اولین معلم بسیجی شهید دزفول عبدالعلی افضل زاده
عبدالعلی به سال 1339 خورشیدی در شهرستان دزفول پا به عرصه وجود گذاشت و در دامان پدر و مادری از تبار شیعیان امیرالمومنین علی(ع) تربیت شد.
در شش سالگی به دبستان راه یافت وی دوران دبستان را با موفقیت طی کرد و وارد دبیرستان گردید و سپس وارد دانشسرای مقدماتی گردید. عبدالعلی انسانی پاک و مخلص و سربازی فداکار برای اسلام بود.
در رژیم شاه به علت پخش اعلامیه های امام خمینی(ره) دستگیر و زندانی گردید و مورد سخت ترین شکنجه ها قرار گرفت و توانست با هوشیاری و مقاومت هم خودش و هم دوستانش را که ساواک به دنبال آنها بود نجات دهد.
عبدالعلی قلبی مالامال از عشق به خمینی کبیر داشت و همین امر موجب شد تا اهل مسجد و نماز و جلسه قرائت قرآن شود، اکثر وقت او در بین نوجوانان مسجد نجفیه و تربیت نسل انقلاب گذشت.
او عاشق امام خمینی(ره) بود و در هر شرایطی آماده جانفشانی در راه انقلاب اسلامی بود با پیروزی انقلاب به صف پاسداران انقلاب اسلامی دزفول پیوست.
در زمان کودتای نوژه که دزفول و پاسداران انقلاب اسلامی شبانه روز آماده باش و در سرکوب ضد انقلاب که می خواست به وسیله ی مزدوران شاه با کودتای نظامی انقلاب را نابود و رژیم سلطنتی شاه را احیا کنند با لباس مقدس سپاه در کنار پاسداران دزفول حضوری فعال داشت و با شروع جنگ تحمیلی همواره در لباس یک نظامی مومن به یاری رزمندگان شتافت و سرانجام در سال دوم آموزگاری در تاریخ 10/ 9/ 1359 در محل تیپ دو زرهی دزفول از لشکر 92 زرهی استان خوزستان، در حالی که مشغول آموزش نظامی و فنون رزم بود مورد اصابت گلوله کلت کمری کالیبر 45 میلی متری یکی از همرزمانش قرار گرفت، گلوله به گلوی او اصابت کرده بود، بلافاصله او را به بیمارستان پایگاه وحدتی دزفول منتقل اما بر اثر خون ریزی زیاد و پاره شدن شاهرگش در همان محل به درجه رفیع شهادت نائل آمد و به خیل شهیدان کربلا پیوست.
آن زمان بنده مسئول تعاون سپاه بودم، شبی شهید حسین ناجی را به خواب دیدم می دانستم شهید شده، پرسیدم خیر است انشاالله برای چه کاری به دنیا آمده ای گفت: می خواهم بروم و از پدر و مادر عبدالعلی برای ضارب او رضایت بگیرم از خواب بلند شدم حیران و سرگردان، خابم را به نورعلی برادر شهید گفتم بلافاصله گفت الله اکبر درست است ما دیروز به دادگاه رفته ایم و برای ضارب که دوست قدیمی شهید بوده رضایت دادیم.
نگارنده:غلامحسین سخاوت