خاطرات درباره ی حملات موشکی،بمباران،توپخانه

شعری در رسای خانواده شهدای مظلوم خوشروانی

دکتر محمد صادق محقق: چهل و سه سال (1359/08/04) پیش بواسطه اینکه بنده در همسایگی حاج رحمن خوشروانی پسر بزرگ خانواده بودم که حادثه اسفناک اصابت موشک به منزل خوشروانی رخ داد همان موقع شعری در رسای این خانواده مظلوم سرودم ولی نمی دانم چه شد که این شعر را …

مطالعه بیشتر »

جانباز سرافراز حاج عبدالعلی سیدعطاری به خانواده شهیدش پیوست.

بسمه تعالی انا لله انا الیه راجعون با خبر شدیم که جانباز مخلص و سرافراز، حاج عبدالعلی سیدعطاری و یکی از دو بازمانده خانواده شهیدان سیدعطاری به خانواده شهیدش پیوست. این ضایعه سنگین و غم جانکاه را حضور خانواده ارجمند ایشان تسلیت و تعذیت عرض می نماییم. به هنگام نگارش …

مطالعه بیشتر »

خاطرات اصابت موشک به محله ی چولیان دزفول (1359/7/17)

نقل خاطراتی از اصابت موشک به محله ی چولیان دزفول توسط آقای حاج عبدالحسین کلولی دزفولی: بنده عضو دانشجویان پیرو خط امام در غرب کشور بودم که جنگ شروع شد و درس ها را رها کردم و به دزفول و بسیج پاسداران آمدم. آن موقع مسئولیت آموزش و آماده سازی …

مطالعه بیشتر »

اصابت موشک به محله ی آقامیر دزفول

خانم فاطمه عادلیان ما خانه­ ی برادرم مهمان بودیم. منزل ایشان در خیابان وصال بود. ناگهان صدای موشک را شنیدیم قبل از اذان ظهر بود. من و مادرم با ترس و دلهره از خانه خارج شدیم. به طرف میدان امام به راه افتادیم. دلهره  و ترس از سر و رویمان …

مطالعه بیشتر »

همه چیزمان فدای یک تار موی امام

اولین خانمی که در ایام موشکباران و حملات توپخانه­ ای مزدوران بعث عراق به دزفول صدها زن شهیده را غسل و کفن کرد و زمانیکه موشک به خانه­ اش اصابت کرد جلو دوربین خبرنگاران گفت: همه چیزمان فدای یک تار موی امام حاجیه خانم فاطمه سلطان کواکب زنی دلیر، شجاع …

مطالعه بیشتر »

خاطرات زنده یاد مادر شهید عبدالرضا نصیرباغبان در مورد حملات موشکی در دزفول

بسمه تعالی باخبر شدیم(1395/2/17) مادر شهید عبدالرضا نصیرباغبان دعوت حق را لبیک و به فرزند شهیدش پیوسته است. مادر شهید نصیرباغبان را بچه های مسجد نجفیه دزفول و محلات اطراف آن بخوبی می شناسند. خصوصا از خودگذشتگی های او در زمان دفاع مقدس زبانزد عام و خاص است. او بعد …

مطالعه بیشتر »

سلمانی نیمه کاره هنگام موشکباران

سلمانی نیمه کاره هنگام موشکباران اصلاح سر و رسیدن به وضع ظاهر در دوران جنگ و دفاع مقدس هم خود داستانی مخصوص به خودش دارد که شنیدنیست.  صبح آن روز به یاد ماندنی و در بحبوحه جنگ تحمیلی تصمیم گرفتم به آرایشگاه یا همان سلمانی خودمان بروم از خانه بیرون …

مطالعه بیشتر »

برای شهید غلامحسین بیک پوریان

رجبعلی بیک پوریان: مرحوم غلامحسین در مرداد سال 1339 در آبادان به دنیا آمد. پدرم مرحوم اسفندیار بیک ­پوریان، کارمند شرکت نفت آبادان و اصالتاً بچه­ ی دزفول بود و مادرم مرحوم حاجیه خانم زهرا اسدمسجدی از خانواده­ های اصیل و دین­دار و عاشق اهل بیت عصمت و طهارت (ع) …

مطالعه بیشتر »

آیت الله حاج شیخ مصطفی عاملی: محمدعلی تو یک شیرپیا [شیرمرد] هستی!(قسمت پایانی)

اصابت موشک به مسجد جامع یک موشک به حمام مسجد جامع اصابت کرده و قسمتی از مسجد را هم خراب کرده بود. دو نفر را که یکی از آنها حمامی و دیگر یک گدا بود و شبها آنجا می خوابید شهید شده بودند. آنها را از زیر خاک ها بیرون …

مطالعه بیشتر »

خاطرات محمدعلی سرشیری، ناجی مصدومان حملات موشکی به دزفول(قسمت2)

محمدعلی سرشیری چندی پیش به مناسبت روز مقاومت و پایداری و روز دزفول قسمت نخست خاطرات آقای محمدعلی سرشیری را ذکر کردیم که هم اینک قسمت دوم این خاطرات را در ادامه می آوریم: محله­ ی چولیان حدود ساعت دو شب بود که با یک صدای مهیبی من از خواب …

مطالعه بیشتر »

وقتی زندگی، جنگ را به زانو درآورد.

معجزه ای زیر آوار ساعت 20‌:‌دقیقه 16 مهر ماه سال 59 سکوت بر شهر دزفول حکمفرما بود. بسیاری از خانواده‌ها برای شروع یک روز کاری گرم خود را آماده و برخی نیز با نگرانی اخبار را دنبال می‌کردند. ناگهان صدای سه انفجار مهیب شهر را به هم ریخت. مردم سراسیمه …

مطالعه بیشتر »

خاطرات محمدعلی سرشیری، ناجی مصدومان حملات موشکی به دزفول(قسمت1)

محمدعلی سرشیری به مناسبت روز مقاومت و پایداری و روز دزفول متن مصاحبه با محمدعلی سرشیری، ناجی مصدومان حملات موشکی به دزفول که از کتاب جغرافیای حماسی شهرستان دزفول آوردیم، به حضور هموطنان خوبمان تقدیم می کنیم: سراغ هر خانواده ی موشکی که بروید و پای صحبت ها و خاطرات …

مطالعه بیشتر »

ننه منصور

ننه منصور در اطراف مسجد جامع اندیمشک کوچه های زیادی قرار داشت سالهای کودکی برای بازیهای آن زمان قرار ما هزار و یک کوچه بود. اگر از کسی می خواستیم پنهان شویم به هزار و یک کوچه پناه می بردیم البته از برادر شهیدم می شنیدم که برخی شب ها …

مطالعه بیشتر »

مردم، من زنده ام!

مسجد نجفیه دزفول در تاریخ 1359/12/19 شاهد یکی از غم انگیز ترین حوادث هولناک موشکی در دزفول است. در این حادثه ی خونبار، سیزده نوجوان پاک و بی آلایش بسیجی به خاک و خون کشیده شدند. حاج علیرضا بیدلی یکی از بازماندگان شهدای نوجوان بسیج مسجد نجفیه دزفول است که …

مطالعه بیشتر »

هزاران حسرت

هزاران حسرت   قبل از مرداد سال 1361 بود که از منزل پدری واقع در خیابان مقداد، در حال گذشتن از محل بودم که ناصر صانعی که هم­ محله ­ای ما بود را دیدم. اندامی لاغر و لباس خاکی رنگ بسیجی نیز بر تن داشت و با دوچرخه به طرف …

مطالعه بیشتر »

موشک سومی

شهید حسن بویزه به همراه مادر شهیدش موشک سومی به عنوان بسیجی در پایگاه مقاومت بسیج مسجد امام حسن عسکری (ع) مشغول به خدمت بود. در جبهه ها و عملیات ها خودش و برادرانش شرکت می کردند. به دلیل ایثارگری و فداکاری و مسئولیت پذیری و اخلاق اسلامی به عنوان …

مطالعه بیشتر »

شما را به خدا دخترم را پیدا کنید

اصابت موشک به محله ی چولیان دزفول (1359/7/16) موشک در محله چولیان به زمین نشسته بود و آنچنان تصویر وحشتناک و غمباری را به جا گذاشته که دل هر بیننده‌ای را به درد می‌آورد. تنها چیزی که دیده می‌شد دود و گرد و غبار بود. من و چند نفر دیگر …

مطالعه بیشتر »

خاطرات حمله ی موشکی به محله ی سیاهپوشان(59/7/16)

نیمه ی دوم مهر ماه یادآور دردناک ترین حوادث موشکی در دزفول است. نخستین انفجار موشکی که جان ده ها انسان بی گناه از کوچک و بزرگ و زن و مرد و بچه های معصوم را گرفت و در تاریخ مقدس دزفول روز ی بیاد ماندنی شد. به همین مناسبت …

مطالعه بیشتر »

حمام خون

راوی: عبدالمحمد مقامیان پور عملیات والفجر 4 در مورخه ی 62/7/27 که شروع شد ما آماده موشک باران دزفول بودیم چون هر موقع در جبهه ها عملیات می شد دزفول باید بمباران و موشک باران می شد. تا پیروزی رزمندگان را تلخ کند. روز جمعه بود، رزمندگان به مسجد جامع …

مطالعه بیشتر »

مادر، چرا از زمین بلند نمی شوی؟

فروزان صاحب محمدی من خواهر شهیدان فروغ و ندا صاحب محمدی هستم. در تاریخ 59/7/17 که در محله ی سیاهپوشان(کلگزون) موشک زد. بنده ده سال سن داشتم. من زمان حادثه را اصلا به یاد ندارم. فقط به یاد دارم، زمانی که چشمانم را گشودم دیدم که در شوادون خانه ی …

مطالعه بیشتر »

حمله ی موشکی به محله ی چیتا آقامیر(1361/8/4)

حمله ی موشکی به محله ی چیتا آقامیر(1361/8/4) نزدیک غروب بود که موشک دوربردی به پشت مغازه های خیابان طالقانی , و روبروی محله ی چیتا آقامیر اصابت کرد که تمام آوار خانه ها و مغازه ها را به خیابان ریخت و راه را مسدود کرد. آن موقع من در …

مطالعه بیشتر »

دوست دارم اگر شده یک بار علیرضا را ببینم

مطلبی که پیش روی شماست خاطره ی اصابت موشک به محله ی کرناسیان و در ماه مبارک رمضان سال 1363 به منزل خانواده ی احمدک است که توسط خواهر طاهره احمدک بیان گردیده است: ماه مبارک رمضان بود. من و مادرم روزه بودیم. مادرم هم در حیاط لباس می شست. …

مطالعه بیشتر »

هیچ کس زودتر از دزفول، زخم به صدام نزد.

ضمن گرامیداشت فرا رسیدن چهارم خرداد و روز دزفول مصاحبه ای با دکتر محمدرضا سنگری داشته ایم که در پی می آوریم: بسم الله الرحمن الرحیم زمانی که اولین حملات موشکی شروع شد من در جبهه ی خرمشهر، آبادان بودم. روز ششم یا هفتم جنگ بود که ما با یک …

مطالعه بیشتر »

محله ی سیاهپوشان(کلگزون) در زیر آوار

حبیب الله پیرمند در تاریخ 59/7/17 ساعت 30/ 10 دقیقه شب در کوچه ی روبروی منزل در محله ی سیاهپوشان و کلگزون، با دوستان نشسته بودیم. من بخاطر اینکه متاهل بودم به منزل رفتم. بعد از ده دقیقه موشک را در کوچه زد که من صدایی را نشنیدم. و چونکه …

مطالعه بیشتر »

خاطرات جانسوز حاج هوشنگ سازش

پدرم یک خصلتی داشت. او از مرده می ترسید و هیچ وقت حلوا و خرمای مرده ها را نمی خورد. آن روز که خیابان کشاورز را بمباران کرد. ما آنجا رفتیم و اوضاع را از نزدیک دیدیم و به خانه برگشتیم. تاریخ 59/7/11 بود. در این حادثه تعدادی شهید و …

مطالعه بیشتر »

خاطرات جانباز حاج عبدالعلی سیدعطاری غریبی و بی کسی در خانواده ی ما بیداد می کرد.(قسمت آخر)

منزل ویران شده ی خانواده ی شهید سیدعطاری وقتی حالم بهتر شد از بیمارستان مرخص شدم ولی چه مرخصی، روحیه ی من بسیار بحرانی بود. تحمل این وضع برایم غیر ممکن می نمود و سخترین دوران زندگی خود را پشت سر می گذاشتم. من که در یک خانواده ی بانشاط …

مطالعه بیشتر »

عبدالعلی، بهزاد دارد می میرد. خاطرات جانباز، حاج عبدالعلی سیدعطاری(قسمت اول)

به مناسبت نزدیک شدن به سالگرد شهادت خانواده ی سید عطاری، یکی از شور انگیز ترین و بهترین خاطرات خانواده ی شهدای موشکی را تقدیم می کنیم. آنانکه مقاومت مردم مظلوم و غیور دزفول را کم شنیده یا ابدا نشنیده اند خواهش می کنم با طمئنینه، این نوشتارها را مطالعه …

مطالعه بیشتر »

اصابت موشک 12 متری به کوچه ی یک متری

در تاریخ 62/7/8 یک موشک زمین به زمین به محله ی پشتی بقعه ی متبرکه ی آقا سید محمود و در مقابل مسجد امام رضا (ع) برخورد کرد که این رویداد از زبان حاج هادی امین داور به حضورتان تقدیم می گردد: در زمان جنگ، من در داروخانه ای در …

مطالعه بیشتر »

شهید باکری: من چیزی از این مردم دزفول می دانم که شما نمی دانید!

در دوران جنگ یک وقتی همسفر شدیم با جانشین شهید باکری فرمانده لشکر سی و یکم عاشورا، از ایشان سئوال کردم: چه شد که از مناطق مختلف خوزستان، دزفول و شمال آن را جهت مقر لشکر انتخاب کردید؟ با توجه به اینکه از جبهه ها دورتر شده اید و تدارکات …

مطالعه بیشتر »

چرا نمی گذارید بخوابیم؟

غلامرضا سوزنچه خانه ی ما در خیابان 30 متری شریعتی مقابل مسجد پاسداران بود در کوچه‌های تنگ و باریک و قدیمی. شب بود ساعت حدود 10/30 دقیقه شب در حال خواب بودم و به دلیل بمباران و وضعیت جنگی، شب ها اذان و شهادتین را زیر لب می‌خواندم و می‌خوابیدم. …

مطالعه بیشتر »

تا خون در رگ ماست/اندیمشک سنگر ماست

آفتاب آبان ماه، می خواست خودش را به زمین نشان دهد که شهرم برای بیست و نهمین بار مورد هجوم خشم دشمن بعثی قرار گرفت و خیابان شهید مصطفی خمینی (ره) در آبان سال 62 موشک باران شد. جمعیتی سراسیمه و پر اضطراب به محل حادثه رسید، شیشه های شکسته …

مطالعه بیشتر »

پرواز با یک بال

زمان زیادی نبود که از زندگی مشترکشان می گذشت که خداوند به آنها پسری عنایت کرد ،علی. زندگی به گرمای وجود علی گرمایی دیگر گرفت. هنوزطعم شیرین انقلاب را مزه مزه می کردیم که توطئه های دشمنان و در راس آنها جنگ تحمیلی آغاز شد. علی ششمین بهار خود را …

مطالعه بیشتر »

مدفون زیر آوارها

به مناسبت سالگرد اصابت موشک به منزل خانواده ی شهدای آریان پور، و به شهادت رسیدن 23 نفر از عزیزان این خانواده، مصاحبه ای با یکی از بازماندگان این حادثه ی دلخراش، خواهر میترا آریان پور صورت گرفته که توجه شما را به آن جلب می نماییم: آن روز(61/9/28) عصر …

مطالعه بیشتر »

زنان نمونه

حملات وحشیانه ی رژیم بعث عراق از طریق هوا و زمین و دریا در مورخ 31/6/59 به سرزمین عزیز کشورمان آغاز شد. طولی نکشید که شهرهای جنوب و خوزستان زیر بمباران های هواپیما و توپخانه ی بعثی ها قرار گرفتند. منطقه ی شمال شرقی دزفول یعنی اطراف کلوپ ورزشی شهید …

مطالعه بیشتر »

من پسر حاج علی اکبر هستم!

با سلام و خسته نباشید من پسر حاج علی اکبر هستم و ۱۲سال سن دارم من همیشه شاهد دلتنگی ها وتنهایی پدرم بوده ام و به داشتن چنین پدر دلسوز و فداکار افتخار می کنم. راوی: حسین سبزعلی حسن نژاد فرزند حاج علی اکبر رایحه: علیک السلام حسین جان عزیزم …

مطالعه بیشتر »

مینی بوس شهادت

     به بهانه ی فرا رسیدن سالگرد اصابت گلوله ی توپ مزدوران عراقی به یک دستگاه مینی بوس در خیابان امام سجاد(ع) تقاطع خیابان افرینش در تاریخ 1360/8/18نوشتار زیر را تقدیم می نماییم: از همان روزهای اوّل دفاع مقدس، دزفول از شلیک توپ های دوربُرد عراقی ها در امان نبود. …

مطالعه بیشتر »

نه، من روزه هستم

یکی از محل هایی را که متأسفانه در ماه مبارک رمضان، در غروب آفتاب شاید یک ساعت قبل از اذان مغرب یک یا دو موشک اصابت کرد، در محله کرناسیان و خیمه گاه بود که تعداد زیادی مجروح و شهید شدند. یکی از افرادی که زیر آوار بیرون کشیده شد …

مطالعه بیشتر »

اصابت موشک به منزل شهدای خوشروانی

به مناسبت فرارسیدن سالگرد حمله ی ناجوانمردانه ی رژیم بعث عراق به دزفول و به منزل شهدای بزرگوار خوشروانی در تاریخ 4/8/1359 مصاحبه ی انجام شده با خواهر و دختر خانواده ی خوشروانی، خانم زرین تاج خوشروانی را در ذیل می آوریم: خانه ی ما نزدیک منزل مادرم بود آن …

مطالعه بیشتر »

من فقط تو را دارم

              بنده خواهر شهدای گرامی محمدعلی، حسن، حسین و طیبه بویزه و مادر شهیدم طاهره محمد سعید می باشم. منزل ما در محله ی قلعه و نزدیک حسینیه ی لاستیک بران بود. قبل از انفجار موشک حسن برادرم به همراه دوستانش بلیط قطار گرفته تا برای معالجه صورتش که …

مطالعه بیشتر »

مثل روز محشر (حادثه ی اصابت موشک به محله ی چولیان)

         به مناسبت فرا رسیدن سالگرد حمله ی موشکی به دزفول و محله ی چولیان در تاریخ  1359/07/16 مصاحبه ای با برادر بزرگوار، حاج محمد جعفری مهر عضو بسیج مسجد پاسداران صورت گرفت که متن صحبت های ایشان را به قرار ذیل می آوریم:   بنده عضو بسیج مسجد پاسداران …

مطالعه بیشتر »

من علی اکبر هستم!

       در تاریخ 1359/07/16 برای اولین بار سه فروند موشک عراقی به سه نقطه از محلات شهرستان دزفول به نام های سیاهپوشان(کلگزون)و چولیان و چهار راه آفرینش، طالقانی اصابت نمود که تعداد زیادی از همشهریان بی گناه ما را که در حال استراحت و خواب بودند به خاک و خون …

مطالعه بیشتر »