«پیشرفت و ارتباط آن با علوم انسانی» در گفت وگو با حجتالاسلام خسروپناه پیشرفت کنونی، پیشرفت ایرانِ مدرن است اما ناقص، چون مدرن را کامل نفهمیده
خبرگزاری تسنیم: رئیس موسسه حکمتوفلسفه میگوید: جامعه برای پیشرفت باید در گام نخست بیداری فکری و رفتاری پیدا کند، در گام دوم به مدلی از عقلانیت برسد و در گام سوم عقلانیتش به جریان تبدیل و سپس حکومت تشکیل شود؛ پس از آن میشود از پیشرفت حرف زد.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، متن زیر گفتوگو با حجت الاسلام عبدالحسین خسروپناه رئیس موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران با موضوع «پیشرفت و ربط آن به علوم انسانی» است که در فصلنامه تخصصی علوم انسانی صدرا منتشر شده است و اکنون بدون هیچ تغییری در تسنیم بازنشر میشود.
حجتالاسلام عبدالحسین خسروپناه که دروس خارج فقه و اصول را در محضر اساتیدی همچون آیات عظام وحید خراسانی، فاضل لنکرانى، جعفر سبحانی، ناصر مکارم شیرازی گذرانده است. تحصیل دروس تخصصى کلام اسلامى را در کنار دروس خارج فقه و اصول در سال 1370 شمسی آغاز کرده و در سال 1374 در مقطع دکتراى کلام اسلامى با رتبه اول از دانشگاه امام صادق(علیهالسلام) فارغ التحصیل شد. وی از سال 1370 شمسی در کنار تحصیل به فعالیت پژوهشى فردی و جمعی اشتغال ورزیده و مدیریتهای پژوهشی و اجرایی خُرد و کلان داشته است که از آن جمله میتوان به ریاست موسسهی پژوهشی حکمت و فلسفه ایران اشاره نمود.
حجتالاسلام خسروپناه در این گفتوگو با اشاره به برداشتهایی که از پیشرفت میشود میگوید پیشرفت در واقع حاصل کار و عمل است که لازمهی آن بیداری است و برای آن باید با حرکت تدریجی مبتنی بر آموزههای دینی به پیش رفت. وی تفاوت پیشرفت غربی با پیشرفت اسلامی را تکیهی پیشرفت اسلامی بر آموزههای وحیانی و قرآنی میداند و معتقد است پیشرفت های غربی به دلیل تکیه بر عقل ناقص بشری ناقص بوده و غایت مشخصی ندارد.
استاد اگر موافق باشید از تعریف پیشرفت به معنای عام و پیشرفتاسلامی این گفتوگو را شروع کنیم؟!
ابتدا بهعنوان مقدمه عرض میکنم که پیشرفت یک حقیقتی است که میتواند یک معنای مصدری داشته باشد یا یک معنای اسم مصدری پیداکند. اگر معنای مصدری به پیشرفت بدهیم ذو مراتب است. اولین گامی که برای رشد یک کشور برداشته میشود، میتوان پیشرفت را به آن کشور نسبت داد. اگر آن را اسم مصدر یا حاصل مصدر بگیریم، یعنی نتیجهی حاصل رشد راپیشرفت بدانیم آنوقت پیشرفت یک حقیقتی است که با پیمودن گام ها و مراحلی به دست می آید که اولین گام آن شاید بیداری باشد. یک جامعه برای پیشرفت باید بیداری فکری و رفتاری پیدا کند و در گام دوم به یک مدلی از عقلانیت برسد و در گام سوم مدل عقلانیت به یک جریان تبدیل و سپس حکومت تشکیل شود و پس از اینکه حکومت تشکیل شدآن موقع میشود از پیشرفت صحبت کرد و به آن رسید.
سپس وارد مرحلهی تمدن میشویم. پیشرفت یک گام مقدم بر تمدن است ولی چون در اینجا طبیعتاً صحبت از پیشرفت اسلامی است، طبعاً پیشرفت اسلامی مقدم بر تمدناسلامی است. بعد از بیداری، عقلانیت اسلامی، تحقق عقلانیت اسلامی و تبدیل شدنش به یک جریان، یعنی به یک جمعیت مدیریت شده ی تأثیرگذار بریک جامعه و بعد به یک حکومت اسلامی پیش میآید، وقتی یک حکومت اسلامی شکل گرفت جامعهی اسلامی به معنای دقیق کلمه شکل پیدا میکند و در نهایت پیشرفت اسلامی و تمدن اسلامی پدیدار میشوند. بنابراین با یک نگاه، هر فعالیتی که جامعه را به سوی رشد و تعالی سوق دهد، فعالیتی در راستای پیشرفت است. اما اگربه معنای اسم مصدری در نظر بگیریم و پیشرفت را نتیجه بدانیم و بگوییم این جامعه، جامعهی پیشرفتهای است زمانی است که این مراحلی که عرض کردم طی بشود.
از نظر من پیشرفت نوعی تغییر تدریجی تکاملی است که در راستای هدف معین و تفکر و مبانی فلسفی خاصی باشد، این پیشرفت به معنای عام است. در هر جامعهای، اگر تغییر تدریجی در راستای هدف و تفکر تعیین شده صورت بگیرد پیشرفت اتفاق میافتد. ممکن است این هدف در نظام سوسیالیستی، عدالت و در نظامهای لیبرالیستی، رشد سرمایه باشد و اینها مبتنی بر مبانی فلسفی خاصی میباشند چرا که پیشرفت،حتماً از آبشخور فلسفی بهره میبرد. ممکن است این فلسفه مثلاًپوزیتیویستی و یا فلسفهی اگزیستانسیالیستی باشد یا اگر مقداری عامتر بگیریم فلسفهی ماتریالیستی، سکولار یا اومانیستی باشد. پس در هر پیشرفتی، تغییری تدریجی نهفته است و در آن تغییر تدریجی، باید تکاملی باشد و این تکامل ناظر بر هدف و برگرفته از یک مبنای فلسفی است.
اگر با استفاده از تفکر فلسفی، پیشرفت به معنای اسلامی را تعریف کنیم. پیشرفت اسلامی عبارت است از تغییر تدریجی تکاملی کوثری جامعنگر مبتنی برحکمت اسلامی. تغییر در مقابل ثبات هست و ثبات با پیشرفت جور در نمیآید. تغییر تدریجی در مقابل تغییر دفعی است. پیشرفت دفعتاً حاصل نمیشود بلکه به صورت تدریجی است. تغییر تکاملی در مقابل تغییر انحطاطی و عقبگردی است. یعنی اگر تغییری در جامعه صورت پذیرد اما نگذارد استعدادهای نهفتهی جامعه به فعلیت تبدیل بشوند این انحطاط است. اگر استعدادهای بیشتری از جامعه به فعلیت برسند پیشرفت تکاملی است. مقصود از تغییر کوثری، تغییری است که در راستای به فعلیت رسیدن من فردی یا اجتماعی انسان است. به عبارت دیگر، اگر تکامل ملکی در راستای تکامل ملکوتی باشد تغییر کوثری شکل میگیرد. ولی اگر نه، فقط تکاثر و جمعآوری مسائل دنیوی و ملکی باشد و اصلاً نظری به ملکوت و معنویات نداشته باشد این تغییر کوثری نخواهد بود. مقصود از تغییر جامعنگر، این است تکامل همه جانبه باشد که هم مادی- معنوی و هم فردی- جمعی باشد. پس پیشرفت اسلامی عبارت است از تغییر تدریجی تکاملی کوثری جامعنگر و مبتنی برحکمتاسلامی. یعنی هستیشناسی، معرفتشناسی، انسانشناسی، ارزششناسی و دینشناسی اسلامی است که عقبهی هستها، نیستها، بایدها و نبایدهای این تغییر را تأمین میکند.
استاد در همین جا اگر صلاح میدانید به بحث مؤلفهها و ابعاد مهم توسعهی کوثری و تفاوتش با توسعهی مرسوم و تک بعدی غربی بپردازیم.
مؤلفهها یکی هستند. یعنی فرض کنید که ما اگر عقلانیت، دانش، صنعت، سلامت، امنیت، معنویت، معیشت، هنر، سیاست و… را به عنوان مؤلفههای پیشرفت و تمدن بدانیم همهی اینها در هر پیشرفت و تمدنی وجود دارد. یعنی هیچ جامعهای نمیتواند با هر مبنایی دم از پیشرفت بزند ولی تحولی در عقلانیت، دانش، معیشت، امنیت و مؤلفههای دیگر او نیافتد، چون اینها مؤلفههای پیشرفت است. اما تفاوت درمبانی، روش، رویکرد و اهداف است و الاّ در مؤلفهها با یکدیگر تفاوتی ندارند. ممکن است یک مدل از پیشرفت به پیشرفت امنیتی توجه داشته باشد و بخش دیگری را لحاظ نکند.
اینکه گفتم پیشرفتاسلامی باید جامعنگر و همهجانبه باشد یعنی باید به عقلانیت، دانش، امنیت، سلامت، معیشت و همهی عرصهها توجه کند. ممکن است یک تئوری پیشرفت باشد که یک بخش را بگیرد و به بخش دیگری توجه نکند که در این صورت ناقص است. مثلاً همهی تئوریهای پیشرفت در تفکر مدرن چون مبتنی بر عقلانیت مادی(سابجکتیو)1 است اصلاً توجهی به منبع معرفتی وحیانی ندارد و از آن هیچ استفادهای نمیکند ولی حتماً یک مدل عقلانیتی دارد. اما در الگوی پیشرفتاسلامی عقلانیت اسلامی است که هم عقل نظری و عملی را قبول دارد و هم به منبع وحیانی الهی توجه دارد و از آن بهره میبرد. یا مثلاً ممکن است بعضی از تئوریهای توسعه در دورهی مدرن به معنویت توجه نکنند و بعضی هم ممکن است توجه داشته باشند که البته بیشتر مادی است. ولی ما بیشتر معتقد به معنویت اسلامی هستیم.
منظور جنابعالی از معنویت چیست؟ تفاوت معنویت اسلامی با معنویت سابجکتیو در چیست؟
معنویت دو معنا دارد: یکی معنای هستیشناسانه و پذیرش عالم ملکوت، معنا و پیوند عالم ملک با ملکوت و دیگری معنای روانشناسانه است، یعنی احساس آرامش و احساس به معناداری زندگی. درواقع تئوریهای توسعهی مدرن میتواند به معنویت روانشناختی توجه کنند اما یا اصلاً نمیتواند از معرفت هستیشناسانه سخن بگوید یا تا آنجایی که عقلش رسیده ناقص میتواند از آن دم بزند. چرا که باتوجه به عقلانیت ریاضی سابجکتیوی که مجزای از وحی و عالم ملکوتی خدایی و ماورایی و متکی بر عقل بشری است لذا معنویت ملکوت و هستیشناسانهاش ناقص خواهد بود چرا که عقل بشری ناقص است.
اما اگر شما معنویت را اسلامی «الدنیا مزرعه الاخره» و عالم ملک تابع عالم ملکوت گرفتید، عالم ملکوت معنا پیدا میکند نه به این معنا که به دنیا و ملک توجهی نشود. بلکه به مؤلفهی عقلانیت، دانش، معیشت، سلامت، امنیت و همهی اینها نیز میپردازد اما معیشت، امنیت و سلامت غایت خاصی پیدا میکند. بنده به تفصیل به این مؤلفهها با نگاه تمدنی در جلد سوم کتاب کلام نوین اسلامی پرداختم و نشان دادم که چه تفاوتی بین اینها در مؤلفههای اسلامی با این مؤلفهها در جامعهی مدرن وجود دارد.
اگر بخواهید همان مواردی که در کتاب فرمودید را به شکل مجمل برای افرادی که میخواهند این موضوعات را دنبال کنند و از آن خط بگیرند و متوجه بشوند که موضوع دقیقاً و عیناً چیست بیان کنید، چه مباحث عمدهای را میتوان طرح نمود؟ بهعنوان نمونه از نظر شما معیشت کوثری با معیشت تکاثری چه تفاوتی دارد؟
یک تفاوت در مبنا است. وقتی هستیشناسی اسلامی و الهی را پذیرفتیم دیگر هستی برابر با ماده و منحصر به عالم ملک نیست عالم ملکوت هم ساحتی از هستی است و بعد ما هرگونه فعالیت معیشتی در این عالم انجام میدهیم یک ظاهر و باطنی دارد. مثلاً انسان میخواهد مال مردمی را بخورد و دزدی کند این ظاهرش است که مال مردم راخورده اما باطنش آن است که آتش میخورد. این که خدای متعال میفرماید: «ان الذین یاکلون اموال الیتامی ظلماً انما یأکلون فی بطونهم نارا » این دارد معیشت کوثری و مبتنی بر پیوند بین ملک و ملکوت را بیان میکند. یا وقتی دربارهی ربا صحبت میکند و رباخواری را محاربه با خدا معرفی میکند. در مدل معیشت مدرن این جمله برای او اصلاً معنادار نیست که رباخواری محاربه با خدا است چون آن عقلانیت سابجکتیویته به او، این معرفت را نمیدهد. این عقلانیت یک زاویهی دید خاصی به او داده و بسیاری از روزنههای معرفت و معیشت را برای او باز نکرده است. بنابراین این مبنا یک تفاوت معنائی حتی در معیشت درست میکند و طبیعتاً غایت معیشت را هم برایش عوض میکند. ممکن است غایت معیشت در یک تفکر مدرن این باشد که فقط ثروت یا قدرت افزایش پیدا کند. در واقع «الهکم التکاثر» در سیاست، قدرت و ثروت و اینها ظهور پیدا میکند اما اگر تئوری معیشت مبتنی بر یک غایت الهی باشد انفاق، صدقه و وقف معنا پیدا میکند.
از نظر جنابعالی رابطهی مقولهی پیشرفت با علوم انسانی چیست؟ به تعبیر روشنتر به نظر شما جایگاه علومانسانی در تحقق مقولهی پیشرفت چه خواهد بود؟
اولاً خود پیشرفت یکی از مسائل علومانسانی است و ما هر تئوری در تحول علومانسانی داشته باشیم، همان تئوری در پیشرفت معنا پیدا میکند. تئوری ما در این زمینه، علوم انسانی-اسلامی است لذا باید تئوری ما در پیشرفت، پیشرفتاسلامی باشد. علومانسانی بهخصوص در حوزهی علوم رفتاری-اجتماعی – که بیشتر بحث پیشرفت در همین حوزه قرار دارد- سه تا فعالیت انجام میدهد: توصیف انسان مطلوب، توصیف انسان تحقق یافته و نهایتاً نقد و تغییر انسان تحققیافته به انسان مطلوب. پیشرفت را هم باید با همین الگو دنبال کنیم. بر اساس الگوئی که در علوم رفتاری-اجتماعی داریم باید همین الگو را در پیشرفت به کار ببریم. ما یک پیشرفت مطلوب داریم که باید شناسائی بشود و یک پیشرفت تحققیافته داریم.
پیشرفت مطلوب، پیشرفتی اسلامی مبتنی بر حکمت اسلامی و بهدنبال مقاصد اسلامی است. پیشرفت تحققیافته، پیشرفت ایرانی مدرن است اما ناقص، چون که مدرن را کامل نفهمیده است. این پیشرفت جوابگوی نیازهای جامعه ما نیست و باید نقد و تغییرش بدهیم تا به پیشرفت مطلوب برسیم. باید ببینیم در علوم رفتاری-اجتماعی ازچه روششناسی استفاده کنیم، همان روششناسی در تئوری پیشرفت هم اثر میگذارد. بنده چون در بحث تحول علوم انسانی-اسلامی و اسلامیسازی علومانسانی معتقد به روش حکمی-اجتهادی هستم همان روش حکمی-اجتهادی در شناخت پیشرفت محقق و مطلوب و تغییر پیشرفت محقق به شرایط مطلوب را پیشنهاد میکنم.
پی نوشت
* دبیر هیئت حمایت از کرسی های نظریه پردازی، نقد و مناظره
منبع: خبرگذاری تسنیم