خاطره عملیات والفجر مقدماتی (قسمت نهایی)

 

به محض ورود به خط مقدم نیروها از کمپرسی و خودروها پیاده و سوار به 10 دستگاه نفربر زرهی که به گردان تخصیص داده شده بود شدند ( به عبارتی نیروهای هر دسته سوار بر یک نفربر و یک نفربر از نوع خشایار که از جنگ جهانی دوم بجا مانده و ویژه حمل مهمات بود به کادر گردان که شامل برادر غلامعلی حداد ، بیسیم چی های گردان و همچنین نیروهای تخریب و اطلاعات عملیات که همان شب از طرف تیپ به گردان مأمور شده بودند اختصاص داشت .

آرایش حرکت  ستون زرهی تیپ دو لشکر ولیعصر (عج) به این شرح بود ، گردان عمار ( که کلیه نیروهای آن از رزمندگان دزفول بودند) به فرماندهی برادر صلواتی در ابتداء ستون سپس گردان میثم (که نیروهای آن بجز کادر گردان که دزفولی  ،  بقیه از رزمندگان اندیمشک ، مسجد سلیمان و ایذه بودند) به فرماندهی برادر غلامعلی حداد  در میانه ستون و گردان شهداء (که متشکل از نیروهای استان لرستان بود) به فرماندهی برادر عظیم محمدزاده درانتهای ستون ؛ از طرف فرماندهی گردان مقرر گردیده بود برادر عبدالنبی عبداللهی (عیدی) همراه با اولین گروهان در اولین نفربر گردان و حد فاصل گردان عمار و میثم قرار گرفته و برادر حداد و نیروهای همراه در آخرین نفربر و حد فاصل گردان میثم و گردان شهداء مستقر شوند.

ستون دقایقی پس از شکستن خط توسط گردان های خط شکن شروع به حرکت نمود ولی بدلیل مقاومت دشمن و همچنین بدلیل حجم مین های کاشته شده و عمق میدان مین حرکت  نیروهای سوار بر ادوات زرهی به کندی صورت می پذیرفت و تا گشودن معبر توسط واحد تخریب لشکر حدود نیم ساعت در میانه میدان مین توقف نمودیم؛ در مدت توقف شاهد شهداء و مجروحین عزیزی بودم که جهت گشودن میدان مین شهید و یا مجروح گردیده بودند .  در این هنگام از طریق بی سیم پیامهای فرمانده گردان بلال شنیده می شد که خط را شکسته و در حال انجام مأموریت بر اساس طرح پیش بینی شده در امتداد جاده پاسگاه وهب به سمت هورالعظیم و بستان بودند ؛ ولی اظهار می نمود هنوز با دیگرگردان خط شکن که در طرف مقابل جاده می باشد ارتباط برقرار نگردیده  و امکان الحاق و همراهی ندارند و همچنین ازآن ناحیه به سمتشان تیر اندازی می شود که با هماهنگی فرماندهی تیپ دو این الحاق صورت پذیرفت و به موازات هم محور مورد نظر را پاکسازی می نمودند .

در این میان  پاکسازی میدان مین نیز تکمیل گردیده و ستون زرهی که نیروها برآن سوار بودند شروع به حرکت نمود ؛ مأموریت گردان های سوار بر زره نفوذ به عمق خطوط دشمن از طریق جاده خاکی که عمود بر جاده پاسگاه بود به سمت کانالهای حفر شده و سپس قرارگاه هلی کوپتری عراقی ها در پشت کانالها و در نهایت رسیدن به پل غزیله در جاده عماره بغداد بود . ستون زرهی با سرعت زیاد و بدون هر گونه درگیری و مزاحمتی در حال پیشروی بود؛ ابتدای ستون که گردان عمار بود پس از عبور از دو کانال و به فاصله حدود بیست کیلومتری از نقطه رهایی با دشمن درگیر شد و به طبع آن اولین گروهان گردان میثم که از کانال عبور کرده وارد درگیری شده بودند دومین گروهان گردان نیز قبل از کانال با دشمن درگیر شده بودند؛ آتش سنگین دشمن اعم از تیربار، آر پی جی ، خمپاره و دیگر ادوات سنگین و سبک در حال باریدن بود و من که روی نفر بر بودم مشاهده می نمودم از هر طرف گلوله به سمت ما در حال شلیک است ،  در این میان بر اثر حرکت سریع نفربر زرهی خشایار جهت رسیدن به نقطه درگیری اشتباهاّ از مسیر خارج و از روی سنگر تانک عبور نموده و به شدت به روی زمین فرود آمدکه در اثر این فرود هر دو درب بزرگ فولادی نفربر که هریک حدود یک متر و نیم در هفتاد سانت بودند بسته شده و بر سر برادر حداد که ایستاده در نفربر در حال نظاره بر محیط اطراف بودند فرود آمد (در آن لحظه به دستور برادر حداد تنها بنده روی نفربر بوده و دیگر برادران در داخل نفربر مستقر بودند که پس از این اتفاق با تاکید دیگر برادران من نیز به داخل نفربر رفتم ) که این امر باعث بی هوش شدن چند دقیقه ای وی گردید با توجه به اینکه نیروها با دشمن وارد درگیری شده بودند و می بایست از یک منبع هدایت و فرماندهی شوند از طریق بی سیم به معاون گردان برادر عبدالنبی عبداللهی (عیدی) موضوع اطلاع رسانی و از وی درخواست گردید  تا بهبودی برادر حداد مسؤلیت و فرماندهی گردان را به عهده گیرند و ما نیز کماکان با وی در ارتباط خواهیم بود . پس از حدود 10 دقیقه برادر حداد به شرایط عادی بازگشت . در اوج درگیری که بر اساس شنود و اطلاع رسانی برادران، گردان عمار و یک گروهان از گردان میثم از کانال عبور کرده و دو گروهان دیگر گردان نیز وارد کارزار شده بودند از طرف فرماندهی تیپ دستور عقب نشینی صادر شد ؛ در هنگام صدور دستور عقب نشینی گردان شهداء هنوز وارد درگیری نشده و از نفربرهای خود پیاده نشده بودندکه به دستور برادر عظیم محمدزاده نفر برهای زرهی گردان شهداء سر و ته کرده و بر اساس دستور صادر شده از فرماندهی تیپ به نقطه رهایی بازگشتند.

به دستور برادر حداد نیروهای همراه وی از نفربر پیاده و جهت هدایت نیروهای گردان به پشت جبهه به سمت کانالها حرکت نمودیم و در نقطه ای که به صورت سه راهی بود و مسیر عقب نشینی نیروها تعیین شده بود قرار گرفتیم و به دستور برادر حداد و با رعایت اصول نظامی ابتداء گروهان برادران ایذه که هنوز وارد درگیری شدید نشده بودند به عقب هدایت و سپس مقرر گردید دو گروهانی که یکی از کانال عبور کرده و دیگری در کنار کانال درگیر بودند با حفظ آرایش اقدام به عقب نشینی نمایند لذا در آن شرایط دیگر آرایش نظامی خاصی حاکم نبود و پراکندگی خاصی در میان نیروها مشاهده می گردید و نیروها  می بایست مسیر حدود 20 کیلومتری که  سوار بر زره و با سرعت  طی شده بود اینک زیر شدید ترین آتش دشمن پیاده عقب نشینی نمایند. هر چه تلاش می کردیم ارتباط با معاون گردان برقرار نمی گردید لذا برادر حداد از طریق بی سیم گروهان ها رأساّ اقدام به عقب کشیدن گروهان های درگیر نمود. زمانیکه آخرین دسته ازگروهان گردان در نقطه ای که مستقر بودیم رسیدند و به سمت عقب حرکت نمودند برادر حداد بدلیل عدم دسترسی نیروهای گردان عمار به فرمانده خود تصمیم گرفتند تا عقب آمدن نیروهای گردان مذکور در آن نقطه باقی مانده وآنان را به عقب هدایت نمایند و در نهایت  با آخرین نیروها که به فرماندهی برادر شهید عظیم استاد بود به سمت عقب حرکت نمودند در مسیر بازگشت با آتش شدید ،  سنگین و بی امان دشمن که از هر طرف بر روی ما ریخته می شد مواجه بودیم  که نشان از عدم پاکسازی منطقه و کمین آنان جهت ضربه زدن از پشت به نیروهای عمل کننده بود ؛ در هنگام عقب نشینی در یک مرحله به کمین و محاصره نیروهای دشمن گرفتار شده  که پس از درگیری موفق به شکستن محاصره و حرکت به سمت محور خودی شدیم . در این لحظات آفتاب در حال طلوع کردن بود که موفق به خروج از محاصره گردیدیم؛ به دلیل تغییر مسیر در هنگام عقب نشینی جهت شکستن محاصره و عدم همراه داشتن  نیروی اطلاعات عملیات مؤثر ؛ به دستور برادر حداد از فرماندهی تیپ درخواست شلیک گلوله کلت منور نمودیم که متعاقباّ فرماندهی تیپ  اقدام به شلیک سه گلوله منور در سه رنگ  متفاوت نمود ؛ همزمان عراقی ها نیز از هر طرف اقدام به شلیک گلوله کلت منور نمودند که پس از چک کردن رنگ و تعداد منورهای شلیک شده و اطمینان از خودی بودن شلیک گلوله ها به طرف مسیر  ترسیم شده  حرکت نمودیم . حدود ساعت هفت و سی دقیقه صبح به جاده آسفالت که مربوط به پاسگاه وهب بود رسیدیم و به سرعت به موازت ضلع شرقی جاده به سمت مسیر ترسیم شده از گلوله های منور شلیک شده به سمت جنوب در حرکت بودیم . موضوعی که غیراز صحنه درگیری جلب توجه می کرد پوشش سر سبز منطقه به همراه گلهای سرخ شقایق بود که گلوله های دشمن زوزه کشان از میان آن عبور کرده و به پیکر رزمندگان اصابت می کرد و به علت گلوله باران شدید توسط دشمن همراهان یکی پس از دیگری شهید و زخمی شده و نقش زمین می گردیدند. در این لحظات پر آشوب و  پر تلاطم ناگهان فریاد یا ابوالفضل برادر عظیم استاد که پشت سر من در حال دویدن بود را شنیدم که بر اثر اصابت گلوله به قلب وی شهید و آسمانی شده بود و پیکر وی در میان گلهای شقایق آرام گرفت.

در حین حرکت در مسیر مذکور با  تعداد زیادی از نیروهای عراقی که در مقر خود با فاصله حدود 50 متری جاده مستقر بودند برخورد نمودیم ؛ نیروهایی کاملا قبراق و تازه نفس و با آتش شدید که به جمع همراهان (تعداد نفرات  پس از شهادت دیگر یاران به حدود بیست و پنج نفر رسیده بودیم )شلیک می کردند مواجه شدیم ؛ سریعاّ در کنار جاده و روبروی مقر دشمن در میان ناهمواری جغرافیایی که با شعاع حدود سی متر بود موضع گرفته و به آتش دشمن پاسخ داده می شد؛  دشمن با توجه  به اشرافی که به موضع ما داشت بارها با استفاده از آتش سنگین و همچنین یک دستگاه خودروی تویوتا لندکروز که یک قبضه دوشیکا برآن سوار نموده بودند اقدام به شلیک و نزدیک شدن به نیروهای خودی داشت که پس از شلیک آر پی جی توسط رزمندگان، خودروی مذکور به پشت خاکریز قرارگاه خود عقب نشینی می نمود.

به دلیل استفاده زیاد  از بی سیم  و اتمام باطری های ذخیره امکان بر قراری تماس با فرماندهی تیپ را نداشتیم و تنها آخرین پیام رد و بدل شده فی مابین برادر عبدالنبی عبداللهی (عیدی) که از فرماندهی تیپ درخواست اعزام نیرو جهت رهایی  برادر حداد و نیروهای همراه را داشت شنیدم که در پاسخ به درخواست وی ، فرماندهی تیپ اظهار نمودند بدلیل شرایط خط و موقعیت محور امکان اعزام نیرو وجود ندارد و شکستن محاصره و رسیدن به خط خودی باید توسط نیروهای درگیر در محاصره صورت پذیرد. با شنیدن این پیام به این واقعیت رسیدم که هر اتفاقی که برای رهایی خواهد افتاد با توکل به خدا توسط نیروهای موجود رقم خواهد خورد .

در این میان وقتی دشمن متوجه مقاومت رزمندگان گردید تصمیم به خمپاره باران محل استقرار نیروها ی در محاصره گرفت که بوسیله خمپاره 60 نسبت به زیر آتش گرفتن موضع رزمندگان اقدام نمود . پس از شلیک تعداد زیادی گلوله ناگهان از ضلع  جنوب غربی جاده صدای حرکت تانک شنیده شد ؛ زمانیکه نیم خیز شده و جهت صدا را  مشاهده نمودم دیدم تعدادی تانک که تصور می کنم حدود پنج دستگاه تانک بودند به سمت ما درحال حرکت هستند .

در حین درگیری مدام ذهنم درگیر مسیر عقب نشینی و جهت گلوله های شلیک شده توسط فرماندهی تیپ بود و با توجه به مسیر حرکت شب قبل و میزان انحراف مسیر در هنگام شکستن محاصره در هنگام طلوع آفتاب نبایستی زیاد به سمت جنوب حرکت می کردیم و چنانچه مستقیم به سمت عقب باز می گشتیم احتمالاّ ابتدای جاده خاکی که منتهی به معبر مین می شد می رسیدیم لذا احتمال این داده بودم که گلوله های شلیک شده از نقطه شروع معبر مین نباشد لذا مسیر ترسیم شده ، ما را از مسیر اصلی منحرف نموده است ؛ باتوجه به شرایط پیش آمده و تهدید تانکها جهت محاصره نیروها با صدای بلند اعلام نمودم که قصد خروج ازکناره جاده که در اختیار ما بود دارم و می خواهم مسیر صحیح را بروم هر کسی صدای من را می شنود همراه شود که به جز یک نفر از رزمندگان هیچ یک اعلام آمادگی نکردند ؛ با تصور اینکه بر اثر آتش سنگین خمپاره ها همراهان همگی شهید شده اند به همراه رزمنده ای که اعلام آمادگی کرده بود درحدود ساعت هشت  صبح بصورت سینه خیز و با استفاده از ناهمواری جاده از محل استقرار به سمت شمال جاده حرکت نمودیم.در ساعت 8:30 صبح  پس از طی مسیری حدوداّ دویست متر ی از موضع مذکور شاهد اسارت حدود 15 نفر از همرزمان خود در موضع ترک شده بودیم . حدود ساعت 9:30 صبح و طی مسیر در ناهمواری سینه کش جاده به قرارگاهی به فاصله حدود صد متری شرق جاده رسیدیم که خالی از نیرو بود و چند دستگاه ایفای عراقی که از شب گذشته در آن در حال سوختن بود مشاهده می گردید لذا تصمیم گرفتیم برای در امان بودن از دید دشمن و طی بخشی از مسیر در عمق به سمت محورخودی از خاکریز قرارگاه مذکور استفاده نماییم که در همین لحظه مواجه با پنج نفر از نیروهای عراقی به فاصله 20 متری خود در ضلع غربی جاده شدیم ، با توجه به عدم وجود موضع مناسب جهت سنگر گرفتن مجبور به دویدن به سمت خاکریز قرارگاه مذکور گردیده و در این زمان که به پنجاه متری خاکریز مورد نظر رسیده بودم با شلیک گلوله دشمن از ناحیه کتف و سینه مجروح و نقش بر زمین شدم و پس از 24 ساعت که خون فراوانی از من رفته بود در روز 22 بهمن سال 1361 توسط عراقی ها اسیر گشتم.

                                                                                                                   والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته

بیسیم چی فرمانده گردان میثم (نام محفوظ)

About رایحه

Check Also

چون رنج نبی نزد خدا گشت قبول /// وان کوثر جاودان عطا شد به رسول

قال الصّادقِ ُعلیه السلام : لِفاطِمهُ بِسعَهُ اَسماءٍ عِندالله  چون رنج نبی نزد خدا گشت …