راوی: عبدالمحمد مقامیان پور
عملیات والفجر 4 در مورخه ی 62/7/27 که شروع شد ما آماده موشک باران دزفول بودیم چون هر موقع در جبهه ها عملیات می شد دزفول باید بمباران و موشک باران می شد. تا پیروزی رزمندگان را تلخ کند. روز جمعه بود، رزمندگان به مسجد جامع و برای نماز جمعه آمده بودند مردم و بسیجیان دزفول مثل هر جمعه دیگر در نماز شرکت داشتند. مثل هفته گذشته در نماز جمعه به رزمندگان نهار صلواتی دادیم. یکی از بسیجی ها با صدای بلند می گفت: نهار، قند چایی صلواتی، و روی پلاکادر فلش راهنما زده بودیم.
خوشبختانه همه ی رزمنده ها برای صرف ناهار و چای به سمت حسینیه پیر نظر رفتند و ما هم چون میزبان بودیم به اتفاق برادران به طرف حسینیه پیرنظر حرکت کردیم. نیروهای رزمنده که همه ی آنها از رزمندگان اعزامی بودند نهار را خوردند و عده ای جهت استراحت به داخل مسجد آمدند و به صورت درازکش در سالن مسجد خوابیدند و جمعی دیگر به حمام جهت استحمام که در سمت راست مسجد بود رفتند.
خانه ی ما در بازار قدیم روبروی مسجد بود. عصر آن روز من در منزل بودم. وضع بسیار عادی بود بچه های بسیج مسجد جامع هم در مسجد حضور داشتند. ساعت حدود 5:30 دقیقه عصر، ناگهان صدای انفجار مهیبی دزفول را لرزاند. وقتی به دود و گرد و خاک آن نگاه کردم متوجه شدم که حمام و حسینیه پیر نظر را زده اند فوری به محل حادثه آمدم. مردم سیل آسا به کمک آمده بودند. الحمدالله حسینیه پیر نظر کسی نبود همه متفرق شده بودند ولی حمام که در حدود 40 رزمنده در آن بود کاملا منهدم شده و همه در آنجا شهید شده و تعدادی نیز مجروح شده بودند، یکی از بدترین روزهای جنگ و موشک بارانها حادثه ی 62/7/30 یعنی سه روز بعد از عملیات والفجر 4 بود.
حادثه ی وحشتناکی بود و خون شهدا همه ی جای حمام را آغشته کرده بود، مثل کربلا، ماشین آتش نشانی تا شب فقط خون را می شست. 35 نفر شهید شناسایی شدند و 55 مغازه و 60 خانه ویران شدند. هنوز ما در حال امداد رسانی بودیم که دو موشک دیگر به محله ی قلعه منزل حسن بویزه و حسینیه ی لاستیک بران اصابت کرد که هدف صدام آن بود که مردم و امدادگرانی که در حال کمک رسانی به نقطه اول بودند را قتل عام کند. ولی خداوند کمک کرد و موشک با فاصله اصابت کرد. اما تعداد زیاد شهدای این منطقه دوباره دزفول را عزادار کرد. خانواده ی بویزه همگی بجز دو نفر شهید شدند. دو روز بعد، از روی خرابه ها شهدا تشییع شدند.
نگارنده: ناصر آیرمی
برگرفته از کتاب جغرافیای حماسی دزفول اثر غلامحسین سخاوت و ناصر آیرمی
در کل موشکباران ها محمد علی سر شیری حضور داشت ودر همین محل 40 نفر شهید شد او اجساد را جمع می کرد وخودش مجروح شد لطفا از او هم مطلب بزنید دوست شما محمود سخاوت منش
سلام
به روی چشم
مطلب زیبایی بود
باسلام خدمت شما…از اینکه از رزمندگان و ایثارگرانی که از ذهن مردم فراموش شده اند در اینجا یاد شده سپاسگزار میباشم…گرچه هیچ کاری از دیدخداوند متعال پنهان نیست….امیدوار هستم مطالب بیشتری از تلاشهای مردان و زنان غیور دزفولی گفته شود…با آرزوی بهترینها برای همه مسلمانان جهان.
علیک السلام
از لطف شما متشکریم. ان شاءالله سعی ما این است که آنچه را شما فرمودید انجام دهیم.
باسلام لطف کنید تاریخ روز ساعت اصابت موشک به مسجد جامع وحمام را بنویسید چون آن روز بنده با وستم جلوه درب حمام اصلاح صلواتی بود سر صورت رااصلاح بعد رفتیم حمام وشامپو تک نفره ازحمامی خریدیم بعداز حمام گفتم برویم نماز در مسجد نماز ظهر وعصر بخوانیم دوستم گفت تا برویم اهواز بلیط بگیریم دور میشود در اهواز نماز می خوانیم ما حرکت کردیم روی پل که رسیدیم موشک خور به مسجد وحمام گرخاک زیادی شده بود وشیشه های جساختمان ها تا پل میرسید برگشتیم برای کمک کردن اگر کسی زیر آوار است نجات دهیم تاشب بودیم بعد رفتیم اتوبوس رفته بود باتاکس سواری کراچیهکش رفتیم به شیراز جلال اسکندری آن زمان سرباز درجبهه کردان 1954 زرهی قدس بودم
علیک السلام موشکباران مسجد جامع در ساعت 37/17 دقیقه عصر روز جمعه 30/7/1362 می باشد.
ساعت 12 بود که من و وستم به مرخصی می رفتیم از بعد اذان صبح از خط شرهانی حرکت کردیم ساعت 12بهدزفول رسیدیم یک آقای جلو حمام صلواتی ریش ومو کو تاه می کر د دوستم مو وریش کوتا کد رفتیم حمام بعداز حمام نماز ظهر وعصر در مسجد خواندیم بعد از نماز راه افتادیم رفتیم برای سوارشدن مینی بوس برویم اهواز که نزدیک پل که شدیم موشک خورد در مسجد وحمام سال 62