پدافندی فاو – شبهای اروند دو نکته: 1- خاطرات جنگ کهنه شدنی نیست. برای همین بخشی از این خاطرات را قبلا نوشته ام . به دوبار خواندنش می ارزد. 2- چند سال پیش شبی دزدی به انباری آپارتمانمان زد و هر چی دستش آمده بود برد. یخچال، تلویزیون، گاز و …
Read More »بیاد حسن و حمید
بیاد حسن و حمید چه روز گرم و طاقت فرسایی بود. عرق از سر و روی من و حمید می بارید و پی در پی با چفیه آن را خشک می کردیم. در سنگر نشسته بودیم و فارغ از آن هوای داغ و شرجی با هم حرف می زدیم. آن …
Read More »