برای حاج علی و به یاد او…
امروز هم شهید آورده اند..چه قدر ساده و صمیمی
شهر دوباره اوج می گیرد و دل دوباره پر می کشد به روزهای آتش بدوشی ، به روزهای ” لبیک یا حسین ” به روزهای آبی انتظار…
شهر دوباره اوج می گیرد پرچم ها تکان می خورند و شانه مادری و همسری هم….
شهر دوباره اوج می گیرد و دست ها با سینه آشنا می شود به یاد روزهایی که عطر شهادت هشت ساله مشام جان شهرم را نوازش می داد این بار هم…
شهر دوباره اوج می گیرد ..نوحه خوان روضه شام بلا را می خواند و جمعیت هم می گوید ” این گل پر پر از کجا آمده؟ از سفر شام بلا آمده”…نمی دانم در این شام بلا چه رازی نهفته است که با گفتن نام شام قلب سنگین می شود و اشک از ناودان چشم سرازیر…عجیب است این شام جگر سوز
شهر دوباره اوج می گیرد و امروز این اوج مرهون پرواز ” حاج علی ” است ، مرهون ایستادن او و همرزمانش برقله رفیع پایمردی قله ای که ما هنوز پایمان به دامنه آن هم نرسیده است….
شهر اوج می گیرد هم چنان که در بیت المقدس اوج گرفت در رمضان اوج گرفت در خیبر اوج گرفت در والفجرها و نصر ها اوج گرفت … و هم چنان که در بمباران ها به ویژه بمباران طولانی چهارم آذر 65 اوج گرفت…
امروز شانه های شهرم زیر تابوت سبک “حاج علی ” می لرزد و با سیل اشک پیکر مهتاب وش این مدافع حرم زینبی را در بهشت زهرای اندیمشک به دل خاک می سپارد.
” حاج علی ” مردی آرام و پر هیاهو در درون ،مردی متواضع و با اخلاص که نگاهش همیشه به اسمان بود و در روزگار قحطی معرفت یادمردان با معرفت عصر خمینی را زنده کرد…او و شهدای این روزها نشان ” همدلی ” هستند که مولایمان در روزهای نخست سال به آن اشاره فرمود و کسی چه می داند شاید باز هم شهدا به مولایمان لبیک گفتند تا ما را بیشتر شرمنده کنند…
روزی شهدای غواص و روزی شهدای حرم…..همه روزها از آن لبیک گویان ” ولی ” است.
ستارگان آسمان شهادت هر روز با آمدن ” خود ” تلاش می کنند تا ” ما” را جمع کنند بلکه به ” خود ” بیاییم…
من امروز در اوج گیری چند باره شهر ” حاج احمد مجدی ” را دیدم که زیر تابوت همرزم شهیدش سردار “حاج علی قربانی” تکبیر می گفت…
“حاج علی” بار دیگر برایمان لبخند بزن….
خدا نگهدار و به امید دیدار
بهمن – 94
منبع: وبلاگ روشنای صبح