می روم مادر، که اینک کربلا می خواندم

2.

پاسداری فردا با شماست
تا چند لحظه ی دیگر همه حرکت می کردیم. موقع نوشتن آخرین پیامها بود. هر چه به او اصرار کردم که چیزی بنویسد قبول نمی کرد. می گفت: «همه ی حرفها را قبل از ما نوشته اند».
گفتم: «لااقل برای تسلاّ ی دل مادرت چند کلمه بنویس».
سرش را پایین انداخت و چند جمله ای نوشت. پس از چند روز که عملیات والفجر تمام شد و او به شهادت رسید، نامه ها را باز کردیم. نوشته بود: «اگر امروز شهید بشوم، پاسداری فردا را به شما می سپارم.
ان شاءالله که همین طور است».
او شهید«محمد حسین شهربانوزاده» بود.

منبع: سایت راسخون

می روم مادر، که اینک کربلا می خواندم

مشخصات شهید:

شهید محمد حسین شهربانوزاده

از رزمندگان گردان بلال تیپ 3 لشکر 7 ولیعصر

شهادت: 1367/1/5 والفجر 10

محل دفن: گلزار شهدای شهید آباد دزفول

پارچه رو که زدم کنار بُهتم برد. باورم نمی شد.

خود محمد حسین بود.

دوست همیشگی من. هنوز داشت می خندید.

شروع کردم به گشتن جیب هاش. می خواستم وسایلشو زودتر برسونم دست خانواده اش.

توی جیبش یه کاغذ پیدا کردم. روش نوشته بود:

«می روم مادر،که اینک کربلا می خواندم»

راوی: از رزمندگان گردان بلال لشکر 7 ولیعصر (عج)، از بچه های دزفول

منبع: وبلاگ فطرس

به بهانه فرا رسیدن بیست و پنجمین یادواره سرداران و 75 شهید مسجد امام حسین شمالی(ع) دزفول

دوشنبه 27 بهمن ساعت 8 شب

درباره رایحه

پیشنهاد ما به شما

مردی که ترس و مرگ را به سخره گرفت(قسمت اول)

مردی که ترس و مرگ را به سخره گرفت شهید عبدالرحیم مشکال نوری  فرزند حسین  …