و رفتار هم مىآموزد؛ آموختن رفتار و اخلاق از قبیل آموختن دانش نیست که فقط انسان از روى کتاب بخواند؛ درس اخلاق را با کتاب نمیشود منتقل کرد، بیش از کتاب و بیش از زبان، رفتار مؤثّر است؛ یعنى شما در داخل اتاق درس و میان دانشآموزان، با رفتار خودتان به آنها درس میدهید. البتّه با زبان هم باید گفت، باید نصیحت کرد، امّا رفتار تأثیر عمیقترى دارد، تأثیر همهگیرترى دارد. صادقانه بودن سخن را رفتار انسان روشن میکند؛ این عرض ما به معلّمین [است]. این بچّهها امانتند در دست جامعهى معلّم؛ بایستى به معنا توجّه کرد. اگر انشاءالله معلّمین ما در این صدد برآیند که کودکان را، نوجوانان را با این شیوه – یعنى با نگاه کردن به این سه عنصر – بالا بیاورند و پیش ببرند، تصوّر بنده این است که در آیندهى جامعه، تأثیرات زیادى خواهد داشت. البتّه پس از انقلاب، کارهاى خوبى در این زمینه شده است؛ یعنى واقعاً جامعهى معلّمین با تعهّدى که داشتهاند، با حضور در فضاى انقلابى – چه در سالهاى دفاع مقدّس، چه بعد از آن – تأثیرات زیادى گذاشتهاند. گاهى من بعضى از این کتابهایى که دربارهى معلّمین است میخوانم؛ تأثیر معلّمى که در جبهههاى دفاع مقدّس حضور پیدا کرده است و شهید شده است بر روى فکر دانشآموزانش، تأثیر شگرفى است که انسان این را مشاهده میکند.
یک نکته در مورد آموزش و پرورش و مدیریّتها، مسئلهى سند تحوّل است. سند تحوّل – که بحمدالله در این سالهاى اخیر تنظیم شد و تثبیت شد – یک چیزِ دفعىّالوجود نبود؛ این از اوایل انقلاب، جزو آرزوها بود. چون نظام آموزش و پرورش در کشور ما، از تقلید از نظامهاى آموزش و پرورش غربى پدید آمده بود، با همان شکل، با همان محتوا، تقریباً با همان ترتیب؛ یک تحوّل اساسى لازم بود در فضاى آموزش و پرورش؛ چه از لحاظ قالب، چه از لحاظ محتوا. خب، این فکر در خیلىها بود در طول سالها؛ بتدریج پخته شد، به سند تحوّل انجامید. عرض نمیکنیم که این سند تحوّل حدّ اعلاى خواستهها است؛ نه، براى هر چیزى یک حدّ بالاترى هم متصوّر است – ممکن است انشاءالله شما عمل کنید، پیش بروید، تجربه بیاموزید، بعد از گذشت زمانى چیزى بر آنچه امروز موجودىِ شما است بیفزایید – لکن فعلاً این سند تحوّل در اختیار ما است؛ این را باید جدّى گرفت. عرض من و توصیهى من به مسئولین محترم و مدیران محترم این است که سند تحوّل را جدّى بگیریم؛ فراتر از اظهارات رسمى؛ در عمل.
خب، اگر بخواهیم این سند تحوّل تحقّق پیدا کند – همچنان که اشاره کردند به عرایض قبلى ما – نقشهى راه لازم است، یک برنامه لازم است. اگر تفکّرات ما، کلّیّاتى که مورد نظر مسئولان و دلسوزان است، به شکل یک برنامهى عملیّاتى در نیاید، در عالم ذهنیّات خواهد ماند و خواهد پوسید؛ برنامهى عملیّاتى لازم دارد. این برنامهى عملیّاتى را با نظر شوراى عالى انقلاب فرهنگى – که خب، یک مرکز عظیم فرهنگى و مرجع تصمیمگیرى است و مسئولین در آنجا حضور دارند – تهیّه کنید، تدوین کنید و قدمبهقدم اجرا کنید؛ احساس کنید که این قدم برداشته شد، [بعد] برویم سراغ قدم بعدى. بعضى کارها [هم] همزمان و در عرض یکدیگر باید انجام بگیرد.
یک مسئله در دستگاه مدیریّتى آموزش و پرورش، مسئلهى نیروها است. همینطور که اشاره کردند، (۳) آموزش و پرورش بزرگترین مجموعهى حکومتى در نظام جمهورى اسلامى است. بیش از یک میلیون [نفر] موظّفینِ در این تشکیلات عظیمند که با بیش از دوازده میلیون مستقیم، و با بیش از دهها میلیون – یعنى با خانوادهها – غیر مستقیم، سروکار دارند. اینچنین شبکهى عظیمى، خیلى مهم است. نیروهایى که باید در این شبکهى عظیم بهکار گرفته بشوند، باید خصوصیّاتى داشته باشند. یکى از این خصوصیّات این است که پرانگیزه باشند، بانشاط باشند؛ از نیروهاى خسته، فرسوده، بىابتکار – کسانى که هرچه بلد بودند، به کار زدند، دیگر هیچ کارى بلد نیستند – نباید بهعنوان عناصر اولویّتدار استفاده کرد. اولویّت با نیروهاى جوان، بانشاط، پرانگیزه، متدیّن، انقلابى و کسانى است که مسئلهى آنها در آموزش و پرورش، همان مسئلهى اصلى آموزش و پرورش باشد؛ یعنى تربیت انسانها؛ از اینها باید استفاده کرد؛ این یک مسئله است. بنابراین در مدیریّتهاى کلان و سطح بالاى آموزش و پرورش،اولین مسئله به نظر من این است که نگاه کنند، ببینند از چه نیروهایى استفاده میکنند؛ از نیروهاى مؤمن، انقلابى، بانشاط، علاقهمند، عاشق کار خود، و آمادهى ورود در میدانهاى دشوار در محدودهى اهداف آموزش و پرورش؛ این مهمترین کار است.
مسئلهى دوّم، پشتیبانىها است. همهى دستگاهها در دولت، وظیفهى پشتیبانى آموزش و پرورش را دارند؛ چه دستگاههایى که به برنامهوبودجه میپردازند، و چه دستگاههایى که آنها را در مجلس شوراى اسلامى تأیید میکنند و تصویب میکنند، باید نگاه همهى آنها به آموزشوپرورش یک چنین نگاهى باشد. تصوّر نکنند که اینجا جایى است که فقط هزینهبر است – گاهى نگاه، اینجورى است؛ میگویند دستگاه هزینهبر – نه، اینجا دستگاهى است که هرچه شما هزینه کنید، بهطور مضاعف دستاورد خواهید داشت؛ اینجا جایى است که ثروتسازان آینده، علمسازان آینده، تمدّنسازان آینده، مدیران آینده، از اینجا بهوجود خواهند آمد و خلق خواهند شد. اینجور نیست که ما خیال کنیم آموزشوپرورش فقط براى ما هزینه دارد؛ نخیر، دستاوردهایى بزرگتر از دستاوردهاى آموزشوپرورش وجود ندارد. هرچه شما در سرتاسر کشور از جلوههاى پیشرفت و دستاورد و ابتکار مىبینید، ریشهى آن اینجا است؛ اینجا را درست کنید تا همهجا درست بشود. بنابراین پول خرج کردن براى آموزشوپرورش و توسعهى منابع مالى آموزشوپرورش، یکى از کارهاى اساسى است که امیدواریم مسئولین دولتى به این نکته توجّه کنند.
یک مسئلهى دیگر این است که مدیرانى که انتخاب میکنیم – همینطور که اشاره کردم در اواسط عرایض – مدیرانى باشند که اهتمامشان به آن مسئلهى اصلى آموزشوپرورش باشد. داشتن نگاههاى جریانى و سیاسى و حزبى و جناحى و این چیزها، براى آموزشوپرورش سَم است. ما در طول این سالهاى متمادى دورانى را دیدیم که به این چیزها اهتمام بیشترى شد، و آموزش و پرورش خسارت یافت.