دلارهایی که برای لو دادن «والفجر مقدماتی» به حساب بنیصدر ریخته شد
خبرگزاری فارس: گلعلی بابایی گفت: در سال 1383 و بعد از سقوط صدام، در آرشیو سِرّی سازمان امنیت عراق موسوم به مرکز آندلس در شهر بغداد، مدارکی کشف شد که نشان میداد برای جاسوسی و لو دادن عملیات والفجر مقدماتی، مقامات رژیم صدام، مبلغ هنگفتی دلار به حساب بانکی «ابوالحسن بنیصدر» واریز کردند.
به گزارش خبرنگار ایثار و شهادت باشگاه خبری فارس «توانا»، 29 سال از اجرای عملیات «والفجر مقدماتی» در فکه و در خون غلتیدن شهیدان «حسن باقری» و «مجید بقایی» که برای شناسایی منطقه پیش از اجرای این عملیات رفته بودند، میگذرد. رملهای تشنه و خونین هنوز روایت میکند از شهادت 120 یار روحالله در گودال قتلگاه و میبالد زمین به یارانی که هنوز در آغوش خود نگه داشته است.
گلعلی بابایی نویسنده ادبیات دفاع مقدس که تا امروز کتابهای ارزشمندی همچون «همپای صاعقه»، «ضربت متقابل»، «بهار 82»، «نقطه رهایی»، «غربت هور»، «از الوند تا قراویز»، «حکایت مردان مرد» و «نبردهای جنوب اهواز» را تألیف کرده است و برای نخستین بار در عملیات «والفجر مقدماتی» به عنوان رزمنده بسیجی حضور یافته در گفتوگو با خبرنگار ایثار و شهادت فارس این عملیات را روایت میکند:
عملیات «والفجر مقدماتی»، نخستین عملیاتی بود که من در آن حضور داشتم؛ 27 دیماه سال 61، حدود 50 ـ 60 پاسدار از سپاه تهران به منطقه اعزام شدیم؛ همان روز اول به پادگان دوکوهه رفتیم؛ وقتی به آنجا رسیدیم، تقریباً گردانهای لشکر 27 محمدرسولالله(ص) تکمیل شده بودند و ما آخرین نیروهایی بودیم که به این لشکر ملحق شدیم. در واقع 14 ـ 15 گردان سازماندهی شده بودند و آخرین گردان هم، گردان احتیاط «جعفر طیار» جزو گردانهای تابعه «تیپ یک عمار» لشکر 27 بود که ما به آن پیوستیم.
شهید «اکبر حاجیپور» فرمانده تیپ عمار، سردار «علی فضلی» فرمانده لشکر، شهید «ابراهیم همت» فرمانده سپاه 11 قدر، شهید «رضا دستواره» فرمانده تیپ 3 ابوذر و شهید «عباس کریمی» فرمانده تیپ 2 سلمان بودند که در این عملیات حضور داشتند.
زمانی که ما به دوکوهه رسیدیم، نیروهای گردانهای خط لشکر، برای شروع عملیات به قرارگاه تاکتیکی رفته بودند و ما در ساختمان گردان عمار مستقر شدیم؛ فرمانده گردان ما آقای ملکزاده بود؛ در گروهان یک، به فرماندهی رضا یزدی بودم که معاون ایشان، آقای «عمران پُستی» بود که او را به نام «برادر عبدالله» میشناختند؛ «برادر عبدالله» دانشجوی رشته فلسفه دانشگاه تهران بود. او انسان فهمیدهای بود که در اطلاعات کل سپاه فعالیت داشت و بعد از انهدام شبکه جاسوسی حزب توده ضمن تخلیه اطلاعاتی تودهایهای دستگیر شده، خیلی از آنها را از ادامه وابستگی به آن حزب منصرف کرد.
بعد از چند روز آموزش و سازماندهی در دوکوهه، به اردوگاه لشکر 27 در نزدیکی تک درختی در چنانه اعزام شدیم؛ 17 بهمن 1361 شب اول عملیات بود؛ ما که گردان احتیاط بودیم، شب اول به خط نزدیم بلکه گردانهایی که چند ماه آموزش دیده بودند، به خط زدند.
این نیروها همان شب به در بسته خوردند و با 17 رده از موانع بازدارنده دشمن، از جمله نیروهای کمین، زمین مسلح به انواع مین، بشکههای 10 لیتری فوگاز و سایر تلههای انفجاری، در آن زمین صعبالعبور و رملی مواجه شدند. با این وجود بچههای خطشکن از تمام این موانع عبور کردند به طوری که تا پشت خط عراقیها رفتند، اما از جایی که پشتیبانی و مهمات به آنها نمیرسید و هر چه همراه خودشان برده بودند، وسایل آنها بود، فقط توانستند چند ساعت مقاومت کنند.
*فقط افرادی با ما بیایند که مسئله شهادت برای آنها حل شده باشد
شب بعد به ما اعلام کردند شما باید وارد عملیات شوید و بچههایی که روز قبل رفتند و در محاصره ماندند، از محاصره خارج کنید. قبل از حرکت، «شهید عبدالله» گروهان را در «فکه جنوبی» مکانی که به آن نقطه رهایی گردان میگفتند، به خط کرد و در سخنرانی صمیمانه و دوستانهای به بچهها گفت «دیشب قَدَرترین گردانهای ما به خط زدند، اما نشد کاری پیش ببرند چون دشمن عقبهاش قوی بود، توانست نیروهایمان را عقب بزند و الان برادرهای ما در محاصره هستند؛ ما هم بر حسب تکلیف جلو میرویم؛ چندان امیدی هم برای پیروزی در کار نیست و فقط میخواهیم برویم خط را بشکنیم تا بتوانیم نیروهایمان را از محاصره در بیاوریم».
بعد از نماز مغرب و عشا، عبدالله گفت «هوا تاریک است، ما هنوز راه نیفتادیم و خطری کسی را تهدید نمیکند؛ اگر کسی هنوز مسئله شهادت و مرگ و زندگی برایش حل نشده، میتواند همین جا از گروهان جدا شود و در اینجا بماند یا به عقب برگردد؛ میخواهیم فقط افرادی با ما بیایند که مسئله شهادت برای آنها حل شده باشد».
بعد از صحبتهای «عبدالله» بعضی بچهها ته دلشان خالی شد؛ گروهان ما 90 نفر بود، از این تعداد، 30 نفر که تجربه عملیاتی هم داشتند، از گروهان کناره گرفتند و نیروهایی که جثههای کوچکی داشتند و حتی در نرمشها و ورزشهای گردانی عقب میماندند و نفس کم میآوردند، در گروهان ماندند که جمعاً 60 نفر شدیم.
باید به تپه دوقلو میرفتیم که به جاده اصلی، یعنی جادهای که گردانهای خط شکن حنظله، کمیل، مقداد و انصار شب قبل به سمت آن رفته بودند، میرسیدیم چون تپه دوقلو به این جاده مشرف بود.
به تپه دوقلو رسیدیم؛ قبل از شروع عملیات، یک محاصره متقاطعی انجام شد؛ بچهها اقدام به شلیک
آرپیجی کردند و آنها متوجه شدند که آرپیجیها یا سوزن نداشتند یا اینکه سوزنهایشان خراب بود؛ با این وجود با نارنجک و جنگ تن به تن توانستیم تپه دوقلو را بگیریم و تعدادی از بچهها هم در آنجا شهید شدند؛ ما روی تپه دوقلو مستقر شدیم و فرصتی فراهم شد تا جمعی از بچههای در محاصره، نجات پیدا کنند.
طی آن یکی دو روزی که در تپه دوقلو مستقر بودیم، پاتکهای لشکر 14 پیاده سپاه چهارم ارتش عراق خیلی سنگین بود، واقعاً مقابله با این پاتکها مستلزم مقاومت سختی بود، اما بچههایی که آموزش درست و حسابی ندیده بودند، توانستند خیلی خوب جواب پاتکها را بدهند.
عراقیها با سیمونوف دوربیندار، بچههای فعالتر گروهان ما را از دور نشانه میگرفتند و آنها را شهید میکردند. «سعید حیدری» و چند نفر دیگر از بچهها را دیدم که در حال تیراندازی، گلولهای به پیشانیشان خورد و در جا به شهادت رسیدند. به هر حال، مقاومتمان ادامه پیدا کرد و تعدادی از نیروها را به عقب کشاندیم، عدهای هم شهید شدند و پیکرهایشان در همانجا باقی ماند که بعد از سالها، در تفحص پیدا شد.
*یکی از شاخصترین عناصر ستون پنجم، «ابوالحسن بنیصدر» بود
قبل از عملیات «والفجر مقدماتی» ستون پنجم دشمن، خیلی کار کرد؛ یکی از شاخصترین عناصر ستون پنجم، «ابوالحسن بنیصدر» بود که با استفاده از سرشاخههای خود در داخل کشور اخبار و اطلاعات بسیار محرمانه نظامی را میگرفت و این مطالب را از طریق مجاهدین خلق به سفارت عراق در کشور بلغارستان تحویل میداد که منجر به لو رفتن عملیات بزرگ زمستانی سال 1361 شد؛ در نتیجه بر اثر هوشیاری دشمن و ایجاد موانع بازدارنده در مناطق شناسایی شده و پاتکهای سنگین، در عملیات «والفجر مقدماتی» با شکست مواجه شدیم.
*کشف سند جاسوسی بنیصدر برای صدام
در سال 1383 و بعد از سقوط صدام، انقلابیون عراقی، آرشیو سِرّی سازمان امنیت عراق موسوم به مرکز آندلس در شهر بغداد را پیدا کردند که به جز صدام و چند نفر دیگر از اطرافیانش احدی مجاز نبود به آنجا برود؛ در این مکان، مدارک مربوط به جاسوسیهای بنیصدر و مجاهدین خلق و پولهایی که به آنها داده بودند، کشف شد.
یکی از این مدارک، مربوط به جاسوسی و لو دادن عملیات بزرگ زمستان 1982 ایران در فکه جنوبی ـ همان والفجر مقدماتی ـ بود که بابت این خیانت بزرگ، مقامات رژیم صدام، مبلغ هنگفتی دلار به حساب بانکی «ابوالحسن بنیصدر» در یک بانک «موناکو» واریز کردند و یکی از اسناد کشف شده در مرکز آندلس، رونوشت قبض پرداخت این پول به آن بانک فرانسوی بوده است.
منبع: خبرگذاری فارس