خاکریزپشت جاده اهواز خرمشهر (مرحله اول عملیات ) این روزها برای کسانی که دوست دارند پیاده روی کنند تبیلغ می شود که فلان کفش را بپوشید تا راحت راه بروید و خسته نشوید! اما آن روز ها یک جفت پوتین دادند و گفتند این را پا کنید و 12 الی …
Read More »ثواب فوق العاده کمک کردن مرد به همسرش در خانه
حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام فرمود: روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله بر ما در منزل وارد شد. فاطمه علیها السلام نزدیک دیگ غذا نشسته بود و من هم برایش عدس تمیز میکردم. آن حضرت مرا با لقب ابالحسن میخواندند، عرض کردم: بفرمایید. اظهار داشتند: بشنو از …
Read More »سید احمد پلارک شهیدی که مزار پاکش بوی عطر میدهد.
او همیشه مشغول نظافت توالت های آن پایگاه بوده و همواره بوی بدی بدن او را فرا می گرفت. تا اینکه در یک حمله هوایی … سید احمد پلارک شهیدی که مزار پاکش بوی عطر میدهد. مزار شهید سید احمد پلارک در میان سی هزار شهید آرمیده در گلزار …
Read More »بدریون خمینی
…هوا که تاریک شد به جزیره مجنون شمالی رسیدیم دیگر توان راه رفتن نداشتم، تعدادی از بچه ها پشت سر ما می آمدند و بقیه هم از ما جدا بودند. هیچ کس از دیگری خبر نداشت بچه های گردان حمزه سیدالشهداء – لشکر ۷ولیعصر (عج) – که موفق شده بودند …
Read More »« یک دل ، یک دفترچه »
دفترچه کوچک و زیبایی همیشه همراهش بود، خیلی کنجکاو شدم که ببینم در آن دفترچه با خط زیبایش چه می نویسد. یک روز با اصرار زیاد توانستم راز آن دفترچه همیشه همراه را دریابم. «محمدرضا» با چشمانی بارانی گفت: این دفترچه اعمال و کردارم است، هر وقت غیبت یا حرف …
Read More »حفظ آبروی او بر من واجب بود
تکریم و احترام به دیگران سفارش دین اسلام و علامت بر جستگی شخصیت فرد تکریم کننده است. ظرافت در حرف و عمل است. خیلی از افراد توصیه به خوش اخلاقی می کنند ولی در مقام عمل خود قصور و کوتاهی می کنند و یا در بزنگاه عمل نمی کنند. اصالت …
Read More »« دو شهید در یک نگاه »
«فریدون» با لباسی ساده، شب هنگام در مسجد امام حسین(ع) حاضر می شد شهید فریدون قیطاسی، چهره ای آرام و معصوم داشت، اندکی چاق بود. اغلب اوقات با دوچرخه قرمز رنگش او را در مدرسه راهنمایی شهید مطهری می دیدم. منزل آنها در کنار مدرسه بود و در جوار …
Read More »حقی که بدرستی ادا نشد
سال ۶۴ بود نیروهای دزفول در منطقه اروند کنار، خود را برای عملیاتی بزرگ آماده می کردند. همه چیز به خوبی پیش می رفت تا اینکه در ۱۳ بهمن ماه، خبری ناگوار و سختی به رزمندگان رسید خبری که همه ی رزمندگان دزفولی را در بهت و ماتم فرو برد. …
Read More »جای سرنیزه بر قلب
صبح بعد از عملیات فتح المبین بود. قرار شد تمام وسایل خود را به منظور شناسایی منطقه به جلو ببریم. تقریباً همه ی برادران بودند، به جز محمدرضا دیبری، به ما گفته بودند به خاطر کمبود نیروهای اطّلاعاتی فقط نیرو ها را تا نقطه ی رهایی(نقطه ی شروع عملیات)برسانید و …
Read More »خدا داد، خدا هم برد
شهید نعمت اله کلول در سال 1361 حدود 10 روز مانده به عملیات والفجر مقدماتی مسئول تسلیحات لشکر 7 ولیعصر (عج) برادر نعمت الله کلول به درجه رفیع شهادت رسیده بود چون من با خانواده شهید هم محله بودم قرار شد که خبر شهادتش را من به خانواده شهید بدهم. …
Read More »حلقه ی وصل
نامش روزبه بود، پدرانش زرتشتی و از تمکن مالی خوبی برخوردار، برخی او را از روستای جی اصفهان وبرخی نیز از رامهرمز خوزستان و برخی دیگر شیرازیش می خواندند، مهم این است که مهر ایرانی بر پیشانی داشت و دلش در سودای رسیدن به یار در سینه می تپید. زبانه …
Read More »دزد چفیه
چفیه ی یه بسیجــــی رو دزدیدن.. داد زد: حولــه، لحـــاف، زیر انــداز، رو انــداز دستـــمال، ماســک، کــلاه، کمــربند، جانـماز سایه بـــون، کفـــن، جانونــیم، باند زخمــم، تور ماهیگـــریم…همـــــه رو بردن !!!! “شادی روح پاکشون که(داروندارشون) یه چــفیـــه بود” صـــــــــــــــلوات نویسنده: شهریار منبع: http://www.shahriyar110.rzb.ir /
Read More »عروسی خوبان
سپاه پاسداران در سایه روحیه ی انقلابی و معنوی از سرچشمه ی جوشان دل منور امام (ره) جوشید و جوانان رزمنده وخالص سپاه و بسیج را سیراب کرد و سپاه توانست در دفع توطئه ها نقش تعیین کننده ایفا کند و در کنار ارتش و بسیج و مردم درس تلخی …
Read More »پیام امام با خط خودشان
برق چشمان پدر یا مادر شهید را موقع تحویل گرفتن قالیچه هرگز فراموش نکرده ام. برنامه دیدار با خانواده های معظم شهدا برنامه ایی بود که در طول جنگ هرگز تعطیل نشد. همیشه حداقل یک مینی بوس جمع می شدیم و با هماهنگی قبلی معمولا” در عصرهای دوشنبه انجام می شد …
Read More »با رزمندگان داوطلب و فاقد مدرک بالینی منصفانه برخورد کنید
با شروع جنگ تحمیلی بار اصلی دفاع و حضور در جبهه های حق علیه باطل بدوش نیروههای مردمی افتاد نیروهایی که به عنوان بسیجی وارد صحنه کارزار می شدند و حقیقتا از جان و دل مایه می گذاشتند و هر بسیجی وقتی پا در میدان نبرد می گذاشت دوست …
Read More »آخرین روز سید
اینجا فرودگاه آبادان است، سالن فرودگاه شلوغ و عده ای آماده می شوند تا پرواز کنند. این پرواز با پروازهای ذیگر فرق دارد چون این مسافران مقصدشان بهشت است! امروز سوم دیماه سال 1365، اما در برج مراقبت فرودگاه چه خبر است؟ اینجا برج مراقبت یا اتاق فرماندهی گردان بلال …
Read More »شهید مظلوم حبیب مقدم
اولین بار در آسایشگاه گردان عمار حبیب را دیدم. با برادرش عظیم آشنا بودم و البته بواسطه اینکه مادر بزرگوارش خواهر دوست بسیار عزیزم شهید والامقام مصطفی فراوش بود با خانواده آنها کاملا” آشنا بودم اما حبیب را ندیده بودم سن او را به زحمت می توانستی به ۱۴ …
Read More »من در این عملیات(والفجر هشت) شهید می شوم.
اگر کسی حاج احمد را نمی شناخت در لحظه اول دیدار فکر می کرد ایشان با آنهمه رقت قلب و لطافت روح چگونه در عملیاتهای رزمندگان آن هم در نوک پیکان تهاجم قرار می گیرد. با هر رزمنده ای دیدار می کرد لطافت روحش سریعاً به طرف مقابل منتقل …
Read More »راز بازگشت حبیب
حبیب مقدم دزفولی از بچه هایی بود که در خانواده ای دین دار و در جلسات قرآن مسجد سید صالح تربیت شد. من در ذهنم خاطرات چندانی از حبیب ندارم جز روابط ما در کودکی و همین جلسات قرآن که برخی وقتها با شیطنت هایی همراه بود یا بازی های قدیمی بچه های …
Read More »پدرم در خلوت گریه می کرد
واکنش پدران و مادران در داغ فرزندان از قصه های پر رمز و رازی است که بیشتر مواقع خود آنها هم قادر به بیان آن نیستند. بخصوص در مورد شهادت بچه های جنگ آنقدر قصه نانوشته داریم که هر کدام از آنها می تواند مسیر زندگی خیلی ها را عوض کند. …
Read More »از میدان فوتبال تا میدان مین
اولین نفر ایستاده از سمت چپ (سردار شهید عبدالکریم پورمقامی) او برادر کوچک خانواده ی ما بود و من هم خواهر کوچک خانواده، قبل از انقلاب او بازیکن یکی از تیمهای فوتبال بود و علاقه ی زیادی هم به میدان فوتبال داشت. همیشه در اتاق منزلمان او دروازه بان می …
Read More »حبیب ابن مظاهری دیگر
حرف اول : حبیب ابن مظاهر از اصحاب رسول الله (ص) و از ساکنان کوفه، وقتی متوجه می شود که مولایش حسین (ع) عازم کوفه است، خوشحال و سرمست از اینکه این بار دیگر نوبت اوست! وصال یار نزدیک است ، انتظار بسر آمده و بزودی او بار دیگر در …
Read More »افطار خونین کرناسیان
توپ فوتبال با پاسکاری بازیکنان بطرف دروازه حرکت می کرد، یکی از بازیکنان پاسِ داده شد ه را با سینه دریافت کرد که این حرکت باعث ایجاد شوق و شوری زاید الوصف در تماشاگران نشسته بر روی سکوهای استادیوم شهید مجدیان شد آن بازیکن نیز همزمان با دریافت …
Read More »خروس علی
شب بود و نسیم خنک تابستان های جنوب به داخل چادرهای اردوگاه گردان عمار راه یافته بود و با صفای خویش بر چهره بهترین بندگان خدا بوسه می زد. بچه ها گرد فانوسی کم سو حلقه زده بودند و بعد از صرف چای گرم و دلچسب به گپ زدن از …
Read More »به یاد عارف شهید سید هبت الله فرج الهی
بالانویس1: شهید سید هبت الله فرج الهی را به گواهی دست نوشته های فراوانی که بر جای گذاشته است و در آن نوشتارها با خدای خویش و با دوستان شهید و نفس خویش به گفتگو نشسته است. دست نوشته هایی که خود جزوه هایی از کلاس انسان سازی و خودسازی …
Read More »دنیا بیسه َ چَپالهَ قدح رَفتهَ زِیرِ کاسه َ!!!!
ما تروریست هستیم چون ۱۷۰۰۰ شهید ترور داریم !!!!!!!!!!!!!!!!! ما سلاح کشتار جمعی می سازیم چون ۸۰ درصد رزمندگان دفاع مقدس تست شیمیاییشان مثبت است !!!!!! ما محور شرارت هستیم چون ۳۵ سال است تحت فشار نظامی و اقتصادی و سیاسی هستیم !!!!! ما ………………………….. هستیم چون …………………………………!!!!! بقول مار …
Read More »بابای خوب و خسته ام، سلام
برای شب هفت دلنوشته ای از زبان فرزند شهید حاج ابراهیم مقامیان پور بابای خوب و خسته ام ، سلام بابای مسافر و رفته ام ، سلام بابا منم ، محمد عطا ء ! چرا جوابم نمی دهی ؟ ! بابا ! یادت هست ، آن روز که می …
Read More »در وصف حاج ابراهیم
جاج ابراهیم، نفر اول سمت راست(عکس از وبلاگ الف دزفول) با سلام و ادب و احترام بعد از ماه رمضان ، وقتی متوجه شدم حاج ابراهیم مریض افتاده با او تماس گرفتم و احوالش را جویا شدم ، روحیه اش خوب بود ، یکی دو روز قبل از بستری شدنش …
Read More »شهدا در یاد شمائـیم که آیـیـنه ی مائــید.
همیشه حرف های با ارزش اگر گفته شوند بی ارزش می شوند، به همین خاطر است که ناگفته های بسیاری از زمان جنگ و شهدا باقی مانده است. قلم من برای نوشتن حقیقت آینه های بی غبار خیلی کم رنگ است! اما دل نامه ای دارم برای حقیقت آینه …
Read More »