شهید رمضان

shahid-norafshan.majdedez

شهید غلامعلی نورافشان(قالوندی)

ستایش مخصوص پروردگاری است که هدایتش را شامل حالمان کرد و اگر او هدایتمان نمی کرد خود راه را نمی یافتیم وبا درود به شما رهیافتگان کوی دوست
نوجوانان همپیمان
اولبن باری که اورا دیدم، قبل از اعزام نیرو برای عملیات بستان بود.
متولد سال ۱۳۴۶ بود، یعنی چهارده سال بیشتر سن نداشت، ولی با هیچ استدلالی نمی شد از رفتن او به جبهه جلوگیری کرد.
آنها تعدادی نوجوان هم سن بودند که با انواع ترفندها توانسته بودند رضایتنامه های خود را به امضا برسانند، چهارده، پانزده و شاید بزرگترینشان شانزده سال بیشتر نداشت.علیخانی، مجدی، چوبتراش، آیرمی، محمد سعید، نورافشان(قالوندی) را از مسجد امام محمد باقر بخاطر دارم. البته کسان دیگری هم مثل سیدجولا و قاسم زاده بودند که، اگر چه شانزده و هفده سال بیشتر نداشتند ولی تابلو نبودند.
هم سن و هم قیافه و هیکل آنها داد میزد که نوجوان اند. در سالهای اول جنگ برای اعزام نیروهایی با این سن و سال ممنوعیتی وجود نداشت.
اولین نفر از گردان
برای عملیات بستان هنوز دزفول تیپ مستقل نداشت، لذا نیروهای اعزامی از دزفول در قالب یک گردان تحت فرماندهی تیپ امام حسین(ع) اصفهان بودند. گردانی که بعدا در عملیات فتح المبین نام موذن پیامبر را گرفت و شد گردان بلال.
یک گروهان ویژه بنام گروهان ارکان تشکیل دادیم و وظیفه ی امدادرسانی به مجروحین و تخلیه اسرا را برایش تعریف نمودیم و نیروهایی که جثه ی ضعیفتری داشتند به این گروهان منتقل نمودیم. ولی غلامعلی نورافشان (قالوندی) حاضر نشد این گروهان را همراهی کند. او کوشش فراوان کرد تا به فرماندهان ثابت کند که چیزی از سایر جوانان رشید گردان کم ندارد. و سرانجام موفق شد بعنوان تک تیرانداز دسته، ما را همراهی کند.
پاره های آهن
ایمان هایی که در روایات از آنها به پاره های آهن تعبیر شده، ایمان امثال غلامعلی هاست. او با این سن کم در پاتک های وحشتناک تنگه چزابه مرگ را به سخره می گرفت.
در پاتکی که تا پایان جنگ مثل آن کمتر دیده شد و گفته می شود، صدام شخصا آنرا هدایت می کرده، غلامعلی نوجوان چهارده ساله مسجد امام محمد باقر (ع) دزفول، چون کوه استوار ایستاد و روحیه بخش سایر جوانان بزرگتر از خودش بود.
نوجوانان مرد
یکی از معجزات غیرقابل انکار دفاع مقدس حضور نوجوانانی با سن شناسنامه ای کم ولی با روح های بلند و بعضا توان های جسمی سترگ است.
بی شک عنایت ویژه خداوند و گزینش الهی و توسعه در علم و عقل و جسم آنان در کار بوده است. (و زاده بسطه فی العلم و الجسم)
در همان زمانی که نوجوانانی پر شور، سر از پا نشناخته، عاشقانه وارد میادین نبرد با قوی ترین ارتش زمینی دنیا که مورد حمایت همه مستکبران جهانی بود، می شتافتند. بودند جوانان و مردانی که علی رغم داشتن سینه ستبر، جرات و جسارت خطر نداشتند.
در اولین ماموریتی که غلامعلی و تعداد بیشتری از نوجوانان ۱۴، ۱۵ ساله دزفول در باز پس گیری بستان و مقابله با سنگین ترین پاتک های آن، چون کوه ایستادگی کردند.
بودند کسانی که عمری در میادین شهر، زنجیر پاره کرده و حتی از آنان با پیشوند پهلوان یاد می شد، ولی از میانه راه بازگشتند و تا آخر جنگ نیز به این وادی پا نگذاشتند.
شعار دادن واز مرگ سخن گفتن تا آنگاه که محک تجربه به میان نیاید آسان است. اما در مقام عمل آنقدر سنگین و سخت هست که خداوند خود را خونبهای شهید معرفی کرده؛ و درک این حقیقت هم ایمانی می خواهد به بزرگی ایمان شهدا.

IMG-20140713-WA0000

نوجوانی به صلابت یک مرد
برای عملیات فتح المبین که اعزام شد با وجودی که کمتر از شش ماه به سن او اضافه شده و تازه پا به پانزده سالگی گذاشته بود، اما در قامت یک جوان با چهره یک نوجوان ولی با سیرت و درایت یک مرد حاضر شد.
کمک آر پی چی زن شد و در کنار آن هم مسؤل تدارکات دسته، آنچنان با وسواس و عدالت انجام وظیفه می کرد که تحسین بزرگان را برانگیخته بود.
به هنگام شکستن خط و انهدام سنگرهای دشمن چنان با جسارت و تهور به پاکسازی سنگرها می پرداخت که ترسیدم جانب احتیاط را رعایت نکند و این بود که با تشر او را برگرداندم.
برات شهادت
عملیات بیت المقدس و آزادسازی خرمشهر را در حالی شرکت نمود که برای خودش یک کماندو شده بود با کلی تجربه عملیاتی مفید و بی تاب شهادت.
غلامعلی از نمازهای شب و گریه های مداوم در سجده های طولانی برات خود را گرفته بود، ولی برای رسیدن به عند ربهم و دیدار پروردگار عالمیان بی تابی می کرد.
می ترسید از این قافله و خیل شهیدان جا بماند، از سخت جانی خود به تنگ آمده بود.
همرزمانش گریه او را در عملیات بیت المقدس و آزادسازی خرمشهردر عدم وصول به فوز شهادت گواهی می دهند
شاید این تصویر به ذهن شما خطور کند که گویی من و همرزمانم مرگ و شهادت در عنفوان نوجوانی و جوانی را هدف فرض کرده ایم.
نه، چنین نیست. هدف ما یاری دین خدا؛ اطاعت از ولی امر مسلمین؛ حفظ ناموس و شرف ملی؛ دفاع از آب و خاک میهن و تامین امنیت و آسایش هموطنانمان بوده وهست و در این راه احدی الحسنیین یکی از دو پیروزی را در آغوش می گرفتیم. و شهادت هم پیروزی ای بود. که یاران سعادتمندمان در آغوش گرفتند.
دوستان من شهادت را انتخاب کردند تا در سایه ایثار آنها جامعه ایمن باشد و زندگی آنان همواره با عزت و سربلندی تداوم یابد. شهادت را در اوج نوجوانی و جوانی و غلیان خواسته ها و تمایلات نفسانی برگزیدند تا ایمان جامعه پا بر جا بماند.
غلامعلی نورافشان، برای چهارمین عملیات رهسپار میدان شد و واینبار رمضان بود که اورا از چشمه ی لایزال فیض الهی سیراب نمود و در سی ام تیرماه ۶۱، در سن پانزده سالگی شربت شیرین شهادت را سرکشید و هم اکنون نیز نزد پروردگار خود، روزی می خورد و همراه با دوستانش بر عملکرد ما نظاره میط نماید.
نامش بلند و پر آوازه و راهش مستدام و پر رهرو باد.

نگارنده: علیرضا زمانی راد

درباره رایحه

پیشنهاد ما به شما

این داستان نمی تواند اتفاقی باشد؛ سه بار کنایه و تقابل جویی با فرمایشات رهبر انقلاب در دو سخنرانی روحانی/ حداقل التزام عملی به ولایت فقیه چقدر است؟!

گروه سیاسی – رجانیوز: بررسی سخنرانی روزهای اخیر رئیس جمهور، پس از بحران خوزستان و …