اذانی بر فراز مناره مسجد فاو عراق

اذانی بر فراز مناره مسجد فاو عراق

روز چهارشنبه۱۴/۳/۱۳۶۵مصادف با 25 رمضان المبارک سال 1406هجری قمری همراه با دوست عزیزم مرتضی سعیدی نیا معروف به (خالو مرتضای) گردان بلال دزفول و به اتفاق دو سه نفر دیگر از بچه های این گردان به قصد جایگزین شدن و تعویض نیروها در خط مقدم فاو از آبهای خروشان و وحشی اروند رود ، در نزدیکی های دهانه خلیج فارس گذشتیم و پس از وارد شدن به شهر بندری فاو عراق از جاده اصلی که اطرافش نهرهای منشعب از اروندرود بود گذشته و به مخازن بزرگ نفت رسیدیم و این در حالی بود که ما سوار یک تویوتا لندکروز بودیم و بطرف خطوط مقدم حرکت می کردیم  صدای سلاحهای سنگین به گوش می رسید و هر از چند گاهی هواپیماههای عراقی در آسمان بالای سرمان پرواز می کردند مسیر جاده را پیموده و به طرف شمال حرکت می کردیم یک مقداری که جلو رفتیم سمت راست پیچیدیم و درب مسجد فاو پیاده شدیم شهر فاو ساکت و آرام بود و فقط صدای پرندگان مخصوصاً  گنجشک ها بگوش می رسید و گاه صدای شلیک سلاحی که پرندگان را از روی شاخه درختان می پراند . همراه با بچه ها وارد مسجد فاو شدیم و گشتی در مسجد زدیم . موقع اذان ظهر بود من به بچه ها گفتم که می خواهم امروز اذان را بر فراز گلدسته و مناره مسجد فاو بخوانم یکی از بچه ها گفت کار خطرناکیست گفتم به ریسکش می ارزد از پله های گلی و حلزونی شکل مناره بالا رفتم صدایی شنیدم  پشت سرم را که نگاه کردم دیدم بچه ها هم دارند بالا می آیند به بالای مناره مسجد رسیدیم موقع اذان بود و شروع کردم به اذان گفتن، بچه ها هم آهسته تکرار می کردند اذان را گفتیم آن هم چه اذانی ، اذانی بر گلدسته مسجد فاو  عراق.

و اما چشم انداز و وسعت منطقه عملیاتی والفجرهشت از آن بالا بسیار زیبا و دیدنی بود در شمال مسجد ، خطوط  مقدم  جبهه را می دیدیم و جاده های فاو به بصره و البحار و ام القصر را . در سمت شرق اروند رود و مرزهای ساحلی نخلستان ایران بود و در سمت مغرب کارخانه نمک و هورعبدالله ، و به جنوب که نظر می افکندی رأس البیشه را می دیدی و خلیج فارس را می توانستی آن دور دست ها رصد کنی . از مناره پایین آمدیم و اقامه نماز شکسته ظهر و عصر و حرکت به طرف مقصد که خط مقدم جبهه باشد . در جاده مسیر حرکتمان به جلو که از میان دو خاکریز رد می شد در حال گذر بودیم که ناگهان دیدیم مسیرمان مرتب مورد اصابت گلوله قرار می گیرد گاه می ایستادیم و گاه حرکت می کردیم انگاری دشمن ما را دیده بود و دست از سرِ ما و این جاده بر نمی داشت به یاری خداوند از آنجا به سلامت گذشتیم و اما موقعی که به مقر مربوطه که دقیقاً مقابل روستای خسرو آباد ایران بود رسیدیم فرماندهی محور بلا فاصله ما را به داخل سنگر برد و پس از توجیه منطقه ، سنگرمان را به ما نشان داده و توضیحات و تذکرات مربوطه را دادند سنگر ما نزدیک به محلی بود که دو خط اول و دوم از یک طرف و خط مقدم از طرف دیگر ، همدیگر را قطع می کردند و بچه های گردان آنجا را سه راهی شهادت نامیده بودند زیرا نیروهای عراقی دید کاملی بر این نقطه داشتند و ما در این نقطه شهدای زیادی را داده بودیم بالاخره وارد سنگر شدیم و هفته ها آنجا مستقر بودیم در آنجا بود که شهادت تنی چند از دوستانمان را مشاهده نمودیم نقطه ،  نقطه حساسی بود و حفظش حساس تر . چه شبها و روزهایی که آنجا با خاطرات تلخ و شیرین دوستانمان گذشت خاطراتی که جز زیبایی چیز دیگری نبود.

بحمد الهی ماموریت گردان در آنجا با موفقیت تمام شد ، پس از آن ما به عقبه گردان باز گشتیم ولی دلمان با شهیدانی ماند که آنجا شهادت را بر گزیدند و ره صد ساله را یک شبه پیمودند از جمله خالو مرتضی یمان را ، راهی که به گَردشان هم نمی رسیم مگر اینکه آنان دعا کنند و خدا بخواهد که انشاالله اینچنین باشد . انشاالله 

منبع : وبلاگ چمدان آبی – محمدحسین دُرچین

About رایحه

Check Also

این داستان نمی تواند اتفاقی باشد؛ سه بار کنایه و تقابل جویی با فرمایشات رهبر انقلاب در دو سخنرانی روحانی/ حداقل التزام عملی به ولایت فقیه چقدر است؟!

گروه سیاسی – رجانیوز: بررسی سخنرانی روزهای اخیر رئیس جمهور، پس از بحران خوزستان و …