نقل خاطراتی از اصابت موشک به محله ی چولیان دزفول توسط آقای حاج عبدالحسین کلولی دزفولی:
بنده عضو دانشجویان پیرو خط امام در غرب کشور بودم که جنگ شروع شد و درس ها را رها کردم و به دزفول و بسیج پاسداران آمدم. آن موقع مسئولیت آموزش و آماده سازی آحاد مردم را به عهده گرفتم. دیدار و سرکشی از خانواده ی رزمندگان در خط و تامین نیازهای مالی و رفاهی مردم، گشت و بازرسی و ایجاد روحیهی مقاومت در مردم و تشکیل بسیج مردمی و آموزش عقیدتی و حمایت از سپاه و تقویت پایگاهها و حوزههای مقاومت کار اولیه ام بود. سال 59 برادرم غلامحسین از آبادان به دزفول و به منزل آمد. 59/7/16 بود با او در حال گفتگو بودم. شب ساعت تقریبا 10:30 دقیقه شب بود که آسمان روشن شد و انفجار مهیبی همراه با ترکش آهن و آجر به منزل ما در خیابان 30 متری شریعتی فرود آمد. هوا تاریک شد و شیشههای منزل ما شکست، در و پنجرهها در هم پیچیدند. گرد وخاک، همهی خانه را فرا گرفت، مادرم دنده اش شکست و سر برادرم غلامحسین به سختی مجروح شد. او را به بیمارستان بردم. دیدم چند نفر از بسیجیان مسجد پاسداران مجروح و شهید شده اند. آنوقت متوجه شدم که موشک دقیقاً به وسط محله ی چولیان اصابت کرده و محل اصابت 5 متر گود شده بود.
اجساد شهدا پودر شده بودند. بطور مثال منزل هوشنگ سازش که موشک خورد، تمام اجساد مفقود شده و در زیر آوار دفن شده بودند. لودر شهرداری به کمک آمده بود. مردم سراسیمه به امدادرسانی مشغول بودند ولی هیچ کس آموزش این کار را ندیده بود. تا فردا صبح کم کم اجساد پیدا شدند ولی منزل مشهدی حمزه اصلاً اجساد پیدا نشدند که نشدند.
فردا آن روز یعنی به تاریخ 59/7/17 ارتش و مسئولین استانی و کشوری آمدند روی صحنه و گفتند اینها موشک بودند. مسجد پاسداران، مسئول آموزش و توجیه مسئولین دزفول و دیگر شهرها و کشور شده بود. هرکس که وارد شهر میشد ما آنها را توجیه میکردیم. دبیرکل سازمان ملل به روی واقعه آمد او را توجیه کردیم. آن موقع، دبیر کل آقای کورد ولیت هایم بود که خیلی از شهادت کودکان متاثر شده بود ولی از هیچ کس کاری ساخته نبود. عمق گودی موشک 5 متر بود بعضی افراد پودر شده بودند و هیچ وقت پیدا نشدند و در شهیدآباد یاد بودی در کنار شهدا بیادشان درست کردند.
منزل ما حدود 100 متر با اصابت موشک فاصله داشت و 80% تخریب شده بود و مسجد آقاحبیب 200 متر فاصله دارد سقف آن تخریب و مغازه ها ویران شده بودند. کریم آل کرم، علیرضا سازش و رحمن بیدلی در مسجد شهید شدند. شاطر رضا روستا دستش قطع شد و بچههای بسیج مسجد پاسداران دسته جمعی به مسجد آقاحبیب آمدند و فعالیت خود را ادامه دادند.
سه روز بعد، اجساد شهدا از درب مسجد پاسداران بطرف شهیدآباد تشییع باشکوهی شدند. همه مردم از تمام اقشار شرکت داشتند و شعار الله اکبر و شعار موشک جواب موشک می دادند.
دو تازه عروس و یک تازه داماد از خانواده ی سازش شهید شدند. خاطره ای که دارم این است که بعد از اینکه موشک به محله ی چولیان زد سیل جوانان و پیران به بسیج سرازیر شد و اعزام نیروی بزرگی از دزفول به جبهه ها صورت گرفت. عده ای شکایت میکردند که چرا فرماندهان بسیج ما را به جبهه اعزام نمیکنند و دوستان و فامیل خودشان را اعزام میکنند؟ روحیه ی مردم بعد از این واقعه دگرگون شده بود. مردم دنبال انتقام شهدا بودند و ترس نداشتند و روحیه ی هجومی گرفته بودند. بنده، عبدالحسین صحتی را جذب بسیج کردم. او بعدها فرمانده لایقی شد و در جبهه شهید شد.
گروهی تشکیل دادم جهت خبررسانی به رزمندگان اسلام و ارتباط و نامه نگاری با خانواده های آنها، اخبار شهدا را این گروه به خانواده میدادند. هر لحظه احتمال موشکباران دوباره بود لکن مردم و بسیجیان محل را ترک نمیکردند. بچههای بسیجی از اموال مردم حفاظت میکردند. و هیچ ترسی نداشتند و سارقین و دزدانی که از جاهای دیگر به دزفول میآمدند را دستگیر میکردند. نماز جماعت توسط آقا شیخ محمدکاظم بیگدلی یک روز هم تعطیل نشد و روحیهی مردم از او بود. ایشان مرجع رجوع کل مسائل دینی مردم شده بود. او وصیت کرد در همین مسجد و محلی که نماز خوانده و تدریس کرده و مقاومت کرده دفن شود و روزی که از دنیا رفت در خانه ملکی خودش در محل کنار مسجد دفن شد و آن محل امروز جزء مسجد است.
منبع: کتاب جغرافیای حماسی شهرستان دزفول اثر غلامحسین سخاوت و ناصر آیرمی