اولین اسیران دزفولی شهید در اسارت، در منطقه نوار مرزی شلمچه خرمشهر

rashidtre

اولین اسیران دزفولی شهید در اسارت در منطقه نوار مرزی شلمچه خرمشهر (59/7/5)

1- مصطفی زارع سنجری

2- محمود سدیده

3- نعمت الله مهرانی

سردار غلامعلی رشید: با آغاز تحرکات عراق در مرزهای خوزستان و وارد کردن اسلحه به داخل کشور از طریق مرزهای غرب دزفول ما به همراه چند نفر از نیروهای سپاه عازم منطقه شدیم یکی از پاسگاه های منطقه به نام پاسگاه چم سری خالی بود و در آنجا هیچ نیروی مرزی مستقر نبود وقتی موقعیت را بررسی کردیم از فرمانده گردان مرزی ایلام برای حفاظت آن پاسگاه مجوز گرفتیم سپس محمد رئوفی نژاد به همراه 30 نفر از پاسداران دزفول را آنجام ستقر کردیم، گشت مرزی را برای کنترل مداوم منطقه­ ی فکه تا دهلران تعیین کردیم. بعد متوجه شدیم عراق بین اعراب مناطق مرزی در خوزستان اسلحه توزیع می­ کند، نزد سفیر فلسطین در تهران رفتیم و با وی مذاکره کردیم که: ما ایرانی­ ها برای اسلام و به سود اعراب که با اسرائیل در جنگ هستند قیام کرده ­ایم و از وی درخواست کردیم که جلو صدام را بگیرند، وقتی نتیجه­ ای حاصل نشد به منطقه برگشتیم و قلعه­ ی باستانی شوش را برای کنترل منطقه، انتخاب و 50 نفر از افراد سپاه را به فرماندهی حمید صفری در آنجا مستقر کردیم که با گشت روزانه اخبار و تحرکات مرزی را گزارش کنند.

سپس در مناطق مرزی دزفول- شوش- هفت تپه و شوشتر اقدام به جمع­ آوری سلاح کردیم در عرض چند روز 3000 اسلحه از اعراب گرفتیم و به تهران منتقل کردیم. برنامه عربستان سازی عراق در خوزستان توسط گروه­ ها و عناصر وابسته داخلی از طریق فعالیت ­های علنی در پوشش خودمختاری طلبی و قومیت پرستی به شکست انجامید. با حذف حسن البکر و روی کار آمدن صدام حسین در سیاست­ های کلی عراق تغییراتی حاصل شد:

1- نزدیکی عراق به غرب

2- ستیز علیه انقلاب اسلامی

بنا به درخواست محمد جهان آرا فرمانده سپاه خرمشهر چند ماه قبل از شروع جنگ تحمیلی 50 نفر از پاسداران دزفول را به خرمشهر مرز شلمچه اعزام کردیم که یک ماه قبل از 31 شهریور 59 درگیری مرزی پاسگاه به پاسگاه شروع شد و چند نفری هم شهید شدند. تا در تاریخ 59/6/31 که جنگ علنی شد، سه نفر از پاسداران نخبه و رشید دزفول در درگیری­های تن به تن مرزی با انبوهی از تانک و نفربر تا آخرین گلوله مقاومت می­کنند و مورخ 59/7/5 هر سه نفر را اسیر می­ کنند که بیش از یک هفته در زندان مخوف عراق زندانی می ­شوند و به دلیل روحیه ی شهادت طلبی و شجاعت و مقاومت آنها در اسارت و ندادن هر گونه اطلاعات آنها را مظلومانه به شهادت می­ رسانند.

پس از پایان جنگ هم خبری از آنها بدست نیامد، اما یک آزاده ی ارتشی که با آنها هم سلول بوده در نامه­ ای به خانواده مصطفی زارع سنجری می ­­نویسد که آنها زنده ­اند و دارای روحیه­ ای عالی ولی یک روز آمدند و آنها را بردند که دیگر هیچ خبری از آنها بدست نیامد. این نامه از ماه­ های اول جنگ بوده است.

راویان: سردار غلامعلی رشید و غلامحسین سخاوت

منبع: کتاب اولی ها نوشته غلامحسین سخاوت

درباره رایحه

پیشنهاد ما به شما

مردی که ترس و مرگ را به سخره گرفت(قسمت اول)

مردی که ترس و مرگ را به سخره گرفت شهید عبدالرحیم مشکال نوری  فرزند حسین  …

2 دیدگاه

  1. سلام
    یک سوال
    در این متن و خاطره منظور از محمد رئوفی نژاد همان عبدالمحمد رئوفی لشکر ولی عصر است؟

    ایشان در این زمان در ارومیه بوده