بسمه تعالی
مردم دزفول در عشق ورزی به اهل بیت پیامبر (ص) و پاسداری از فرهنگ علوی از دیر باز پیشتاز بوده و هستندو مؤید این مدعی، مردان بزرگی است که از این شهر به کشور عزیزمان ایران اسلامی معرفی نموده است.
با طلوع انقلاب اسلامی، مردم شهر دزفول جزء اولین کسانی بودند که به ندای امام خمینی(ره) لبیک گفتند و با عوامل رژیم شاه درگیر شدند. شهادت دلاور مردان و پیشقراولان شجاع این دیار در ابتدای انقلاب یادآور به خاک و خون افتادن مردانی است که در روز عاشورا و در رکاب ابا عبدالله الحسین(ع) به شهادت رسیده بودند.
اما تاریخ پر فراز و نشیب ما شاهد رشادت ها و ایثارگری مادران زجر کشیده ی شهدا است که جوانان برومند خود را در گمنامی و برا ی دفاع از اهداف انقلاب اسلامی به فرمان قائد عظیم الشأن انقلاب حضرت امام خمینی(ره) فدا نمودند. بطوری که هیچ اسم و نشانی ار آنها در دست نیست. این نوشتار نمونه ای از این رشاد هاست و مصاحبه ای با بانوی بزرگور دزفولی به نام خانم زهرا مهردادیان مادر بزرگوار شهید محمدعلی مومن از شهدای انقلاب اسلامی در دزفول است که توسط دست اندرکاران سایت رایحه صورت پذیرفته که توجه شما را به این مصاحبه جلب می نماییم:
رایحه: ابتدا خودتان را معرفی نمایید؟
به نام خدا من مادر شهید محمدعلی مؤمن، زهرا مهردادیان هستم.
رایحه: از خصوصیات شهید محمدعلی توضیحاتی را بفرمایید.
محمدعلی همیشه نسبت به حجاب خواهرانش و زنان فامیل بسیار حساس بود. نماز ایشان همیشه سرموقع و سه وقت در مساجد، خصوصا مسجد بازار و مسجد جامع و سایر مساجد و به جماعت به جا می آوردو از فعالیت در مساجد شهر لذت می برد و این در حالی بود که بیشتر اوقات روزه بود بارها می شد که از او سئوال می کردم چرا غذا نمی خوری و او می گفت: من روزه هستم. اگر دو لباس داشت یکی از آنها را به فقرا می بخشید.
بارها اتفاق می افتاد که می رفت و از بازار پارچه ی شلواری و پیراهن می خرید و به من می داد و تاکید می کرد که این پارچه ها را زیر چادرت پنهان کن و بدون این که اسم مرا بیاوری، برو و به فلان خانواده ی فقیر و بچه های یتیم بده.
پسرم 23 سالش بود و محصل بود و تابستان ها هم کار می کرد و مواقع بیکاری درس دینی و مذهبی به جوانان محل می آموخت.
حسینیه ی جنب منزل ما با تلاش بی وفقه ی او و با کمک اهالی محل ساخته شد و نامش را حسینیه امام علی (ع) گذاشتند.
رایحه: از اخلاق و منش شهید در خانه بفرمایید؟
شهید، همیشه لباس هایش را خودش می شست و اجازه نمی داد که من برایش شستشو کنم. یکبار به او گفتم: مادر دوست دارم لباس هایت را بشویم و او با مهربانی گفت: اشکال نداردحالا که که دلت می خواهد لباس هایم را بشور. و نزدیک غروب بود که راهی مسجد شد ولی آن روز مصادف شد با شهادت او.
رایحه: از مبارزات شهید در دوران انقلاب بفرمایید؟
محمدعلی با شعارهای انقلابی و تکاندهنده ی خود جمعیت تظاهرات را به هیجان می آورد. و شعارهای او هنوز در ذهن مردم دزفول به یادگار مانده است. پدرش به او می گفت: محمدعلی من از بی باکی تو می ترسم این قدر خودت را به خطر نینداز و او می گفت: بابا نگران من نباش و میرفت و روی پشت بام خانه شعار می داد. با این وجود به خاطر اینکه بتواند پاسبان ها را جذب کند می رفت و برایشان غذا می برد.
محمدعلی به وسیله ی ضربات سرنیزه ماموران شاه و با بی رحمی تمام به شهادت رسید و پیکر غرق به خون او را به ما تحویل دادند.
حوادث انقلاب در دزفول و شهادت محمدعلی مومن از زبان حاج غلامحسین سخاوت
روزهای تاسوعا و عاشورا در سال 1357 بر خلاف سالهای گذشته که به صورت عزاداری سنتی، انجام نگرفت بلکه همه ی مردم به سبب اجرای پیام حضرت امام، در یک هیئت عزاداری واحد به تظاهرات پرداخته و پیام رهبر انقلاب را به ارتش رساندند تا آنها صف خود را از صف خودفروختگان رژیم ستم شاه جدا سازند. بعد از ظهر روز تاسوعا عده ی زیادی از مردم به صورت دو هیئت بزرگ از دو قسمت شهر حرکت کرده و در چهاراه سی متری بهم پیوستند و در مسیر تظاهرات ضمن سردادن شعارهایی علیه رژیم شاه و پیوستن ارتش به صف مبارزان و امام دعوت کردند و به ندای امام لبیک بگویند.
تظاهرات عاشورا شکوه و عظمت انقلابیون را بیشتر نشان داد لذا در اولین ساعات روز دستجات عزاداری به خیابانها ی شهر آمده و به صورت یک هیئت بسیار بزرگ و با شکوه مسیر همیشگی مراسم روز عاشورا را طی کردند. این حرکت تاثیر عجیبی در روحیه ی ارتش و تحریک و ترغیب آنها در پیوستن به نیروهای انقلاب داشت.
از روز عاشورا به بعد قیام تاریخی امام حسین(ع) تاثیر گسترده ای در حضور حد اکثری اقشار مختلف مردم در مبارزه با رژیمی داشت که روزهای آخر عمر خود را سپری می کرد. این حرکت ها به اشکال گوناگون مبارزه، شامل تظاهرات، نوشتن شعار بر روی دیوارها، پخش اعلامیه ها آتش زدن لاستیک و پرتاب بمب دستی و سه راهی بر سر عمال رژیم بود. در جنگ و گریزی که در تاریخ 3/10/1357 انجام شد محمدعلی مومن، جوان جسور و شجاع و مبارز در یک درگیری نابرابر به وسیله ی ضربات سر نیزه ی یکی از ماموران رژیم شاه به شهادت رسید.
شایان ذکر است که حمله ی محمدعلی مومن، به سرپاسبان محمد جمالی که منجر به مجروحیت جمالی و نیز شهادت مؤمن گردید و همچنین مجروح شدن استوار بهرام نژاد با ضربات چاقوی جوانان مبارز شد.
خبر شهادت این جوان، شهر را به ماتم نشاند. فردای آن روز مراسم تشییع پیکر پاک وی به طرف شهید آباد برگزار شد. در تاریخ 8/10/1357 مراسم ختم او با حضور مردم خداجوی دزفول با شکوه تمام برگزار شد. در پایان مراسم بار دیگر جوانان انقلابی شهر به درگیری با عوامل رژیم شاه پرداختند که جوان دیگری به نام رضا ازک نیز به شهادت رسید.