دکتر محمد صادق محقق: چهل و سه سال (1359/08/04) پیش بواسطه اینکه بنده در همسایگی حاج رحمن خوشروانی پسر بزرگ خانواده بودم که حادثه اسفناک اصابت موشک به منزل خوشروانی رخ داد همان موقع شعری در رسای این خانواده مظلوم سرودم ولی نمی دانم چه شد که این شعر را گم کردم که امروز بعد از این همه زمان، بصورت تصادفی آن را پیدا کردم و هم اینک این شعر را به خانواده شهید و عظیم الشان خشروانی تقدیم می دارم.
بسمه تعالی
دیو شب
-
روز نابسته کتاب جد و جهد قصه شب ناگهان آغاز شد
طوطیان عیش چون بستند کام جغد غم را نوبت آواز شد
اشک شب غلتید بر دامان شهر شهر را اندوه جان فرسا گرفت
اختران بستند چشم پرفروغ ماه نور خود ز مردم وا گرفت
-
در سرای خوش روانی نیم شب جنبشی پیدا نبود جز اضطراب
خاندان خسته از هرم زمین زیر سقف آسمان رفته به خواب
-
خواب چون بگرفت چشم کودکان چشم دیو فتنهها بیدار شد
-
آتش نمرودیان بار دگر پر لهیب از نار استعمار شد
-
ناگهان ضرب صفیر موشکی تار و پود پرده شب را گسست
-
آتشی بر خانه حاجی فتاد تیرهای سرپناه او شکست
-
محفلش ویران شد و دیوار ریخت شد مغاکی خانه آن مرد پیر
-
خرد شد در زیر آهن پارهها جسم خوبان از صغیر و از کبیر
-
آهن و آتش چو گل پرپر نمود پیکر آن مرد و طفلان و زنش
-
همچو اشک پور او پاشیده شد روی فرش خاک ذرات تنش
-
اندر آن شام سیاه کینه توز ای بسا کودک که بی مادر شدند
-
مادرانی هم در آن آوارها زخمی و بیکودک و همسر شدند
-
از میان سنگ و آهن میرسید شیون و تکبیر مظلومان به گوش
-
وآن شهیدان فارغ از این گیر و دار گوش جان داده به پیغام سروش
-
بر فراز خاک خون آلود شهر تیز کرده کرکسان منقارها
-
بالها گسترده هر سو پرسهزن در پی کاویـدن آوارهــــا
-
من به چشم خویش دیدم دختری جستجو میکرد خون و خاک را
-
تا بجوید زیر آهن پارهها جسم پاک مادری صد چاک را
-
دوستم در لابلای سنگها استخوانهای پدر پیدا نمود
-
هر کجا میدید خاکی گل شده جمع میکرد و بدان تن میفزود
-
رادمردانی به قربانگاه عشق جان خود گم کرده جانان یافتند
-
جسمهاشان عاقبت پیدا نشد روح گشته سوی او بشتافتند
-
هاتفی میگفت این خونهای پاک داد نیرو قامت اسلام را
-
ننگ و نفرین زین تبهکاری گرفت تا قیامت دامن صدام را
-
این الف دزفول یعنی شهر ما پیش مرگ شهرهای دیگر است
-
بر دل پر کینه صدام دون خنجر دزفولیان کاریتر است
-
سوخت ققنس لیک از خاکسترش بچه ققنسها پدیدار آمدند
-
با طلوع فجر آن شام سیاه دشمنان شب به پیکار آمدند
-
هر نهالی قطع شد از باغ ما جای آن سرسبز شد صدها نهال
-
آبیاری میشوند از سلسبیل ره ندارد سوی این بستان زوال
-
کوس وحدت کوفت آهنگ بسیج نالهها در سینهها فریاد شد
-
از تبار هر شهیدی لشکری حمله ور بر جانی بغداد شد
-
کفر کیشانی که در آن شام شوم خون پاک بیگناهان ریختند
-
گردن خود را به دست انتقام بر طناب دار خویش آویختند
-
دودمان مشرکان بابلی شعله نمرودیان افروختند
-
تندبادی آنچنان کندش ز جای کآتش افروزان در آتش سوختند
-
از محقق پرس شرح ماجرا کو غم همسایه خود را سرود
-
میفرستد هر زمان یاد آورد بر روان «خوشروانیها» درود
باسلام وباتشکرازاستادمحقق