شهید “سید مجتبی صائبی نیا ” در کربلای ۴ به فیض عظمای شهادت نائل آمد. در دی ماه سال ۱۳۶۵ . خبرش را به من دادند اما از جنازه مطهرش خبری نبود.
در اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۶ یعنی حدود ۴ ماه پس از شهادش برای شناسایی جنازه به سرد خانه شهید آباد رفتم. حاج سید کریم موسوی همراهم بود مامور سرد خانه و حاج سید کریم تابوتش را زمین گذاشتند.
سید مظلوم ۴ ماه در آبها و مردابهای حوالی جزیره سهیل مهمان بود. یادم می آید در این ۴ ماه مرحوم مادرم برای پیدا شدن جنازه اش هر شب نماز امام زمان می خواند. چشمم که به پیکر مطهرش افتاد بی اختیار نشستم و نشستنم از سستی پاهایم بود، که احساس کردم پاهایم توان نگهداشتن بدنم را ندارند.
فردای آن روز برای نظارت بر کارهای غسل و کفن به شهید آباد رفتم مرحوم عبد الحسین رودبندی مرده شور آن زمان شهید آباد در حالی که کفن را مرتب میکرد بغضش ترکید و مانند یک بچه بلند بلند گریه کرد. مات و متحیر بودم مگر میشود مرده شور هم اینقدر رقیق القلب باشد. گفت: “غسلش ندادم! نمیشد غسلش دهم !!! تیمم دادم هرچند شهید به هیچ چیز نیاز ندارد. در حال گریه گفت: ای جوونون ِ عزیزَناز دِلمهَ سُختِنهَ!!!! خوش بحالِ خوشون چارهِ زغالِ مارِ بوونشون. کاسکهِ یهَ قَلِ اَ جنازهِ بچهِ مُنه هم بِ اِووردِن “.
اگر اشتباه نکنم پسرش مفقود الجسد بود.
ترجمه:
ای جوونون ِ عزیزَناز دِلمهَ سُختِنهَ!!!! خوش بحالِ خوشون چارهِ زغالِ مارِ بوونشون. کاسکهِ یهَ قَلِ اَ جنازهِ بچهِ مُنه هم بِ اِووردِن.
این جوانان عزیز و ناز دلم را سوزانده اند. خوشا به حال خودشان و بدا به حال مادران و پدارانشان. کاش تکه ایی هم از جنازه بچه مرا هم می آوردند.
منبع: وبلاگ سرزمین خاطره ها
به بهانه فرا رسیدن بیست و پنجمین یادواره سرداران و 75 شهید مسجد امام حسین شمالی(ع) دزفول
دوشنبه 27 بهمن ساعت 8 شب