تو از اون بدتری (To aoo batari)
دایی کوچکترم تعریف می کند:
من و برادرم در کودکی خیلی شیطان بودیم و تش را روی آب می گلنیدیم.
مرحوم پدرمان هم که قدری تندمزاج بود معمولا از دست شیطنت های ما عاصی بود.
یک روز من بیکار، جلوی درب خانه نشسته و هوا می خوردم، همان موقع برادر بزرگترم طبق معمول شیطنتی کرده بود و پدرم برای تنبیه به دنبالش دوید اما برادرم به دهلیز خانه دویده از جلوی من رد شد و به کوچه گریخت.
پدرم که تا درب منزل تعقیبش کرده و از دستیابی به او ناامید شده بود ، بدون
معطلی پس گردنی محکمی نثارِ گردنِ من کرد.(تَسِ قایُمی – Tase ghaiomei)
من که غافلگیر شده بودم با بغض و تعجب نالیدم:
« پَ اَ چه مُنه بزنی؟»
(پس چرا مرا میزنی؟)
پدرم با چهره ای طلبکار پاسخ داد:
« تُ اَ او بَتَری» (تو از اون بدتری)
گوینده ی خاطره : آقای سین.الف
منبع: وبلاگ دزخند
خییییییلی جالب بود.
سلام.
«دزخند» با چند خاطره ی خنده دار و شیرین جدید به روز شد.
منتظر تشریف فرمایی شما و دوستان هستیم.
علیک السلام
به روی چشم
سلام علیکم و رحمت الله.
خدا را شکر.
ما مزد امروزمان را گرفتیم.
خستگی از تنمان در رفت.
قصدمان همین است که لبخندی بر همشهریان بنشانیم.
الحمدلله که موفق شدیم.
با دلگرمی ادامه خواهیم داد.
بازهم به ما سربزنید و دمی در کنارِ خاطرات شاد و لغزهای شهرمان بیاسایید.
« دزخند » همیشه منتظر تشریف فرمایی شما و دیگر همشهریان خوش ذوق و بانشاط است.
یاعلی
علیک السلام و رحمه الله
از شما بسیار متشکرم. خوب فعالیتی را شروع کرده اید. برایتان آرزوی موفقیت داریم. فکر می کنم بزودی جای بسیار خوبی در بین وبلاگ های مهم پیدا می کنید. شک نکنید که جوانان ما استقبالی خوبی از نوشتارهای شما می کنند. ان شاءالله
سلام علیکم.
لغزهای دزفولیِ شما با نام خودتان در «دزخند» درج می شود.
به علاوه
به برترین لُغُزپردازِ سال ، مبلغ یک میلیون ریال پاداش و لوح ِ افتخارِ «لُغُزپردازِ برتر» اهداء می گردد