بالانویس:
در پست قبل که برخی خواسته های شهدا و اهل بیت(ع) از مدیران در حکومت اسلامی را مطرح کردم و چیزی نبود جز نص صریح کلام شهدا و اهل بیت(ع)، واکنش های متعددی به دنبال داشت. از پیام های تشکر مردم تا انواع برچسب ها، از طرف آقایانی که بهشان بر خورده بود. لکن در این میان فقط یک دسته از واکنش ها دلم را شکست که به برکت کلام وحی دوباره دلم آرام گرفت.
برخی می خواهند شهدا فقط توی قاب باشند
روایت افرادی که از مطرح شدن وصیت شهدا هم هراس دارند
روزگار غریبیست. خیلی غریب. شناختن آدم های دور و اطراف، خیلی سخت شده است. برخی آدم ها هزارجور رنگ عوض می کنند و برای حفظ مال و مقام و میزشان به هر رنگی در می آیند. حاضر می شوند پشت پا بزنند به آنچه که روزی برایش حاضر بودند حتی جان بدهند.
این روزها اگر جوانانی که دوران هشت سال دفاع مقدس را درک نکرده اند، یا افرادی که در همان سال ها هم تکلیفشان مشخص بود، راهی را بروند که با راه شهدا زاویه دارد و حرفی را بزنند که خلاف عقیده و آرمان شهدا باشد، آدم کمتر دردش می گیرد. کمتر غصه می خورد. کمتر وجودش را حسرت فرا می گیرد. اما وقتی برخی آدم هایی که روزگاری همرنگِ بی رنگی شهدا، لباس خاکی به تن داشتند و زخم دیدند و خدا به هر دلیل برای پرواز انتخابشان نکرد، موضع می گیرند روبروی شهدا و راهشان و وصیتشان، آدم دلش بدجور به درد می آید.
هیچ وقت وصیت شهید باکری را فراموش نمی کنم. سال اول دبیرستان بود که در صفحه ی جبهه و جنگ روزنامه جمهوری اسلامی خواندمش که « دعا کنید خداوند شهادت را نصیب شما کند که در غیر این صورت زمانی فرا می رسد که جنگ تمام می شود و رزمندگان سه دسته می شوند:
۱- دسته ای به مخالفت با گذشته خود بر می خیزند و از گذشته ی خود پشیمان می شوند.
۲- دسته ای راه بی تفاوتی را برمی گزینند و در زندگی مادی غرق می شوند و همه چیز را فراموش می کنند.
۳- دسته سوم به گذشته ی خود وفادار می مانند و احساس مسئولیت می کنند که از شدت غصه ها و مصائب دق خواهند کرد.
پس از خدا بخواهید با وصال شهادت، از عواقب زندگی بعد از جنگ در امان بمانید، چون عاقبت دو دسته اول ختم به خیر نخواهد شد و جزء دسته سوم ماندن، سخت و دشوار خواهد بود »
بیست سال پیش هیچ گاه نمی توانستم درک کنم این حرف را. اینکه کسی در کنار شهدا تنفس کرده باشد و همگام با آنان قدم برداشته باشد و زخم دیده باشد، اما روزی بخواهد پشیمان شود و یا فراموش کند آن روزهای عاشقانه اش را. اینکه کسی تا مرز عاقبت بخیری برود و در نهایت به سمت عاقبت به شری گام بردارد. اصلاً نمی توانستم درکی داشته باشم و از هر کس می پرسیدم، تاریخ عاشورا و آدم های عاقبت بخیر و عاقبت به شر آن را برایم مثال می زد، اما با خود می گفتم : «نه! نمی شود! مگر می شود کسی عاشورا را خوانده باشد و درس نگیرد از عاقبت آدم هایش.»
اما امروز با گوشت و پوست و خونم درک می کنم. عجیب است حال برخی از آدم ها. آدم هایی که خود را دوست دار شهدا نشان می دهند، اما پشت پرده ی زیستنشان داستانِ دیگری است.
برخی آدم هایی که مال و پست و مقام و میز، بدجور بیخیالشان کرده است نسبت به حق و حقیقت. بیخیالشان کرده است نسبت به خواسته های رفقای شهیدشان. آدم هایی که گاه مال و پست و مقامشان را هم مدیون روزهای با شهدا بودن هستند. هر چند که خودِ شهدا هم روزی امروز اینان را خبر دادند و گفتند که شما فقط یک بوق هم کنار مزار ما بزنید کافی است و می دانستند که این بوق را هم نمی زنند.
برخی هایی که اگر عکس ها و خاطراتشان با شهدا نباشد، اصلاً آدم نمی تواند باور کند این ها روزی با شهدا بوده اند و برخی که با دیدن نوع تعامل و نوع تبعیتشان از امام خامنه ای (مد ضله) هیچگاه نتوانستم باورکنم که روزی مطیع امر امام خمینی(ره) بوده اند.
و این برخی ها که گفتم وقتی حرفِ وصیت شهدا می شود، حرف خواسته های شهدا می شود ، وقتی کسی خواسته های شهدا را فریاد می زند و مطالبه گری می کند که چرا شمایی که دم از شهدا و خاطراتشان می زنید و مدام نقش آدم هایی را بازی می کنید که حسرت فراق شهدا را دارند، به این وصایا عمل نمی کنید، بلافاصله برچسب تهمت و تهدید به دست می گیرند که شهدا را سیاسی نکنید. حرف سیاسی نزنید. از شهدا استفاده ی ابزاری نکنید و هزار حرف دیگر.
انگار برخی ها از مطالبه گری وصایای شهدا هم هراس دارند و فقط می خواهند شهدا درون قاب باشند و ساکت و بی حرف. چون می دانند اینطوری برایشان بهتر است. چون می دانند راهی را رفته اند که خلاف راه و وصیت شهداست.
برخی ها همانگونه که امام روح الله را عاشقند، چون هر جور می خواهند تفسیرش می کنند وامام نیست تا فریادهایش را از جماران بر دهانشان بکوبد، اما امام خامنه ای را که هست و مدام راه را نشان می دهد، عاشق نیستند، چون نمی توانند به هر نحو که می خواهند تفسیرش کنند، این آدم ها با شهدا هم چنین معامله ای دارند.
شهدا را در ظاهر عاشقند ، چون می توانند هر جور می خواهند شهدا را تفسیر کنند ، اما وقتی حرف وصیت شهدا می شود و نص کلام شهدا فریاد زده می شود، هراس و وحشت می افتد توی دلشان که چگونه این نص صریح را تفسیر کنند که به سودشان باشد و اگر نتوانند، صدجور برچسب می زنند تا وصیت شهدا فریاد زده نشود.
هر کس مقابل شهدا بایستد، آدم دلش خون می شود، اما وقتی کسی روبروی شهدا می ایستد که روزی با خود شهدا بوده است و دوش به دوششان، خون دل هزاران برابر می شود.
این ناجوانمردانه است که شهدا ابزار شوند برای برخی و برخی ها در راستای منافع خود از شهدا بهره گیرند و نه در راستای حق و حقیقت و عمل به وصایای شهدا و درخواست هایشان از مردم و مسئولین.
برخی شهدا را برای روضه خواندن می خواهند، اینکه از شهدا بگویند تا اشک ملت را جاری کنند و آه و حسرت تزریق کنند به دل ها.
برخی شهدا را می خواهند فقط برای روایتگری، برای اینکه مدام بگویند روزی با آنها بوده اند و از این چسبیدن به شهدا ، پله بسازند برای بالارفتنشان.
برخی شهدا را می خواهند برای اینکه تصویر با آنان بودن را قاب کنند برای روی میزشان یا بالای سرشان که یعنی ما همسنگر شهدا بوده ایم ، اما هنگام عمل راهی دیگر را بروند.
برخی شهدا را می خواهند برای اینکه با سرزدن به خانواده های شهدا و حضور فرمایشی در یادواره های شهدا و عکس هایی که می گیرند از این فیلم بازی کردن هایشان، رزومه های فرهنگی شان را پرکنند.
برخی شهدا را می خواهند ، تا با دم زدن از آنان و راهشان و عقایدشان، سخنرانی هایشان را پرشور تر کنند و سر مردم را گول بمالند.
برخی شهدا را برای انتخابات می خواهند ، برای پوسترهای تبلیغاتی شان، برای شعار ، برای تزئین ، برای اینکه یک چیزی بگویند که یک چیزی گفته باشند.
و برخی شهدا را می خواهند برای حفظ میزشان، حفظ مقامشان و حفظ هر آنچه نامش مادیت است.
و وقتی حرف وصیت و خواسته های شهدا مطرح می شود، می خواهند دهان فریاد زننده را گِل بگیرند.
و چقدر قلیل اند آدم هایی که شهدا را برای الگوی زندگی و عمل به وصایا و خواسته هایشان می خواهند، تا هم لبخند شهدا را ببینند و هم عاقبت بخیری خودشان را و برای اینکه راه را اشتباه نروند و امام علی(ع) چه زیبا در خصوص این قلیل آدم ها فرمود: «أَیُّهَا النَّاسُ لَا تَسْتَوْحِشُوا فِی طَرِیقِ الْهُدَى لِقِلَّهِ أَهْلِهِ اى مردم، در راه هدایت از کمى اهل آن وحشت نکنید، »
این روزها، این دردها که گفتم امانم را گرفته بود و دستم به قلم نمی رفت. اما عجیب به یک جمله آرام شدم. به یک آیه از کتاب وحی. به اینکه « کَلَّا إِنَّ الْإِنْسَانَ لَیَطْغَى. أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَى . حقا که انسان سرکشی می کند همین که خود را بی نیاز می بیند.»
و این استغنای دنیایی است که دنیا زده می کند آدم ها را، حتی آنهایی را که روزی روی همه ی مادیات پا گذاشتند و گذشتند از همه چیز، اما خداوند نگهشان داشت تا به چشم خویش ببینند که در آزمون وفای به عهد با شهدا، به دلیل گرفتاری در تعلقات مادی، رد می شوند.
و پیامبر چه زیبا فرمود : « لکلّ اُمَّهٍ عِجلٌ یعبُدونَهُ، و عِجلُ اُمَّتی الدَّنانیرُ و الدَّراهِمُ؛ هر امتی گوساله ای [چون گوساله سامری] دارد که آن را می پرستند و گوساله این امت، دینارها و درهم ها هستند »
و فرمود : « إنّ لِکلِّ اُمّهٍ فِتنَهً، و فِتنَهُ اُمَّتِی المالُ؛ برای هر امتی، آزمایشی است و وسیله آزمایش امت من، دارایی است»
و نیز فرمود: « أخْوَفُ ما أخافُ علی اُمّتی زَهْرَهُ الدُّنیا و کثْرَتُها؛ ترسناک ترین چیزی که از آن برای امت خود می ترسم، زرق و برق و وفور متاع دنیاست»
و ده ها روایت دیگر که اهل بیت(ع) در خصوص دنیا و مال و مقام و فریبندگی اش گفته اند.
در نهایت از باب « وَ ذَکِّرْ فَإِنَّ الذِّکْری تَنْفَعُ الْمُؤْمِنینَ» به تمامی مردم، خصوصاً برخی همرزمان شهدا که امروز مقام و مال و زرق و برق های فریبنده ی دنیا و نیز حزب و گروه و جناح و این داستان هایی که امروز نقل مجالس دنیوی است، راه شهدا را در ذهن هایشان محو کرده است، یادآوری می کنم که عاقبت بخیری مهم ترین دعایی است که اگر برای آدم ها اجابت شود، دیگر نیازی به هیچ دعای دیگر ندارند.
کمی به خود بیایید تا جزء دسته اول و دوم وصیت شهید باکری قرار نگیرید که این شهید عزیز فرمود : عاقبت دسته اول و دوم ختم به خیر نخواهد شد.
توفیق عمل به وصیت شهدا ، قدم نهادن در راه شهدا و عاقبت بخیری را برای شما و برای خود آرزومندم و امیدوارم که از راه شهدا منحرف نشویم و اهل شعار نباشیم.
و در آخر به قول سید عزیزِ بزرگوار:
خدایا چنان کن سرانجام کار تو خشنود باشی و ما رستگار
منبع: وبلاگ الف دزفول