اصابت موشک به محله ی چولیان دزفول (1359/7/16)
موشک در محله چولیان به زمین نشسته بود و آنچنان تصویر وحشتناک و غمباری را به جا گذاشته که دل هر بینندهای را به درد میآورد. تنها چیزی که دیده میشد دود و گرد و غبار بود. من و چند نفر دیگر از اولین کسانی بودیم که به محل حادثه رسیدیم.
از بین گرد و غبار، زنی را با چهرهای پریشان و گریان دیدیم که فریاد میکشید و دخترش را صدا میکرد. او با مشاهدهی ما التماس میکرد و میگفت: شما را به خدا دخترم را پیدا کنید.
برای اینکه وقت را از دست نداده باشیم به جای دلداری به او گفتم تا قبل از انفجار موشک کجا بود. از لابهلای گریهاش گفت: تا چند دقیقه پیش دختر 8 سالهام 15 متر جلوتر از من در کوچه راه میرفت. محل آنرا که نشان داد شروع به جستجو کردیم طولی نکشید که دست کوچکش از زیر آوار بیرون آمد و به دنبال آن بدن زخمی و خون آلود او نیز از زیر مشتی خاک نمایان شد. با صدای نحیف و بدن زخمیاش میگفت که بهالحمدالله زنده مانده است. مادر که با اشکهایش چهرهی خون گرفتهاش را شستشو میداد مدام او را به سینهاش میچسباند و خدا را شکر میکرد که زنده مانده است. حالا دیگر مردم زیادی برای کمک آمده بودند. طولی نکشید که یک دستگاه لودر نیز به کمک مردم شتافت. کسی نمیدانست در کدام خانه چه کسی در زیر آوار مانده است. لودر شروع به کار کرد و بعد از برداشت چندین بیل خاک از خانههای تخریب شده فریاد عدهای از مردم بلند شد و از راننده لودر خواستند بیل لودر را خالی نکند و آنرا آهسته به زمین بگذارد. وقتی آن بیل را پایین آورد نصف تنه مردی در آن نمایان شد که نیم دیگر آن زیر آوار مانده بود. با تلاش زیاد قسمت دیگر بدنش را بیرون کشیدند و دو نیمه بدن را بر روی برانکارد گذاشتند و به سمت بیمارستان حرکت دادند. با دیدن این صحنه مردمی که ممکن بود بار دیگر در این محل با انفجار موشک تکهتکه شوند فریاد میکشیدند و شعار «جنگجنگ تا پیروزی» و «مرگ بر آمریکا و شوروی و صدام» سر میدادند و شعار میجنگیم میمیریم سازش نمیپذیریم فضا را پر کرده بود.
مردم آن شب را تا به صبح در محل حادثه به کمک نظامیان به سر بردند و به جستجوی اجساد شهدا و تخلیه و خاکبرداری منازل آسیبدیده پرداختند. اکثر مردم غیرنظامی در حال خواب در تاریکی شب بدون سنگر و جان پناه و بدون پیشبینی از اینکه ممکن است مورد اصابت موشکهای غولپیکر دو تنی قرار بگیرند به بستر رفته بودند تا فردایی نو و روشن را صبح کنند، اما همگی به سرای باقی شتافتند. فردای آن روز دوباره جوانان و جمعی دیگر از مردم به صحنهها آمدند و به جستجوی اجساد گمشده پرداختند و در سومین روز حادثه اجساد مطهر شهدا طی مراسمی خاص و باشکوه که در هیچ برهه از انقلاب سابقه نداشت تشییع شدند و در کنار شهدای انقلاب و جنگ تحمیلی در شهید آباد دزفول به خاک سپرده شدند.
راوی: غلامرضا نعمت
برگرفته از کتاب جغرافیای حماسی شهرستان دزفول اثر غلامحسین سخاوت و ناصر آیرمی