حاج غلامحسین سخاوت و حمله ی سارقین

IMG-20140801-WA0020

بسمه تعالی

این که در طول یک سال شمسی هفته ای را به نام دفاع مقدس آذین بسته ایم و هرچه فیلم و سریال در آرشیو دستگاه رسانه ای ملت بایگانی داریم برای چند دهمین بار تحویل خانه های ایرانی بدهیم، خودش جای بسی تقدیر دارد! هرچند که برخی از این فیلم ها به جهت تعداد بی شمار پخش، بریدگی و فرسایش هایی هم داشته باشد که اگر چه دیدن آنها برای چند ده بار هم طعم شیرین خود را از دست نمی دهد.

لیکن در این شبیخون فرهنگیِ انتشار هزاران فیلم و سریال در فضای مجازی و غیر مجازی، تعیین کارگروه و سرفصل و بودجه ای ویژه برای زنده نگه داشتن خرده فرهنگ های باقی مانده از این دفاع جاودان، توسط دستگاه های ذیربط به ضرورت احساس می شود و البته مشروط به این که این گنج سرزمین نیز در هیاهوی روابط عاشقانه آبکی و اختلاط زن و مرد در جبهه هایِ کارگردان ها و فیلم سازان جنگ ندیده ،به تاراج نرود.

در این گیرو دار فراموشی و به حراج گذاشتن گنج خونین ملت، پایتخت مقاومت ایران به ناچار محکوم به گم شدن است.

روایت حماسه مردم جاودان دزفول را از زبان کسانی باید شنید که زیر موشک باران این خط مقدم، دوشادوش حماسه آفرینان این دیار صبور، از پایگاه های مساجد روحیه می آفریدند و بر قلب های مردم می باریدند تا این شهر در دو جبهه پایداری کند و با تقدیم جان عزیزان خود از خط مقدم ایران اسلامی در برابر تمامیت استکبار جهانی پاسداری نماید.

به همین بهانه گفت و گویی داشتیم با جناب سرهنگ “غلامحسین سخاوت” یکی از یادگاران جنگ، که علاوه بر حضور در دفاع شهری و خطوط مقدم عملیات های نظامی، سخنرانیها، روایتگریها و قلم فرسایی هایی هم در استخراج این گنج جنگ داشته است. او را شاید همه رزمندگان قدیمی دزفول و شاید خیلی از نسل سومی ها حداقل به اسم می شناسند. و اگر او را به چهره ندیده باشند در گوشه گوشه شهر خاطره ای هرچند کوتاه از نفس های مقاومت دزفول از زبان وی یا به نقل از ققنوس ایشان شنیده اند.

قامتش در عین افتادگی بسیار تنومند و استوار است این را نه اینکه من می گویم، خیر، استواریش را در 45 روز مقاومت خرمشهر و ۲۷۰۰ روز مقاومت دزفول قهرمان به اثبات رسانده است.

 IMG-20140801-WA0021

رایحه: لطفاً درباره حادثه 4 خرداد 1393 در اهواز که برایتان به وجود آمد، توضیح دهید؟

سرهنگ سخاوت: امسال 4 خرداد، 4 برنامه در سطح کشور برگزار شد: مشهد، تهران، اهواز و دزفول. بنده راوی و سخنران مراسم بزرگداشت 4 خرداد، روز دزفول، در اهواز بودم که از سوی جمعی از نخبگان دزفولی مقیم اهواز به آنجا دعوت شده بودم. آغاز این مراسم در ساعت 9 و 30 دقیقه شب در سالن فجر بود. بنده با اتوبوس از دزفول حرکت کرده، به ترمینال اهواز آمدم. آنجا تلفنی به من گفته شد که به محل مراسم بروم. درب ترمینال آمدم تا با تاکسی به محل برگزاری همایش بروم. ساعت 2 و 15 دقیقه عصر در گرمای 60 درجه که خیابان ها بسیار خلوت بود، دو نفر ناشناس به من حمله کردند و کیف دستی مرا ربودند؛ اما من مقاومت کردم و کیف را پس گرفتم. آنها سوار موتورسیکلت شدند و آنقدر مرا به همراه کیف دستی کشیدند تا اینکه بند کیف پاره شد و آنها فرار کردند. من که به سرعت دنبال آنها می دویدم، به زمین خوردم و دست راستم از ناحیه مچ شکست.

رایحه: چرا ماشین برای تردد شما نفرستادند؟

سرهنگ سخاوت: همانطور که در جبهه نظامی گردان های خط شکن بود و بقیه گردان ها و لشکرها پس از شکسته شدن خط دشمن، خط نگهدار و پشتیبانی بودند، در جبهه فرهنگی هم مردان قوی اهل سخن باید خط شکن باشند. نتیجه کارهای فرهنگی خیلی دیر مشخص می شود و در طول سالیان دراز آثار تربیتی خود را بروز می دهد؛ اما برعکس کارهای فرهنگی، نتیجه کارهای عمرانی و رفاهی زود آشکار می شود. مبلّغ بر اساس فرزند وظیفه بودن، مأمور به وظیفه است.

رایحه: در کیف دستی شما چه بود؟

سرهنگ سخاوت: گنج ایران. مقام معظم رهبری فرمودند: «این جنگ یک گنج است؛ این گنج را استخراج کنید، همانگونه که زینب کبری سلام الله علیه آن را استخراج کرد». سال گذشته گروهی از خارج کشور وارد ایران شدند و وصیت نامه شهدای دفاع مقدس را خریدند و با خود بردند و گفتند ما گنج ایران را با خود بردیم. آنها روی این وصیت نامه ها مطالعه کردند و به 5 موضوع عمده در این وصیت نامه ها رسیدند: 1- حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها؛ 2- حجاب؛ 3- عاشورا؛ 4- ولایت فقیه؛ 5- حضرت ولی عصر عج الله تعالی فرجه الشریف. چطور و به چه انگیزه ای یک نوجوان سیزده ساله روی میدان مین می رود؟ این ارزشها جوانان ما را به میدان کشاند. در کیف دستی بنده اسناد و مدارک بیش از 70 نقطه موشکی، مناطق بمباران شده و حملات توپخانه ای رژیم بعث عراق به دزفول بود که در اصل، گنج خونین و برگهای زرینی از افتخارات مردم ما بودند.

رایحه: بعد از آن حادثه چه کار کردید؟

سرهنگ سخاوت: در گرمای 60 درجه، تشنه و گرسنه با دررفتگی و شکستگی دستم، کیف را به گردن انداختم و با تاکسی به منزل خواهرم رفتم. آنجا سردار حاج حبیب سعیدفر مرا به درمانگاه بقایی برد، در آنجا پرسنل درمانگاه از دست من عکس رادیولوژی گرفتند و پزشک معالج من پس از دیدن عکس ها گفت که مچ دست من هم شکسته و هم دچار دررفتگی شده است. سپس از آنجا به بیمارستان امام خمینی «ره» رفتم و در آنجا پسرم، علی، به ملاقات بنده آمد. همانجا یادم آمد نماز نخوانده ام؛ تیمم کردم و با همان وضع، در سالن بیمارستان پیش چشم پرسنل بیمارستان، بیماران و مراجعان و در محل رفت وآمد آنها نماز ظهر و عصر را روی زمین اقامه کردم. همه نگاه ها به من دوخته شده بود؛ من فکر می کنم که همین اقدام من اثرات بسیار مثبتی بر روی افراد حاضر در آنجا برجای گذاشت و پزشکان هم از این کار من بسیار تجلیل کردند. پزشکان از شغل من پرسیدند. گفتم نظامی هستم. ساعت 7 عصر مرا به اتاق عمل بردند و فقط دررفتگی را بدون بیهوشی جا انداخته، آتل بندی کرده، مرا مرخص کردند.

رایحه: آیا به مراسم بزرگداشت 4 خرداد و سخنرانی رسیدید؟

سرهنگ سخاوت: در حالی که دستم به گردنم آویخته شده بود و هنوز ناهار نخورده بودم، با خوردن یک لیوان شربت رأس ساعت 9 شب به مراسم وارد شدم؛ ساعت 10 و 30 دقیقه پشت تریبون رفتم و با همان دست شکسته صحبت کردم که مورد تشویق حاضران قرار گرفتم. فیلم کامل این مراسم در آرشیو صدا و سیمای خوزستان مرکز اهواز موجود است.

رایحه: آیا در این مراسم به ماجرای حمله به شما در بدو ورود به اهواز و شکسته شدن دستتان اشاره کردید؟

سرهنگ سخاوت: خیر، می خواستم بگویم والله ان قطعتموا یمینی، انّی أحامی ابداً عن دینی؛ ولی دوستان آنجا گفتند که فعلاً چیزی نگویید. اما دوستان می دانستند که دست من شکسته شده و مجروح است.

رایحه: روز 5 خرداد چه کار کردید؟

سرهنگ سخاوت: سردار سعیدفر خیلی لطف کردند و مرا به بیمارستان گلستان بردند. پزشکان می گفتند که استخوان های مچ دست خرد شده و استخوان های درشت نی شکسته است؛ باید مچ دست شما را جراحی کنیم، در استخوان ها پلاتین بگذاریم و سپس گچ بگیریم که هزینه سنگینی داشت. تصمیم گرفتم به بیمارستان بقیهالله تهران بروم که البته برایم سخت بود. آنجا به اهل بیت و شهدا متوسل شدم که معالجه من در اهواز حل شود. ساعت 4 عصر در کمال نا امیدی سردار سعیدفر با دکتری به نام سیدعبدالحسین مهدی نسب تماس گرفت؛ در حالی که ناهار نخورده بودم، دکتر به او گفت: او را به بیمارستان اروند بیاورید. وقتی عکس ها را دید و دستم را معاینه کرد، گفت: باید دست شما جراحی و پلاتین گذاری با عمل بیهوشی شود. توسل به اهل بیت علیهم السلام و شهدا کار خودش را کرد؛ بدون اینکه ما چیزی بگوییم، دکتر به بنده گفت: شما بودید دیشب سخنرانی کردید؟ گفتم: بله. گفت: خیلی لذت بردم؛ به خاطر سخنان دیشب شما و شهدا من دست شما را رایگان عمل می کنم. ناهار که نخورده اید؟ من جواب دادم: نه. گفت: برو اتاق عمل. ساعت 5 عصر مرا بیهوش، جراحی و پلاتین گذاری کرد و سپس دستم را گچ گرفت. من در اینجا وظیفه خود می دانم تا از این پزشک بزرگوار و متدین صمیمانه تشکر و سپاسگزاری کنم.

رایحه: طول درمان را چگونه گذراندید؟

سرهنگ سخاوت: 50 روز، یعنی 7 هفته، دستم در گچ بود. نماز خواندن، وضو گرفتن و روزه ماه رمضان برایم سخت و مشکل بود. تا اینکه در تاریخ 21/ 4/ 1393 با گرفتن عکس، دکتر گچ دستم را باز کرد و 4 عدد پلاتین را از دستم بیرون کشید. درد جانسوزی داشت، دکتر برای التیام بخشیدن به این درد گفت: شعری بخوان. من هم شعری از مرحوم شاحیدری به یادم آمد و خواندم:

لطف خداوند و امام زمون اَمسال اَ هر سال بیشترَه اَلامون

بیست دو بهمن و بهار قرأون یَه عِیدُمون اَمسال بُووَه دو عِیدون.

دکتر چهار عدد پلاتین را از مچ دستم بیرون کشید و الان بیست روز فیزیوتراپی دارم که در حال انجام است.

رایحه: الان وضعیت دست شما چگونه است؟

سرهنگ سخاوت: وقتی گچ دستم و پلاتین ها را دکتر در آورد. خودکار را از جیبم در آوردم و نوشتم: «بسم الله الرحمن الرحیم. ن و القلم و ما یسطرون». خدایا صد هزار مرتبه شکر. دستی که شکست مثل اولش نمی شود؛ ولی شاکر خدا هستم.

رایحه: چه پیامی برای مسئولان، دست اندر کاران فرهنگی، دلسوزان و خادمان شهدا دارید؟

سرهنگ سخاوت: در تبلیغ برای رسیدن به اهداف فرهنگی باید پول هزینه کرد تا به هدف رسید. دنیای استکبار همانگونه که هزینه های سرسام آوری صرف تسلیحات و جنگ های پرهزینه نظامی می کند، صرف تبلیغات مسموم هم می کند و افکار عمومی جهان را مطابق میل خود پرورش داده، به دنیا تحمیل نموده و در این راه تا حدی هم موفق شده است. همانطور که هر اسلحه ای بردی دارد و پس از آن فشنگش مؤثر نیست، در اسلحه تبلیغی هم بعضی ها در برد فرهنگی ما نیستند. بزرگترین اشتباه ما این است که بسیجی ها یا پابرهنه ها و کوخ نشین ها را فدای کاخ نشین های بی درد می کنیم. ما در این راه، 33 شهید نوجوان قرآنی دزفولی داریم؛ در پیام رسانی شهدا ما شهید اهل قلم، سید مرتضی آوینی را داریم؛ در بازدید از جبهه های نور و قتلگاه شهدا، شهدای دانشجو و راهیان نور را داریم. در این راه جان دادن عین شهادت است. به فرموده مقام معظم رهبری، امروز زنده نگهداشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست.

IMG-20140801-WA0022

رایحه: هزینه درمان شما را چه کسی تأمین کرد؟

سرهنگ سخاوت: من عضو سازمان بیمه خدمات درمانی نیروهای مسلّح هستم و تا کنون هزینه های درمانی خود را از طریق این بیمه و بعضاً نیز با هزینه شخصی تأمین کرده ام.

رایحه: شنیده شده کسانی که در این راه مجروح یا آسیب می بینند، مثل گروه تفحص شهدا حتی ورزشکاران آسیب دیده به خاطر جانبازی در راه وطن، درجه جانبازی اهدا می شود. آیا به شما امتیاز جانبازی داده اند؟

سرهنگ سخاوت: بنده جانباز جنگ تحمیلی هستم. پنجاه سال است ساده و بی حاشیه زندگی می کنم. دوربین خدا همه چیز را ثبت و ضبظ می کند. خیر، به من امتیاز جانبازی نداده اند. درجات الهی بالاترین درجات اخروی است. امروزه افسران جنگ نرم همچون خط شکنان 8 سال دفاع مقدس بی هیچ توقع و چشم داشتی در خط مقدم جبهه فرهنگی قرار دارند و به آن می نازند.

رایحه: سخن شما با مسئولان و بسیجیان امروز چیست؟

سرهنگ سخاوت: ما مکلّف به تکیف هستیم. صاحب انقلاب امام عصر عج الله تعالی فرجه الشریف است. ما پیروزیم؛ اما شرط آن ادای تکلیف است. تا ما اسلام و انقلاب و ولایت فقیه را داریم، دشمن داریم. دشمنان دائم در حال توطئه و برنامه ریزی هستند و ما باید دائم در حال آمادگی و دفاع باشیم. ما پیروزیم، چون پیروزی وعده الهی است. به شرط آنکه احد تکرار نشود. امام خمینی «ره» فرمود: اگر مسئولین نظام از بسیج و بسیجیان و پیشکسوتان جبهه و جهاد و شهادت غافل شوند، به قهر الهی گرفتار خواهند شد. در پایان جنگ هم فرمود: از خدا می خواهم مرا با بسیجیانم محشور گرداند. سال 59 هم فرمود: رهبر من آن طفل 13 ساله است، یعنی حسین فهمیده. نوجوانی که به خاطر ایثار، شجاعت و از خود گذشتگی در راه اسلام و وطن به چنین افتخاری نائل آمد. مسئولان از رزمندگان غافل نباشند و نوجوانان بسیجی بدانند امام آنها را رهبران انقلاب لقب داده است.

رایحه: آخرین صحبت شما با نسل سوم انقلاب چیست؟

سرهنگ سخاوت: من می گویم باید نوجوانان و جوانان و نسل سوم انقلاب به روز باشند. جنگی که بود، جنگی که هست. امروز دشمنان اصل و ریشه اسلام را هدف قرار داده اند، یعنی همان پنج محوری که پیش از این به آنها اشاره شد. فرقه سازی، وهابیت، تبلیغ بهائیت، شیطان پرستی، باستان گرایی، ترانه خوانی به جای تلاوت قرآن، اینها تهدیداتی علیه جوانان ما هستند. ما خدا را داریم. اهل بیت علیهم السلام را داریم. ما روز قدس و 22 بهمن را داریم. روزی که شاه در ایران قدرت داشت، آمریکا، شوروی، انگلیس و اسرائیل در ایران بودند، نتوانستند کاری بکنند. ما با دست خالی شاه را شکست دادیم و انقلاب را به پیروزی رساندیم. انقلاب گوهر گرانبهایی است که بعد از 1400 سال توسط امام و شهدا به ما رسیده است. باید از انقلاب حراست کنیم و آن را به پرچمدار اصلی، حضرت صاحب الزمان عج الله تعالی فرجه الشریف بسپاریم.

رایحه: از اینکه شما در این گفتگوی دوستانه صمیمانه شرکت کردید و وقت گرانبهای خود را در اختیار ما گذاشتید، صمیمانه سپاسگزاریم.

درباره رایحه

پیشنهاد ما به شما

گردهمایی رزمندگان اسلام و پیشکسوتان جهاد و ایثار در دزفول

     

3 دیدگاه

  1. درود بر شما رزمنده و جانباز جنگ تحمیلی که در درگیری با نامردیها مردانه مقاو مت کردی مابه شما افتخار میکنیم

  2. سعید خشت چین

    سلام فرمانده خدا بد نده من تازه فهمیدم که این اتفاق برای شما افتاده اینهم از برکت نا امنی مرکز استانمونه دلاورمردان عرصه جهاد وشهادت از این سختی ها زیاد دیده اند انشاالله هرچه زوتر به سلامتی کامل برسید و به جهاد فرهنگی خود ادامه داده وموفق باشید در پایان ازاینکه دیرفهمیده ونتوانستم حضوری خدمت برسم عذر خواهی میکنم به امید دیداروخدا نگهدار

  3. غلام حسین سخاوت

    علیکم السلام با سپاس بیکران ازشما برادر عزیز ویار دیرین دوران مقدس وهمه دوستان بهقول مقام معظم رهبری امروز زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست ما سربازان ولایت وبازمندهگان شهدا هر گاه پرچم از دست سرداری بیفتد سرداریدیگر انرا برداشته و به میدان خواهد امد درود خدا بر پدر ومادر وشهید بزرگوار تان مسعود خشت چین خدا نگهدار