خانه / بر بال ملائک / مصاحبه با مادر سردار سرلشکر سپاه اسلام غلامعلی رشید

مصاحبه با مادر سردار سرلشکر سپاه اسلام غلامعلی رشید

بسم الله الرحمن الرحیم

تقدیم به شیرزنان و مادران شهدا و رزمندگان ایران اسلامی بویژه شیرزنان پایتخت مقاومت ایران شهر دزفول که شب ها در زیر موشکباران ها با حجاب کامل می خوابیدند و فرزندانشان شیران بی قرار و خط شکن جبهه های حق علیه باطل بودند.

زنان بخشی از جامعه انسانی اند که در حوزه ی ایمان تفاونی با مردان ندارند و گاه چنان به مقامی دست می یابند که مردان باید از آنان درس تقوا و شجاعت، دیانت، خضوع، خشوع، بردباری، صبر و پایداری در برابر پروردگار را یاد بگیرند یکی از این زنان و بانوان سرفراز جامعه ی اسلامی حاجیه خانم زهرا شمشیرساز مادر سرلشگر پاسدار دکتر غلامعلی رشید است.

او بانوئی نمونه و الگویی برای زنان و مردان در مقاومت و پایداری و رسالتی زینبی (س) است که فرزندش برای دفاع از مرزهای جمهوری اسلامی ایران و انقلاب اسلامی وحشیانه ترین شکنجه های ساواک را تحمل و پس از آزادی از بند رژیم سفاک پهلوی در رکاب امام خمینی (ره) تا پیروزی انقلاب اسلامی بعنوان سربازی فداکار درآمد و نامش زینت بخش اولین فرماندهان و سرداران فاتح هشت سال دفاع مقدس ثبت گردید. مادرش چنان لیاقت و صبری زینبی از خود نشان داد که مادران مبارز و شیران در بند اسارت رژیم منحوس شاه به او تأسی می کنند و سردار رشید آن همه عظمت را مدیون پدر و مادر خویش است.

چه بسا گوهر هایی که از تاریخ نامی از آنها نبرده است و یا در مسیر حوادث به دست فراموشی سپرده شده اند و ما شناختی از آنان نداریم.

امید است این مصاحبه جرقه ای در ذهن ها بوجود بیاورد تا زنان نمونه و خستگی ناپذیر شهرمان و کشورمان را بیشتر بشناسیم.

مردم دزفول در عشق ورزی به اهل بیت پیامبر (ص) و پاسداری از فرهنگ علوی از دیرباز پیشتاز بوده و هستند و مؤید این مدعی مردان بزرگی است که از این شهر به کشور عزیزمان ایران اسلامی معرفی شده اند.

دزفول شهری که مرجع شیعیان جهان شیخ مرتضی انصاری در آن می زیستند دزفول شهری با مدارس علمیه متعدد و مساجد فراوان که روحانیت مبارز و متعهدی در خود پرورش داده است و محل صدور بسیاری از مجتهدان عالم تشیع بوده، شهری که در هر محله ی آن مردم مراد خود را روحانی محل قرار داده و او را راهنما و ارشاد خود می طلبیدند و حسینیه ها و مساجد و فاطمیه و شور و سوگواری آن ها در ایام محرم گواه این ادعاست.

با طلوع انقلاب اسلامی مردم دزفول جزء اولین کسانی بودند که به ندای امام خمینی (ره) لبیک گفتند و با عوامل شاه درگیر شدند. شهادت دلاور مردان و پیشقراولان شجاع این دیار در ابتدای انقلاب یادآور به خاک و خون افتادن مردانی است که در روز عاشورا در رکاب امام حسین (ع) به شهادت رسیدند.

تاریخ پرفراز و نشیب ما شاهد رشادت ها و ایثارگری مادران زجر کشیده شهدا است. مادرانی همچون مادر شیخ عبدالحسین سبحانی و مادر شهید عزیز صفری که جوانان برومند خود را در گمنامی و برای دفاع از اهداف انقلاب اسلامی در رکاب امام خمینی (ره) فدا نمودند.

این مصاحبه نمونه ای از این رشادت ها است،  مصاحبه با بانوی بزرگوار دزفولی بنام حاجیه خانم زهرا شمشیرساز که توسط دست اندر کاران سایت رایحه صورت پذیرفته است.

– رایحه: لطفا خودتان را معرفی بفرمایید.

– بسم الله الرحمن الرحیم، من زهرا شمشیرساز مادر سردار سرلشگر دکتر غلامعلی رشید علینور هستم.

– رایحه: چند فرزند دارید؟

– ۳ پسر به نام های محمدعلی، غلامعلی و حسنعلی و ۶ دختر، پسر سومی ام در حادثه رانندگی به رحمت خدا رفتند متأهل بود و یک فرزند پسر دارد.

– رایحه: از پدرش بگویید:

– پدرش حاج علی رشید علینور در بازار قدیم دزفول به شغل آهنگری مشغول بودند، مردی آرام، شیرین، صبور، اهل مسجد و اهل حلال و حرام بود و به تربیت فرزندانش اهمیت می داد. او بچه ها را اهل نماز و مسجد تربیت کرده بود. مردی اهل کار خیر بود، سالانه خمس مالش را می داد هرچند که فرد ثروتمندی نبود ولی دست و دلباز و اهل کار خیر بود.

– رایحه: اهل کدام محله در دزفول بودید؟

– محله صحرابدر مغربی در خیابان جهاد و سپس صحرابدر مشرقی خیابان حضرت زینب (س).

– رایحه: از خصوصیات سردار غلامعلی رشید بگویید:

– از کودکی خیلی پر جنب و جوش بود، در دوران نوجوانی مسجد می رفت نماز ایشان همیشه سر موقع و سه وقت در مسجد صاحب الزمان (عج) جنوبی و به جماعت بجا می آورد در جلسات قرآن آقای ملک پیشه حضور پیدا می کرد، اهل مطالعه و درس بود، از فعالیت در مساجد شهر لذت می برد. بارها می شد از او سوال می کردم چرا غذا نمی خوری؟ می گفت مادر من روزه هستم، لباس ساده می پوشید، محصل بود تابستان ها کار میکرد، با برادر بزرگش محمدعلی کار می کرد لباس هایش را خودش می شست اجازه نمی داد من برایش شستشو کنم.

به حجاب خواهرانش اهمیت می داد حتی به زنان فامیل و اهل محل بسیار حساس بود.

– رایحه: از دوران مبارزه علیه رژیم شاه و گروه شهید سبحانی بگویید:

– در سال ۱۳۴۲ بعد از قیام امام خمینی (ره) علیه رژیم شاه و تا زمانی که ایشان از کشور تبعید شد علمای دزفول و مردم دزفول در سراسر کشور به فعالیت پرداختند و زمینه را برای بازگشت امام خمینی (ره) به کشور مهیا کردند.

آن زمان طلبه جوانی به نام عبدالحسین سبحانی در دزفول بود، افرادی مثل سید احمد آوایی، عزیز صفری، حمید صفری، عیدی فعال، حمید آستی و غلامعلی رشید را دور خود جمع کرد و تقریبا سال ۱۳۴۹ به فعالیت علیه رژیم شاه یک سری کارها را آغاز کردند.

از جمله بمب گزاری در محل جشن های ۲۵۰۰ ساله پهلوی، پخش اعلامیه امام خمینی (ره) که کل افراد دستگیر شدند و به زندان دزفول و بعد اهواز منتقل شدند.

و مورخ ۳/۷/۱۳۵۱ شیخ عبدالحسین سبحانی زیر شکنجه ساواک و گارد شاهنشاهی شهید شدند و معروف شدند به گروه سبحانی، شهید سبحانی روحانی جوان، جسور و پر جرأت و با رشادتی بود و در مقابل افراد ظالم و افراد ساواک از جمله سرهنگ افراسیابی رئیس ساواک و در محاکمه ها آنها را به تمسخر می گرفت و مثل یک امیر برخورد می کرد نه مثل یک اسیر و غیرت و قدرت رژیم را تحقیر و با افتخار شهید شد.

– رایحه: گروه سبحانی و خصوصا سردار رشید چه مدت زندانی بودند؟

– سبحانی ده ماه زندان بود و شهید شد او به مدت ۶ سال محکوم شده بود و حمید صفری و سید احمد آوایی و حمید آستی به مدت سه سال حبس محکوم شدند، عیدی فعال به دو سال و عزیز صفری به شش ماه و غلامعلی رشید به یک سال محکوم و سال ۱۳۵۳ آزاد شدند.

– رایحه: بعد از آزادی از زندان سال ۱۳۵۷ گروه سبحانی چه کارهایی انجام داد؟

– ما خانواده ی گروه شش نفر، با هم آشنا شده بودیم، مردم ما را احترام می کردند، فامیل و دوستان و در و همسایه با افتخار و عزت با ما برخورد می کردند. حتی مزار شهید سبحانی را گلباران و دسته دسته روی مزارش حاضر می شدند و فاتحه می خواندند و اینها باعث دلگرمی ما و تأیید کار بچه های ما بود، غلامعلی مدتی به درس خواندن پرداخت و بعدها مخفی شد، روزی خبرش در تهران و قم و اصفهان و یزد به ما می رسید و بخاطر فرار از ساواک هر روز به شهری در رفت و آمد بودند و ما سالی یکبار او را می دیدیم و گروه سبحانی به نام منصورون تغییر نام یافت.

– رایحه: دستگیری دوم گروه منصورون و سردار رشید چه سالی و کجا بود؟

– سال ۱۳۵۵ در اصفهان حمید صفری، عیدی فعال، غلامعلی رشید دستگیر می شوند و دو نفر دیگر به نام های نورالدین شاه صفدری و کریم رفیعی شهید می شوند و ساواک مرتب ما را زیر نظر داشت و  سراغ بچه ها را از ما میگرفت.

تا در سالهای ۱۳۵۶ دوباره آزاد شدند و حمید صفری و عیدی فعال و غلامعلی رشید در دزفول در اوج تظاهرات علیه رژیم شاه فعالیت می کردند.

وقتی در اصفهان غلامعلی دستگیر شد به ما گفتند در درگیری با ساواک شهید شده و ما لباس سیاه پوشیدیم و بعدها من و مادر عزیز صفری و عیدی فعال به اصفهان رفتیم با کمک آیت الله مظاهری و افراد انقلابی به ساواک اصفهان رفتیم با داد و فریاد که چرا بچه های ما را کشته اید، جرم آنها چه بود، آنها اهل نماز و روزه و مسجد و قرآن بودند شما آنها را آواره کردید، ساواک ما را به داخل ساختمان بردند و بچه ها را آوردند و ما آنها را الحمدلله ملاقات کردیم و خبر سلامتی آنها را به فامیل دادیم و آنها هم لباس سیاه را درآوردند، عموی سردار رشید نذر کرده بود اگر غلامعلی زنده بود حیاط مسجد حضرت زینب (س) را موزائیک کند و گوسفندی ذبح و به فقرا بدهد که بلافاصله به نذرش عمل کرد.

– رایحه: از شهید عزیز صفری بگویید:

– عزیز صفری دانشجوی مسلمان و مبارز و اهل دعا و قرآن و نماز و روزه و پیرو دستورات امام خمینی (ره) بود، عضو اصلی گروه سبحانی بود در ۱۷ دی ۱۳۵۶ در یزد مورد حمله ساواک قرار می گیرد و یکی از مأموران را زخمی و فرار می کند اما در محاصره ساواک و شهربانی قرار می گیرد و در این درگیری معاون ساواک یزد را به قتل می رساند و زخمی می شود و به زندان کمیته مشترک ضد خرابکاری تهران می برند و پس از شکنجه های زیاد در تاریخ ۲۷ دی ۱۳۵۶ به شهادت می رسانند و پیکرش را مخفیانه در بهشت زهرا به خاک می سپارند که پس از انقلاب مزارش پیدا شد.

– رایحه: یک خاطره تلخ و یک خاطره شیرین بگویید:

– خاطره تلخ شهادت عبدالحسین سبحانی ، عزیز صفری، عظیم اسد مشکال، محمدعلی مؤمن، حاج مصطفی خمینی و ۱۷ شهریور، چهارشنبه سیاه دزفول و خاطره شیرین فرار شاه، برگشت امام خمینی، پیروزی انقلاب، آزادی زندانیان سیاسی.

رایحه: در دوران دفاع مقدس کجا زندگی می کردید؟

در دزفول زیر موشکباران ها، پدرش در بازار کار می کرد و ما و زن و بچه های سردار زیر موشکباران زندگی می کردیم، ماه ها از او خبر نداشتیم هر وقت هم می آمد چند دقیقه ما را می دید و دوباره می رفت.

رایحه: چه حرفی با مردم کشور دارید؟

انقلاب اسلامی با خون مطهر هزاران جوان در طول ۱۵ سال مبارزه، زندانی، شکنجه، دربدری ملت به دست آمد، همه باید در دفاع از انقلاب زیر پرچم رهبری آیت الله خامنه ای این راه را ادامه دهیم تا انشاءالله امام عصر (عج) ظهور فرمایند و این راه سختی دارد ولی ما خدا را داریم.

رایحه: چه صحبتی با مسئولین جمهوری اسلامی دارید؟

مردم ایران بهترین مردم دنیا هستند بهتر از مردم دوران رسول الله (ص) و علی (ع) و بهتر از مردم و دوران اباعبدالله الحسین (ع) دولت باید خدمتگزار مردم باشد نباید مردم ما مشکل داشته باشند، بیکاری را حل بکنند، اداره مملکت سخت است ولی با وحدت و برادری و گوش دادن به فرمایشات آیت الله خامنه ای مشکلات ما قابل حل شدن هستند.

رایحه: به عنوان مادر سردار غلامعلی رشید از داشتن چنین فرزندی به اسلام و انقلاب چه احساسی دارید؟

خدا را شکر می کنم، روزها و ماه و سالهای سختی را ما گذراندیم دوران خفقان رژیم ستمشاهی، این زندان و آن زندان، سالی یکبار ما ایشان را ملاقات می کردیم هر روز خبر شهادت و دستگیری او به ما می رسید تا به لطف خدا و امام عصر (عج) و رهبری امام خمینی (ره) و ملت بزرگوار ایران انقلاب به پیروزی رسید، پسرم سرباز ولایت فقیه و باعث افتخار من است.

در پایان از اینکه دعوت ما را پذیرفته و در این مصاحبه شرکت فرمودید کمال تشکر را دارم.

نگارنده: حاج غلامحسین سخاوت.

 

مصاحبه با برادر حاج محمدعلی رشید علینور – برادر سردار غلامعلی رشید.

رایحه: درباره سردار رشید به عنوان کسی که از بدو تولد تا امروز اگر ناگفته ای هست بفرمائید.

بنده حاج محمدعلی رشید برادر بزرگ سردار رشید هستم. ما خانواده پر جمعیت و ده نفری بودیم در جنوب دزفول در خانه ای محقر ولی با صفا در نزدیکی مسجد صاحب الزمان (عج) خیابان جهاد، پدرم در شغل آهنگری در کنار کوره و آتش در بازار قدیم امرار معاش می کرد و مادرم خانه دار، زنی مؤمنه عاشق اباعبدالله الحسین (ع) و دعا و راز نیاز و روضه اهل بیت (ع).

ما ضمن درس خواندن کمک حال پدر و مادر بودیم، سردار رشید از نوجوانی آدم جدی و اهل درس و مطالعه بود، عاشق مبارزه علیه شاه و در حدود سالهای ۱۳۴۸ در سن ۱۵ سالگی رسما وارد فعالیت های مخفی علیه رژیم شاه شد. دوبار دستگیر شد. هربار یک سال زندانی می شد. سال ۱۳۵۰ بعد از آزادی از زندان به سربازی رفت، در تیپ ۹ زرهی دزفول و دوباره به مبارزه ادامه می داد و در اصفهان دستگیر شد.

در سال ۱۳۵۶ بعد از آزادی از زندان به دزفول آمد و در سازماندهی مردم علیه شاه نقش مهمی ایفا کرد و بعد از پیروزی انقلاب به عنوان مسول اطلاعات و عملیات جانشین سپاه دزفول در مقابله با ضد انقلاب در سطح استان نقش داشت. تفکر و نبوغ نظامی او را جزء سرداران ایران در ۸ سال دفاع مقدس تبدیل کرد، پس از پایان جنگ در سازماندهی قدرت دفاعی کشور بسیار تأثیرگذار بود، فرماندهی قرارگاه عملیاتی کربلا، قرارگاه فتح معاون عملیاتی فرماندهی کل سپاه و فرمانده نیروی زمینی سپاه را عهده دار بود.

سه بار نشان درجه ۱ و ۲ فتح عالی ترین نشان رزمی کشور را دریافت کرد، دارای درجه دکتری در رشته ی جغرافیای سیاسی، عضو هیئت علمی دانشگاه امام حسین (ع) و دانشگاه عالی دفاع ملی، جانشین ستاد کل نیروهای مسلح و معاون دفاعی شواری عالی امنیت ملی و آخرین مسئولیت ایشان فرمانده قرارگاه مرکزی خاتم الانبیاء در حوزه نظامی و با حفظ سمت معاون امور دفاعی دبیرخانه شورای عالی امیت ملی می باشند.

بنده از طرف خود و خانواده سردار رشید از شما کمال تشکر را دارم که خانواده سرداران دفاع مقدس را به جامعه معرفی میکنید.

رایحه: در حین مصاحبه در منزل حاج محمدعلی رشید متوجه شدیم فرزندان ارشد ایشام احسان رشید عضو نیروهای سازمان هوا فضای در سانحه رانندگی به لقاءالله پیوسته، نوشتار ذیل تقدیم به پدر و مادر و خواهران و خانواده محترم رشید میگردد.

در سال ۱۳۵۶ در دزفول در خانواده ای مذهبی و از پیروان پاک سرخ تشیع علوی فرزندی به دنیا آمد که او را احسان نام نهادند. این دوران همزمان با پیروزی انقلاب و مبارزات مردم مسلمان کشور با رژیم منحوس پهلوی بود.

کودکی ۴ ساله بود که طبل بر آهنگ جنگ تحمیلی به صدا درآمد، صدای انفجارات پی در پی و حملات وحشیانه موشکی رژیم بعث صدام به دزفول باعث نشد تا پدر و مادرش از شهر خارج شوند. احسان با قلبی مالامال از عشق به اسلام و انقلاب و آموخته های قرآن توانست در کنار مردم شریف دزفول قد بکشد و آن دوران را با سربلندی بگذراند. انقلاب اسلامی از او یک دلباخته پر شور ساخته بود که چند سال بعد باید  خونش مظلومانه در راه انجام وظیفه فدا شود و برای همیشه نامش بر سر زبانها جاری بماند.

در سنین نوجوانی وارد بسیج شد و سپس مدارج علمی و فرهنگی و تحصیلی خود را ارتقاء داد و به استخدام سازمان هوا و فضای نیروهای مسلح در تهران درآمد، احسان در کنار دهها خصلت نیکوی اخلاقی فردی شجاع عاشق خدمت به محرومین پایبند به ارزش های الهی حق نگر و حق گو ظلم ستیز و محرم نواز صادق و مخلص بود، او گوهر شخصیت خویش را با قلبی مالامال از عشق به خمینی کبیر ساخته و همین باعث شد تا به عضویت سازمان هوافضا راه یابد و در این راه خدمات شایسته ای داشته باشد، تشکیل خانواده و آغاز یک زندگی مؤمنانه در کنار همسرش از زیباترین جلوه حیاتش بود.

سرانجام این انسان فرشته خو و الهی بعد از سالیان خدمت در راه اسلام و قرآن در مورخ ۱۳۹۴/۴/۳ در ماه مبارک رمضان با زبانی روزه در حالیکه در جاده پل زال از تهران عازم دزفول بود دچار سانحه رانندگی شد و روح بزرگش از کالبد کوچک تن رها شد و با پیکری خونین به خیل ارواح طیبه شهدا و هم رزمان شهیدش پیوست و یک فرزند پسر صالح به یادگار گذاشت و دل تک تک افراد شهر دوستان و همکاران خواهران و پدر و مادرش را عزادار کرد. روحش شاد و یادش گریمی باد

 

نگارنده: حاج غلامحسین سخاوت

درباره ی رایحه

همچنین ببینید

نور امیدی فراز بام شب پیدا شده /// تازه جانی در تن دلمرده ی دنیا شده

بهاران در بهاران    

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.