سید، چرا به هنگام خواب می خندیدی؟

-169658

به نام خداوند که خالق زیبایی هاست.

باعرض سلام و ادب. چون به سالروز شهادت برادرم سیدحسین موسوی دزفولی نزدیک می شویم برخود فرض می دانم تا خاطره ای را که از قول همسنگری هایش نقل شده به استحضار برسانم.

سال 59، پانزده بهمن، روز دوشنبه بود شهید حسین، حسب الامر حضرت امام (قدس الله النفسه الزکیه ) روزه بود پس از بجا آوردن نمازهای ظهر و عصر کمی خوابید. همین طور که در حال خواب بود می خندید ساعتی این چنین گذشت که بی سیم چی آمد و سید را بیدار کرد تا بتواند او نیز نمازش را بخواند. سید بیدار شد و ما از او پرسیدیم: سید، چرا به هنگام خواب می خندیدی؟ سید شهید، اینچنین جواب ما را داد که: خواب دیدم که یک فرد نورانی خبر شهادتم را آورد من خطاب به ایشان عرض کردم: خدا می داند که والدین و برادران و خواهرانم شدیدا بی تاب خواهندشد. ایشان گفتند: توی فکر نباش کمی نگاه کن. کمی به راست نگاه کردم و الحمدالله دیدم همه ی اعضای خانواده بر سر بالین جسدم نشسته و از اینکه من شهید شده ام بسیار خوشحالند. لذا خدا را شکر گفتم  و آمادگی خودم را برای شهادت اعلام کردم.

این قضیه را تعریف کرد و بر روی کتاب فروغ ابدیت(اثر آیت الله جعفر سبحانی) چنین نوشت: تاریخ شهادت 15 /11 /1359 روز دوشنبه با زبان روزه. از سنگر بیرون رفت تا جای دوستش کشیک دهد که ناگاه خمپاره ای بین او و بی سیم چی افتاد ابتدا ترکشی به پهلو و سپس ترکشی به قلبش اصابت کرد. من قمقمه ی آب را به سمت او بردم و بمحض این که کمی آب در دهانش ریختم سر خود را کج و آب را همراه با خون روی زمین ریخت و با گفتن شهادتین به خیل شهدا پیوست.

ان شاء الله روح تمام شهداء با شهدای کربلا محشور گردد و من الله التوفیق

نگارنده: سید محمدرضا موسوی دزفولی

درباره رایحه

پیشنهاد ما به شما

مردی که ترس و مرگ را به سخره گرفت(قسمت اول)

مردی که ترس و مرگ را به سخره گرفت شهید عبدالرحیم مشکال نوری  فرزند حسین  …

2 دیدگاه

  1. حسینم راکه بینی خفته خاموش روان گشته به سوی جبهه درشوش
    گرفت جام شهادت را زجدش بنوشیدوبشدازشوق مدهوش

  2. باسمه تعالی .باعرض سلام وادب وباتشکراز شماخواهر محترمه که اظهارلطف فزمودید.برای فرج آقا امام زمان ومنجی عالم بشریت وهمچنین شادی ارواح طیبه شهداء صلوات