دانشمند گردان
شهید عبدالحسین صحتی
عبدالحسین متولد سال ۱۳۴۳ بود واز اولین روزهای تحمیل جنگ، یعنی در سن شانزده سالگی یک پای ثابت مسجد پاسداران و جبهه های پدافندی جنوب بود.
در عملیات فتح المبین همراه با رزمندگان گردان عمار وارد عملیات شد.
عبدالحسین صحتی در باره ی آن چیزی که در این عملیات شخصا شاهد بوده می گوید: ما از منطقه کوت گاپون وارد عمل می شدیم، در مسیر پیشروی، با آتشباری بی امان یک تیر بار مواجه شدیم که همه ی ما را زمین گیر کرد.
هرکدام از بچه ها که برای انهدام این سنگر، کوچکترین حرکتی می کرد، شهید یا مجروح می شد.
پس از استغاثه به درگاه الهی، دوستان ما به سمت سنگر شلیک کردند بدون آنکه دقیقا بتوانند روی آن تمرکز کنند. جالب اینکه تیربارچی خاموش شد.
وقتی بالای سر تیربارچی عراقی رفتم متوجه شدم که سر او از وسط به دونیمه شده. گویی با شمشیر یه فرق او ضربه زده باشند
ما این واقعه را لطف و عنایت خداوند دانسته و خدا را بر این منت بسیار شکر نمودیم.
عبدالحسین هوش، استعداد و حافظه ی بسیار قوی ای داشت. او که بخاطر حضور مستمر و مداوم در جبهه ها امکان حضور درکلاس های دبیرستان را نداشت. بصورت انفرادی و متفرقه با تهیه کتاب های درسی به مطالعه می پرداخت. و عجیب تر آنکه او برای دانش آموزانی که توفیق حضور در جبهه و جنگ را نداشتند کلاس تقویتی و رفع اشکال برگزار می کرد و درس سنگینی مثل فلسفه را برای دانش آموزان سال های بالاتر با استادی هرچه تمامتر تدریس می کرد. هرگز لحظه ای از وقت خود را بیهوده هدر نمی داد.
مطالعات دینی، فلسفی، اخلاقی و اجتماعی، از او یک اسطوره ی علمی ساخته بود. حرکات و سکنات صحتی تناسب ویژه ای با بار بسیار فراوان علمی او داشت. در حالیکه هنوز به هیجده سالگی نرسیده بود، وقتی با فضلایی که به جبهه می آمدند هم کلام می شد فکر می کردند دروس خارج فقه ا در حوزه گذرانده است. برای مطالعه احادیث سعی می کرد اصلی ترین متون را پیداکند. در نقل روایت و یا حادثه و جریان تاریخی اصرار داشت تا سلسله روات را معرفی کند.
جناب حجت الاسلام دکتر احمد عابدینی که از ابتدای جنگ همپای رزمندگان دزفول در گردان بلال و لشکر حضرت ولی عصر عج حضور داشتند می گویند: اواخر سال ۱۳۶۱، وقتی عازم قم بودم آقای صحتی لیست بلند بالایی از منابع اسلامی روی برگه ای نوشتند تا از قم برایش تهیه کنم. و من خدا را گواهی می گیرم، در شرایطی که طلبه ای با ده سال سابقه بودم اسم برخی از این منابع را نشنیده بودم.
پس از پایان عملیات مقدماتی والفجر، سردار عزیز حاج محمدرضا اکرام فر( چاییده)جلسه ای برای خداحافظی از گردان تشکیل داد و به هریک از فرماندهان گردان بلال مطابق ظرفیت و خصوصیاتی که داشت یک لقب اعطا نمودند.
دراین جلسه از صحتی هبجده ساله با عنوان دانشمند گردان یاد نمودند. عنوان با مسمایی که با صلوات و تکبیر گردان تایید شد.
عبدالحسین صحتی، فرمانده پایگاه بسیج و جلسات قرآن مسجد پاسداران و کادر ثابت بسیجی گردان بلال که در هیچ مأموریتی از گردان غایب نبود، در کنار فعالیت های مختلف ذکر شده، درامتحانات دبیرستان هم بصورت متفرقه شرکت نموده و با معدل بالای ۱۹ دیپلم گرفت و در کنکور سراسری در دانشگاه دولتی اراک پذیرفته شد.
عبدالحسین صحتی یک چهره علمی و اخلاقی برجسته بود که رفتار و مشی معمولی اش را تنها می توان با علمای فرهیخته حوزوی مقایسه کرد. از چنان وقار و متانتی برخوردار بود که حداقل بیست سال از انچه سن داشت بزرگتر می نمود.
شجاعت زایدالوصفی داشت، از مرگ ابایی نداشت و از پذیرفتن هرگونه ماموریتی شانه خالی نمی کرد. مجروحیت های مکرر باعث نمی شد تا جبهه را ترک نماید.
در پدافندی پاسگاه زید، در عملیات بدر و در عملیات والفجر۸ با وجود آنکه زخم های عمیقی برداشته بود لیکن پس از انجام عمل جراحی و پانسمان بلافاصله از بیمارستان صحرایی خود را به خط رسانده و هرگز حاضر به ترک جبهه نبود. پنجمین سال جنگ و انجام عملیات پیروزمندانه والفجر۸ با اتمام موفقیت آمیز ماموریت گردان بلال پایان می یافت.
در این مأموریت شهادت برادرانی مثل فرج اله پیکرستان، عبدالمحمد مشاک، حمید کیانی، حسین انجیری، جمال قانع که از ارکان ثابت گردان بودند و سابقه همرزمی چند ساله با بقیه کادر داشتند باقیمانده کادر ورزیده و عاشق شهادت گردان را در اندوهی عظیم فرو برده بود.
آنان مثل دانش آموزان بسیار درس خوانده ای که ناباورانه در امتحان مردود شده باشند، سردر گریبان برده و حاضر به ترک منطقه عملیاتی نبودند. به آنها گفته شد برای تجدید قوا به عقب برمی گردید. دو سه روزی به مرخصی آمدند ولی خود را خجل و شرمسار می دیدند.
دوستانش می گویند، عبدالحسین هم به مرخصی آمد و علی رغم آنکه قبلا زخم برداشته بود ولی حاضر به استراحت نبود. گویی روح و جان او در منطقه جا مانده است. مجددا به اتفاق کادر گردان بلال به منطقه برگشتند. اما مأموریت گردان پایان یافته اعلام شد. و می بایست بنه گردان را برمی گرداندند.
از شب تا به صبح وسایل و امکانات گردان را به غرب بهمنشیر منتقل نمودند. و خدا می داند در استجابت دعای کدام عاشق دلسوخته بود که درست در لحظه ای که ناامیدانه منطقه را ترک می کردند با بمباران هواپیماهای عراقی کادر گردان بلال یکجا به آسمان پر کشید و عبدالحسین نیز در کنار سی و سه لاله خونین کربلایی بلال، آسمانی شد.
راهشان پر رهرو و مستدام باد . خداوندا مارا بر راه شهدا ثابت قدم بدار .
نگارنده: علیرضا زمانی راد