بربال ملائک،بیاد شهیدان دزفول ،شهید سید علیرضا (کریم) کریم زاده محسنی

ما مانند امام حسین وارد جنگ شده ایم و مثل امام حسین کشته خواهیم شد.(امام خمینی) (ره)                                                                                 بیاد رهروان صدیق راه جهاد و شهادت ، سالکان الی الله، و رهپویان خط سرخ قیام حضرت امام حسین (ع) که همچون مولا و مقتدایشان از جان شیرین خویش گذشتند تا که امروز ما با یاد دلیری های مردان خدایی مان در جبهه های غرب و جنوب و نیروهای مردمی در شهرها و استقامت آنان در مقابله ی با یورش دد منشانه دشمن بعثی ، خاطره ی این سرمایه های معنویمان را پاس بداریم

بسیجی شهید سید علیرضا (کریم) کریم زاده محسنی فرزند سید محمود تولد 1346 شهادت 16/6/1362 عملیات والفجر پاسگاه زید مدفن بهشت علی

karimzad-(0)

karimzad-(2)

 

karimzad-(1)

karimzad-(3)

karimzad-(4)

karimzad-(5)

 

About منوچهر مهدی پور

صفحه منوچهر مهدی پور در رایحه

Check Also

چون رنج نبی نزد خدا گشت قبول /// وان کوثر جاودان عطا شد به رسول

قال الصّادقِ ُعلیه السلام : لِفاطِمهُ بِسعَهُ اَسماءٍ عِندالله  چون رنج نبی نزد خدا گشت …

2 comments

  1. گردان بلال
    خاطرات رزمندگان گردان بلال لشکر 7 ولیعصر (عج)
    پدافندی پاسگاه زید تابستان 62 گردان بلال – سید کریم محسنی
    وعده ای که به سید کریم داده شد

    شهادت قسمت سید کریم بود

    1. شب جمعه اولین هفته ای که به پدافندی پاسگاه زید اعزام شده بودیم یک مراسم دعا کمیل در سنگر حسینیه دسته ما برگذار شد.مداح همرزمان عبدالرضا صابرزاده از مسجد ولیعصر (عج) بود. جبر جبهه آنزمان ها طوری بود که همه همرزمان را تحت تاثیر قرار داده بود. البته صابر زاده دعا را به گونه ای می خواند که تمام بچه ها به گریه افتادند . در فراز های آخر دعا ، همه با هم یارب یارب می گفتند و حسین را به کمک می طلبیتند . این گویش ها و دعا ها تا دقایقی بعد از اتمام دعا کمیل ادامه داشت. در نهایت بچه ها یکی یکی بر می خاستند و با یکدیگر دست میدادند. اما هنوز یکی از بچه ها در سجده بود و ندای یا حسین یا حسین سر میداد. توجه همه به او جلب شد. او را صدا کردیم ولی حالت او ادامه داشت. لذا او را تکان دادیم که در نتیجه از حالت سجده روی زمین پهن شد. ولی همچنان ندای یا حسین یا حسن از او به گوش می رسید. معلوم شد که در یک حالت بیهوشی فرو رفته است.

    علیرضا که یک آموزش مختصری در خصوص امداد گری دیده بود ، پا های او را بالا گرفت و سعی کرد که زبانش راه نفس او را نگیرد. بعد از دقایقی با پیگیری همرزمان آمبولانس از راه رسید و علیرضا همراه خدمه آمبولانس او را به نقاهتگاه بردند. در مسیر هر گاه که ندا های یا حسین یاحسن او قطع می شد ، علیرضا که نوجوان کم سن و سال و کم تجربه بود بشدت نگران میشد. و اقدام به تنفس مصنوعی و ماساژ قلبی می کرد.

    فردای آنروز سید کریم محسنی سالم به جبهه برگشت و فقط به یکی از بچه ها گفته بود که در زمان بیهوشی سیدی را دیده ام که مرا بشارت به رفتن بسوی او را داده است.

    2. دو ماه از مراسم دعا گذشت. و خط اول تغییر کرده بود و بچه ها طی وقایعی خط اول را حدود یک و نیم کیلو متر جلو تر برده بودند. بعد از طی شرایط های سخت در خط اول جدید در طول این دوماه، گروهان ما به خط اول قبلی که حالا خط دوم محسوب می شد آورده شد.

    یک هفته بود که شب ها جهت تقویت خط اول اعزام می شدیم و صبحگاه جهت استراحت در خط دوم بودیم . در سنگر ما علیرضا ،حجت شیشه گر زاده ، بصیری ، کابلی ،مقدم ، امیر مریدی و سید کریم محسنی بود.

    در مورخ ۱۶/۰۶/۶۲ که طبق معمول از خط اول بر می گشتیم یک صبحگاه همراه نماز صبح در سنگر حسینیه برگذار شد و بعد از صبحگاه معاون دوم گروهان قائم گردان بلال برادر عبدالحسین صحتی جلسه قرآن بر گذار کرد و سوره فلق را تمام بچه ها یکی یکی قرائت کردند.

    3. بعد از صبحگاه و جلسه قرآن به سنگر مان جهت صرف صبحانه رفتیم . پشت سنگر ما یک بهار خوابه از نوع سنگر بود که جهت خوردن صبحانه از آن استفاده کردیم. بعد از صبحانه علیرضا و حجت در دو متری جناح چپ سنگر مشغول شستن ظروف شدند. سید کریم محسنی تکیه داده بر دیواره ورودی جناح چپ سنگر در حال مرتب کردن کوله پستی خود بود. بقیه بچه ها (بصیری ، کابلی ،مقدم ، امیر مریدی) هم جهت استراحت داخل سنگر شده بودند. منطقه هم زیر آتش پراکنده و آرام خمباره بود که معمول بود.

    ناگهان در ساعت 30/7 صبح خمباره 120 میلمتری بین علیرضا و حجت از یک سو و سید کریم از سو دیگر به زمین خورد. علیرضا و حجت که در حال شستن ظروف بودند فقط بعلت خیسی اطراف خود توانستند بنشینند . غبار خمباره سنگین 120 اجازه دیدن چیزی را نمی داد. سنگر جناح چپ همسایه از علیرضا و حجت خواست که بسمت سنگر آنها بروند. چند لحظه در سنگر همسایه بودیم که ندای لا الله الا الله برادر بصیری بگوشمان رسید. سراسیمه خودمان را به سنگر یمان رساندیم.

    4. سید کریم محسنی را دیدیم که در حالی که کنار کوله آرپی جی خود بود نفس های آخر خود را می کشید. ترکش به تمام قسمت های سیدکریم اصابت کرده بود و شکمش باز شده بود. فرمانده گروهان علیرضا زمانی رسید و ما را داخل سنگر کرد. دقایقی بود که ما از آنچه بیرون می گذشت بی اطلاح بودیم . فکر می کردیم که تا حالا سید کریم را به نقاهتگاه منتقل کرده اند.

    5. علیرضا سری به بیرون زد. پیکر سید کریم سر جایش بود . کنارش هم کوله آرپی جی سید بود که حالا منور از آتش بود. معاون گروهان محمود دوستانی هم پشت سنگرمان موضع گرفته بود و سعی می کردکه بوسیله یک چوب بلند ،کوله حاوی سه موشک آرپی جی منور را از سید کریم دور کند .

    محمود، علیرضا را که دید به او فرمان داد که کسی حق ندارد از سنگر خارج شود.در نهایت سید کریم زنده منتقل شد.

    6. دقایقی از انتقال سید کریم گذشته بود. سنگر ما در اثر اصابت خمباره سنگین 120 در نزدیکی خودش یک حالت تکان خورده داشت. در ضمن سنگر ما یک حالت دو اتاقه داشت که در اتاق پشتی اسلحه هایمان روی یکسری میخ آویزان شده بود. به یکباره یکی از اسلحه ها به خودی خود به زمین افتاد. بچه ها سریع آنرا چک کردند و از قضاء اسلحه سید کریم محسنی بود. لذا یکی از بچه ها گفت که سید کریم شهید شد. آمبولانس که برگشت زمان شهادت سید کریم به گفته خدمه با زمان افتادن اسلحه اش مطابقت داشت.

    7. محل اصابت خمباره فقط یک متر از علیرضا و حجت فاصله داشت . والبته همچنان فقط یک متر از سید کریم محسنی ولی شهادت قسمت سید کریم بود.

    لازم بذکر است که سید کریم از رزمندگان مسجد محمدی دزفول بود