صیاد دلها

saiiad2

بسمه تعالی

باعرض سلام وادب.  اواخر سال 62 یا اوایل سال 63 بود بنده در ستاد مرکزی کمیته های انقلاب اسلامی مشغول بکار بودم. مدتی از خدمتم گذشت که بوسیله حجت الاسلام فلاحیان فرمانده وقت کمیته ها مأموریت یافتم که با استفاده از تجارب خودم و نهادهای دیگر طرحی را تهیه وتنظیم نمایم که براساس آن بهداری کمیته های انقلاب اسلامی پایه ریزی شود لذا ضمن کمک از همسرم به بهداری سپاه و ارتش جمهوری اسلامی مراجعه نمودم. از جمله نکته ی مهمی که نظرم را جلب نمود همکاری خالصانه وخاشعانه سپهبد شهیدصیاد شیرازی بود. پس از اخذ معرفی نامه از فرمانده وقت کمیته به نزاجا مراجعه کردم از این اتاق به آن اتاق تا اینکه برادر ارجمند جناب دکترصادقی را در محوطه دیدم. ایشان مرا شناخت و پس از جویا شدن احوال یکدیگر علت مراجعه را برای ایشان توضیح دادم. دست بنده را گرفت و به محل کار شهید برد. مسوول دفتر ایشان کاغذی را که آقای دکترصادقی تحویل ایشان داده بود خدمت شهید برد مدت اندکی طول کشید و خود شهید درب اتاقش را باز نموده و با کسب اجازه از ارباب رجوع بنده و آقای دکتر را به اتاقشان دعوت کردندجالب برای من چند نکته بود:

  1– برای رفع حق الناس از ارباب رجوع اجازه گرفتند 2 – هنگامیکه فهمیدند بنده از سادات و دزفولی هستم با ادای احترام. خودشان شخصا از اتاقشان خارج و ما را به آنجا دعوت نمودند 3 – پس از روبوسی و بغل کردن بنده تا روی صندلی ننشستم ایشان از بغل درب ورودی تکان نخوردند 4 – بهترین و بیشترین همکاری را با بنده درتهیه طرح مذکور داشتند.

بهرحال شهدا همینطوری بوسیله خالق هستی دستچین نمی شوند. خداوند ان شاء الله روح بزرگوار ایشان را با امام حسین (علیه السلام ) محشور فرماید. و من الله التوفیق

نگارنده: سید محمدرضا موسوی دزفولی

درباره رایحه

پیشنهاد ما به شما

ماجرای داعشی‌هایی که محسن حججی به هلاکت رساند

روایت فرمانده و همرزم شهید حججی: ماجرای داعشی‌هایی که محسن حججی به هلاکت رساند به …